165- شب قدر - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گريه كرد. آنگاه به مقداد فرمود: به همان كسى كه توبه آن قسم ياد كردى من نيز سوگند مى خوردم كه مرا نيز از خانه بيرون نياورده مگر همان چيزى كه ترا از خانه بيرون آورده است ولى حالا من يك دينار قرض كرده ام و آن را به تو مى دهم و من ترا بر خود مقدم مى دارم . على (عليه السلام ) دينارى را كه قرض كرده بود به مقداد داد و خود روانه مسجد شد آنگاه نماز ظهر و عصر و مغرب را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواند، چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواست از مسجد خارج شود، على (عليه السلام ) را كه در صف اول نماز بود مشاهده كرد نوك پايى به او زد و راه افتاد آن حضرت برخاسته و خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسانيد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پاسخ سلام را داد و فرمود: يا اباالحسن آيا در خانه غذايى دارى كه امشب با هم شام بخوريم ؟ على (عليه السلام ) كه از ظهر در مسجد مانده بود از شرم سر بزير افكند و متحير ماند كه در پاسخ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه بگويد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هم از طريق وحى از تمام ماجرا آگاه شده بود و مى دانست كه وضع اين خانواده از چه قرار است با وجود اين از جانب خداوند ماءمور بود كه آن شب را براى شام به خانه على (عليه السلام ) برود و چون سكوت على (عليه السلام ) را ديد فرمود: يا اباالحسن يا بگو نه ، تا من برگردم و يا بگو آرى ، تا با هم به خانه برويم . عرض كرد تشريف بياوريد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست على (عليه السلام ) را گرفت و به سوى خانه براه افتاد و وارد خانه شدند فاطمه عليهاالسلام نمازش را خواند و در مصلاى خود نشسته بود و در پشت سرش قدحى پر از غذاى گرم بود كه بخار از آن بلند مى شد چون صداى پدر را شنيد از مصلى خود خارج شد و به آن حضرت سلام كرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فاطمه عليهاالسلام را از همه بيشتر دوست داشت پاسخ سلامش را داد و دستش را بسر او كشيد و فرمود: دخترم غذايى براى شام ما آماده كن . زهرا عليهاالسلام رفت و قدح را آورد. على (عليه السلام ) وقتى غذا را ديد با تعجب پرسيد يا فاطمه عليهاالسلام اين غذا از كجاست ؟ ما در خانه غذايى نداشتيم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين موقع دست مباركش را روى شانه على (عليه السلام ) گذاشت و فرمود: يا على (عليه السلام ) اين مائده آسمانى است كه به فاطمه عليهاالسلام نازل شده و بجاى آن دينارى است كه تو در راه خدا دادى ...(206)

165- شب قدر

اصبغ بن نباته از على (عليه السلام ) روايت نمود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: يا على (عليه السلام ) ايا مى دانى معنى شب قدر چيست ؟ عرض كردم نه يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم . پيامبر فرمود: خداوند تبارك و تعالى در آن شب ، به تقدير و سرنوشتى كه روز قيامت خواهد بود قضا و حكم و اندازه گيرى نمود و در آنچه خداى عزوجل فرمان داد ولايت تو بود و نيز ولايت امامان ، از نسل تو تا روز قيامت و در روايتى ديگر امام صادق (عليه السلام ) در پرسش مفضل بن عمر فرمود: ... در آن شب (قدر) ولايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نازل شد. مفضل مى گويد عرض كردم : در شب قدرى كه ما آن را در ماه رمضان اميد داريم ؟ حضرت فرمود: آرى . شبى كه در آن شب آسمانها و زمين اندازه گيرى شده و ولايت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در آن تقدير و معين شده است .(207)

166- رفتار با همسايه

روزى شخصى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض ‍ كرد يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من خانه اى در فلان جا خريده ام و نزديكترن همسايه اين منزل كسى است كه خيرى از او توقع ندارم ولى از اذيت و آزار او در امان نيستم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) و ابوذر و... فرمودند: برويد به مسجد و با صداى بلند در مسجد اعلام كنيد، كسى كه همسايه اش را آزار دهد ايمان ندارد. على (عليه السلام ) و ابوذر و.. به مسجد رفته و 3 بار اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را با صداى بلند براى مردم تكرار كردند. آنگاه حضرت با دست خود به چهل خانه از هر طرف (جلو، عقب ، چپ و راست ) اشاره كرد (كه تا چهل خانه همسايه محسوب مى شوند)(208)

/ 367