مردم هميشه مى دانند كه من در هنگامه چكاچك شمشيرها آن چه را كه شايسته خلوص و حق آن است ادا مى كنم با هلاكت او روحيه دشمنان تضعيف شد. عباس عموى پيامبر به دستور پيامبر از فرصت استفاده كرد و فرياد زد مسلمانان بازگرديد كه فرصت خوبى است . مسلمانان برگشته و دشمن را تار و مار كردند. آرى ضربت امام على (عليه السلام ) آنچنان كارساز بود كه فضل بن عباس مى گفت : ضربت على (عليه السلام ) هميشه بكر بود يعنى نياز به ضربت دوم ندارد يا همان ضربت اول او پيروز مى شد. (248)
200 - هدايتگر راستى
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست على (عليه السلام ) را براى داورى به سوى مردم يمن بفرستد. حضرت على (عليه السلام ) عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آيا مى خواهى مرا به سوى يمن براى داورى و قضاوت بفرستى با اينكه من جوانى هستم كه به همه داورى ها آگاهى ندارم ؟ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: نزديك بيا، او نزديك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست خود را بر سينه على گذارد و گفت :خدايا دل على (عليه السلام ) را راهنمايى كن و زبانش را استوار فرما.على (عليه السلام ) مى فرمايد: پس از اين دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم (آنچنان در داورى ها قوى شدم كه ) سوگند به خدا در هيچ داورى بين دو نفر شك نكردفوالذى نفسى بيده ما شككت فى قضاء اثنين .(249)
201 - روح متحد
شخصى بنام عمروبن شاس در يمن همراه على (عليه السلام ) بود. او پيش خود توهم كرده بود كه على (عليه السلام ) در موردى به او بى مهرى كرده . لذا هنگامى كه به مدينه آمد به هر كس مى رسيد مى گفت : على (عليه السلام ) به من جفا كرد، تا اينكه روزى به مسجد مدينه آمد و در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه در آنجا بود نشست . وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را ديد به او فرمود: اى عمروبن شاس مرا آزار دادى . عمرو گفت : انا لله و انا اليه راجعون . پناه مى برم به خدا و پناه مى برم از اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را آزرده باشم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من آذى عليا فقد آذانى كسى كه على را بيازارد مرا آزرده است ...(250)
202- چهار اسب يمنى
هنگامى كه حضرت على (عليه السلام ) از ماءموريت يمن به مدينه بازگشت به حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد چهار اسبى را كه همراه خود آورده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اهدا نمود.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: آنها را با ذكر نامشان براى من مشخص كن .على (عليه السلام ) فرمود: آن ها داراى رنگهاى مختلف هستند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:آيا در ميان آنها اسبى هست كه پيشانى و زانوها و پاهايش سفيد باشد؟ على (عليه السلام ) عرض كرد آرى .يكى از آنها سرخ رنگ متمايل به زرد است و پيشانى و زانوها و پاهايش سفيد مى باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آن را براى من نگهدار. على (عليه السلام ) عرض كرد دو راءس آنها قرمز تيره رنگ هستند و همان سفيدى پيشانى و زانوها و پاها را نيز دارند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:آنها را به دو پسرت بده . على (عليه السلام ) عرض كرد چهارمى آنها اسب يك رنگ و سياه است . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آن را بفروش و پول آن را در مخارج زندگى خود صرف كن ... (251)