566- غذاى حاكم ممالك اسلامى ! - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معاويه گفت : به ياد شمشير پسر ابوطالب (عليه السلام ) افتادم كه در بالاى سر تو قرار گرفته بود، تو با حيله آنچنانى از دست او گريختى .

عمر و عاص گفت : اى معاويه آيا مرا سرزنش و مسخره مى كنى ؟ بلكه عجيب تر از اين روزى بود كه على (عليه السلام ) تو را به مبارزه طلبيد تو رنگ باختى و تعادل خود را از دست دادى و حنجره ات باد كرد، سوگند به خدا اگر به ميدان على (عليه السلام ) مى رفتى گوشهايت از شدت درد مى سوخت و فرزندانت يتيم مى شدند و سلطنتت فرو مى پاشيد آنگاه اشعارى خواند. معاويه گفت : آرام باش و ادامه نده . عمر و عاص گفت : خودت باعث شدى كه من اين مطالب را بگويم .(669)

566- غذاى حاكم ممالك اسلامى !

عقبه بن علقمه روايت كرده كه بر على (عليه السلام ) وارد شدم ، پيش ‍ رويش دوغ ترشى نهاده بود كه ترشى و پر آبى آن آزارم مى داد. عرض ‍ كردم : آيا از اين دوغ ميل ميل مى كنيد. امام فرمود: اى ابالخبوب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم كه كه از اين بدتر مى خورد و از لباس ‍ من خشن تر مى پوشيد من بيم آن دارم اگر كارى كه او انجام مى داده انجام ندهم به او ملحق نشوم .(670)

567- چقدر فاصله اينها كم است

روزى اميرمؤ منان على (عليه السلام ) از ميدان جنگ صفين به سوى كوفه مى آمد نزديكى كوفه كنار جاده قبرستان كوفه قرار داشت . آن حضرت در آنجا توقف كرد و ضمن سخنانى اشاره اى نيز به قبرستان نمود و فرمود هذه كفات الاموات ؛ اينجا منازل و محل سكونت مردگان است سپس به خاكهاى كوفه نگريست و اشاره كرد و فرمود: هذه كفات الحياه ؛ اينجا خانه ها و محل سكونت زندگان است .

شايد منظور حضرت اين بوده كه فاصله بين زندگى و مردم و محل سكونت مرده ها با زنده ها چندان فاصله اى ندارد بلكه شايد مردم عبرت گيرند.(671)

568- تروريست نادم

اصبغ بن نباته مى گويد: صبح زودى به همراه على (عليه السلام ) نماز خواندم ، سپس ناگهان ديدم مردى وارد شد كه معلوم بود مسافر است ، به حضور على (عليه السلام ) رسيد. على (عليه السلام ) به او فرمود: از كجا مى آيى ؟ عرض كرد: از شام . على (عليه السلام ) فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى آن را خودت مى گويى يا من بگويم . او عرض كرد: اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) خودت بفرما. على (عليه السلام ) فرمود: در شام معاويه اعلام كرد هر كسى برود و على را بكشد ده هزار دينار به او جايزه مى دهم . شخصى حاضر شد تا اين كار را به انجام رساند ليكن وقتى به خانه اش رفت پشيمان شد و با خود گفت من پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و پدر فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نخواهم كشت . روز ديگر معاويه ده هزار دينار بر رقم قبلى افزود و اعلام كرد هر كس على (عليه السلام ) را بكشد 20 هزار دينار جايزه دارد مرد ديگرى اين كار را قبول كرد ولى او نيز در عاقبت كار خود فكر كرد و پشيمان شد. روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد و تو بخاطر اين جايزه اين كار را قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا آمده اى و تو از فاميل حمير هستى . شخص تروريست به اين مطلب اقرار كرد. على (عليه السلام ) به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى ؟ او گفت : پشيمان شدم و اكنون مى خواهم به شام برگردم . حضرت به غلامش قنبر فرمود: وسايل سفر او را تكميل كند و آب و غذا به او بدهد و او را روانه شام كند آن مرد با كمال شرمندگى به سوى شام برگشت .(672)

569- محمد حنفيه يا حيدر ثانى

جنگ صفين بود درگيرى شديد بين سپاه على (عليه السلام ) با سپاه معاويه جريان داشت يكى از قهرمانان سپاه معاويه به نام كريب (673) به ميدان تاخت و چند نفر از سپاه على (عليه السلام ) را به شهادت رسانيد.

حضرت على (عليه السلام ) وقتى كه آن منظره را ديد طاقت نياورد و مانند برق به سوى ميدان رفت و با يك

/ 367