عقبه بن علقمه روايت كرده كه بر على (عليه السلام ) وارد شدم ، پيش رويش دوغ ترشى نهاده بود كه ترشى و پر آبى آن آزارم مى داد. عرض كردم : آيا از اين دوغ ميل ميل مى كنيد. امام فرمود: اى ابالخبوب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم كه كه از اين بدتر مى خورد و از لباس من خشن تر مى پوشيد من بيم آن دارم اگر كارى كه او انجام مى داده انجام ندهم به او ملحق نشوم .(670)
567- چقدر فاصله اينها كم است
روزى اميرمؤ منان على (عليه السلام ) از ميدان جنگ صفين به سوى كوفه مى آمد نزديكى كوفه كنار جاده قبرستان كوفه قرار داشت . آن حضرت در آنجا توقف كرد و ضمن سخنانى اشاره اى نيز به قبرستان نمود و فرمود هذه كفات الاموات ؛ اينجا منازل و محل سكونت مردگان است سپس به خاكهاى كوفه نگريست و اشاره كرد و فرمود: هذه كفات الحياه ؛ اينجا خانه ها و محل سكونت زندگان است .شايد منظور حضرت اين بوده كه فاصله بين زندگى و مردم و محل سكونت مرده ها با زنده ها چندان فاصله اى ندارد بلكه شايد مردم عبرت گيرند.(671)
568- تروريست نادم
اصبغ بن نباته مى گويد: صبح زودى به همراه على (عليه السلام ) نماز خواندم ، سپس ناگهان ديدم مردى وارد شد كه معلوم بود مسافر است ، به حضور على (عليه السلام ) رسيد. على (عليه السلام ) به او فرمود: از كجا مى آيى ؟ عرض كرد: از شام . على (عليه السلام ) فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى آن را خودت مى گويى يا من بگويم . او عرض كرد: اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) خودت بفرما. على (عليه السلام ) فرمود: در شام معاويه اعلام كرد هر كسى برود و على را بكشد ده هزار دينار به او جايزه مى دهم . شخصى حاضر شد تا اين كار را به انجام رساند ليكن وقتى به خانه اش رفت پشيمان شد و با خود گفت من پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و پدر فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نخواهم كشت . روز ديگر معاويه ده هزار دينار بر رقم قبلى افزود و اعلام كرد هر كس على (عليه السلام ) را بكشد 20 هزار دينار جايزه دارد مرد ديگرى اين كار را قبول كرد ولى او نيز در عاقبت كار خود فكر كرد و پشيمان شد. روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد و تو بخاطر اين جايزه اين كار را قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا آمده اى و تو از فاميل حمير هستى . شخص تروريست به اين مطلب اقرار كرد. على (عليه السلام ) به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى ؟ او گفت : پشيمان شدم و اكنون مى خواهم به شام برگردم . حضرت به غلامش قنبر فرمود: وسايل سفر او را تكميل كند و آب و غذا به او بدهد و او را روانه شام كند آن مرد با كمال شرمندگى به سوى شام برگشت .(672)
569- محمد حنفيه يا حيدر ثانى
جنگ صفين بود درگيرى شديد بين سپاه على (عليه السلام ) با سپاه معاويه جريان داشت يكى از قهرمانان سپاه معاويه به نام كريب (673) به ميدان تاخت و چند نفر از سپاه على (عليه السلام ) را به شهادت رسانيد.حضرت على (عليه السلام ) وقتى كه آن منظره را ديد طاقت نياورد و مانند برق به سوى ميدان رفت و با يك