400- قاتل ظاهرى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديده ايد؟ او گفت : در خرابه اى در سمت شرقى قبيله ى بنى نضير. حضرت از قيافه و سن مرد بدكاره نيز سؤ ال كرد. شاهد دوم را حضرت خواست حضرت به او فرمود اين دختر با آن مرد بدكاره كجا ديدى عرض كرد: يا على (عليه السلام ) در نخلستان آل وائل ديدم ... و سؤ الات بعد حضرت . حضرت فرمود: شهادت دادن كافى است قضيه روشن است ، قنبر برو شمشيرم را بياور، على (عليه السلام ) با قيافه اى ملتهب و عصبانى پيش آمد و به آن زن انصارى گفت : اى زن مرا مى شناسى ، عرض كرد بلى يا على (عليه السلام ). در اين هنگام قنبر شمشير برهنه اى جلوى على (عليه السلام ) گذاشت . على (عليه السلام ) با آهنگى خشن فرمود: بحق قبر محمد صلى الله عليه و آله و سلم اگر راست نگويى تو و گواهان ترا به همين شمشير در همين مسجد به سزايتان خواهم رسانيد بگوييد ببينم چه بلايى به سر اين دختر آورده ايد. قبل از آن زن ، چهار شاهد جلو آمده عرض كردند: يا اباالحسن (عليه السلام ) ما را ببخش از جان ما بگذر. ما در زندگى اين دختر انحرافى نديديم . اين زن همسايه ماست از ما خواست تا به نفعش شهادت دهيم زن نيز اقرار كرد و عرض كرد: يا على (عليه السلام ) اين دختر در خانه ى ما به سر مى برد بزرگ شد و قشنگ شد و من مى ترسيدم شوهرم از من دست بردارد و با او عروسى كند دستور دادم دست و پايش را با طناب بستند آن وقت خودم با انگشت مهر بكارت او را برداشت و بعد تهمتش زدم كه ...قضيه تمام شد شوهر آن زن در آن مجلس آن زن نابكار را كه مايه ى چنين سر و صدايى شده بود، طلاق داد و بعد در همان مجلس دختر يتيم را به عقد خود در آورد. بعد على (عليه السلام ) دستور داد آن زن جنايت كار به پرداخت كابين بكارت آن دختر محكوم شود و گواهان هم هر يك جريمه اى بپردازند. عثمان جلو آمد و به على (عليه السلام ) گفت : يا على (عليه السلام ) اين فن را در قضاوت از كجا آموخته اى . اميرالمؤ منين (عليه السلام ) تبسم كرد و گفت : از دانيال (عليه السلام )، پيغمبر بنى اسرائيل ...(466)

400- قاتل ظاهرى

ماءموران حكومتى مدينه در خرابه اى در بيرون شهر سركشى كرده و در آنجا مردى را كشته شده يافتند و چند متر آن طرف تر او مردى را كه كارد خون آلودى در دست داشت يافتند، ماءموران جنازه بى سر را به همراه قاتل كارد بدست به حضور عمر بردند تا حكم قصاص را در حق او صادر كند قاتل نيز به قضيه قتل اعتراف كرد، عمر نيز حكم قصاص او را در ملاءعام صادر كرد. على (عليه السلام ) فرمود: اى عمر! قضيه را ساده نگير كسى كه آدم مى كشد به اين آسانى به جنايت خود اعتراف نمى كند. لذا على (عليه السلام ) قاتل را خواست و از او سؤ ال كرد، آنگاه به او فرمود: اين مرد را تو كشتى ؟ بله يا اباالحسن (عليه السلام ). مقتول را مى شناسيد؟ نه يا اباالحسن . عى (عليه السلام ) فرمود: حتما نسبت به وى كينه و عداوتى هم نداشتيد؟ عرض كرد:

نه يا عم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم . على (عليه السلام ) فرمود: پس چرا بيجهت سرش را از تنش جدا كردى آن مرد خاموش شد. على (عليه السلام ) فرمود: حرف بزن بگوئيد ببينم كسب و كار تو چيست ؟ عرض كرد:

قصابم . على (عليه السلام ) فرمود: قصابى ، اينهم كارد قصابى توست . متهم عرض كرد: اجازه بدهيد آنچه حقيقت دارد تعريف كنم . من در كنار خرابه اى كه آن مرد كشته شده بود گوسفندى را كشته بودم و هنوز دست خود را نشسته بودم كه به قضاى حاجت احتياج پيدا كردم لذا وارد خرابه شدم تا به خرابه رسيدم مقتول را ديدم و همانجا هم دستگيرم كردند. لذا ديدم انكار با اين چنين وضعى (دست خونى ، كارد بدست ، و بر سر مقتول بودن ) فايده و نتيجه اى ندارد. لذا اقرار كردم كه من كشتم . يا على (عليه السلام ) ولى در پرده اى قلبم اميدوار بودم كه پروردگار دانا و توانا بر بى گناهى من ترحم مى آورد و از مجازات ايمنم مى فرمايد. ناگهان در اين لحظه مردى وارد مجلس شد و گفت : يا على (عليه السلام ) قاتل من هستم و قصاب بى گناه است . قصاب آزاد شد و عمر قاتل حقيقى را بازجويى كرد. قاتل داستانى از مظالم و مفاسد مقتول گفت .

ولى چون قاتل بود بايد قصاص مى شد. عمر دوباره رو به عى (عليه السلام ) كرد و عرض كرد: يا اباالحسن (عليه السلام ) فتواى شما درباره ى اين مرد چيست ؟ حضرت فرمود: آزادش كنيد. عرض كرد: يا عى قاتل است خودش اقرار مى كند كه آدم كشته !! على (عليه السلام ) با استناد به آيه اى از قرآن آنكس كه بى جهت انسانى را از ميان بردارد چنانست كه همه ى مردم را كشته باشد و آنكس كه انسانى را زنده كند چنانست كه بهمه ى مردم نعمت حيات بخشد لذا فرمود: اين مرد قاتل حقيقى با اينكه قاتل است و به جرم خود اعتراف كرده ولى چون قصاب بى گناه را از اعدام نجات داد يعنى انسانى را زنده كرده . چنان است كه همه ى مردم را زنده

/ 367