شعرى منسوب به امام على (عليه السلام ) است كه در آن امام مى فرمايد:
دوائك فيك و ما تشعر و تحسب انك جرم صغير وانت الكتاب المبين الذى فلا حاجه لك فى خارج يخبر عنك بما سطر
ودائك منك و ما تنظر و فيك انطوى العالم الاكبر با حرفه يظهر المضمر يخبر عنك بما سطر يخبر عنك بما سطر
يعنى : داروى تو در وجود خود تو نهفته است ولى درك نمى كنى ، درد تو نيز هم از خود تو سرچشمه مى گيرد دقت نمى كنى ، تو فكر مى كنى موجود ضعيفى هستى در صورتيكه جهان بزرگ در وجود تو پيچيده است ، تو آن كتاب درخشانى هستى كه با حرف آن پنهان ها آشكار مى شود بنابراين نيازى ندارى كه به تو بگويند وجودت با چه حروفى نوشته شده است .
729- اوصاف مردى بى نظير
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: به خدا سوگند، شيوه اميرالمؤ منين على ابن ابيطالب (عليه السلام ) اينگونه بود كه چون بندگان خوراك مى خورد و بر زمين مى نشست و دو پيراهن سنبلانى مى خريد و خدمتكار او با اختيار خود جامه بهتر را بر مى داشت و خود ديگرى را مى پوشيد، اگر آستين لباسش از انگشتانش بلندتر بود آن را قطع مى كرد، و اگر دامنش از روى پايش مى گذشت آن را مى چيد، پنج سال خليفه مسلمين بود نه آجرى بر آجرى گذاشت و نه خشتى بر خشتى ، و نه دهى را مالك شد و نه پول نقره يا طلائى بجا گذاشت به مردم نان گندم و گوشت مى خورانند، ولى وقتى خود به منزل بر مى گشت نان جو با سركه مى خورد، هر گاه با دو كار خدا پسند مواجه مى شد آن كه سخت تر بود را انتخاب مى كرد، هزار بنده را با دسترنج خود آزاد كرد كه بر اثر زحمت آن كارها دستش خاك آلود و از چهره اش عرق ريخته مى شد او در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند و نزديك ترين مردم در عبادت به او همانا على بن الحسين سيدالساجدين (عليه السلام ) بود و كسى بعد از او كسى توان كار او را نداشت (864)
730- مظهر العجايب
مردى از انس بن مالك شنيد: كه اين آيه درباره على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازل شده (865) (كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام ، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است ) آن مرد مى گويد: نزد على (عليه السلام ) رفتم تا عبادت او را بنگرم خدا گواه است هنگام مغرب نزد او بودم ديدم با يارانش نماز مغرب مى خواند و چون فارغ شد به تعقيب نماز مشغول بود تا برخواست نماز عشاء را خواند و به منزلش رفت من با او وارد منزل شدم و در تمام شب نماز مى خواند و قرآن تا سپيده دميد آنگاه تجديد وضوء كرد و به مسجد آمد و با مردم نماز خواند و مشغول تعقيب نماز شد، تا آفتاب بر آمد و مردم به او مراجعه كردند آنگاه دو مرد نزد او جهت قضاوت و محاكمه نشستند چون فارغ شد