عبدالله عنوى مى گويد: در جنگ جمل على (عليه السلام ) را ديدم كه جنگ را شروع نمى كند و گويا انتظار چيزى را مى كشد فرماندهان خدمت امام آمدند و گفتند: يا اميرالمؤ منين ! دشمن تعدادى از سربازان ما را با تير زده و به شهادت رسانده چرا دستور حمله را صادر نمى كنيد؟ امام فرمود: اى مردم ! من در انتظار نزول فرشتگان آسمان مى باشم ، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به اين مطلب بشارت داده است لذا تا فرشتگان الهى نازل نشوند، دستور جنگ را نخواهم داد.مدتى گذشت و ما در انتظار بوديم كه ناگاه ، نسيمى خوشبو از عطر عنبر وزيد، با اينكه زره بر تن و كلاه خود بر سر داشتم خنكى آن را احساس مى كرديم .اينجا بود كه امام برخاست و زره خود را پوشيد و آماده جنگ شد من جنگى را آنچنان بر فتح و پيروزى نزديك نديده بودم .(918)
766- سرزنش كسانى كه به جنگ نيامدند
اميرمؤ منان (عليه السلام ) پس از پايان جنگ جمل وارد كوفه شد و در منزل جعده بن هبيرة (پسر ام هانى خواهر امام على (عليه السلام )) استقرار يافت بزرگان كوفه يك به يك به ديدار امام مى آمدند.سليمان بن صرد خزاعى در جنگ شركت نداشت وقتى وارد محضر امام شد آن بزرگوار او را سرزنش كرد و فرمود:اى سليمان ! دچار شك و شبهه شدى و از يارى ما سرباز زدى ؟ چرا از يارى كردن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوددارى نمودى ؟ سليمان عذرهاى فراوان آورد آنگاه با نگرانى به مسجد جامع خدمت امام مجتبى (عليه السلام ) رفت تا به واسطه آن بزرگوار على (عليه السلام ) را از خود خشنود گرداند(919)
767- رابطه قاضى با مردم
ابوالاسود دوئلى مردى شاعر سياستمدار و اديب بود كه علم نحو را با راهنمايى امام على (عليه السلام ) تدوين كرد و قرآن را اعراب گذارى و نقطه چنين نمود و در دوران حكومت عمر بن خطاب به بصره هجرت كرد و در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز در سن 85 سالگى در گذشت .او با اينكه از ارادتمندان قطعى حضرت على (عليه السلام ) بود، تنها قاضى حكومت على (عليه السلام ) بود كه در همان روزهاى اول قضاوت خود توسط امام عزل شد، چون فرمان عزل خود را از طرف على (عليه السلام ) دريافت كرد، خدمت امام آمد و گفت : به خدا قسم نه خيانت كرده ام و نه به خيانت متهم شدم چرا مرا عزل