جنگ صفين از جنگ هاى بزرگى است كه در زمان خلافت على (عليه السلام ) در سال 36 تا 38 هجرى بين سپاه على (عليه السلام ) با سپاه معاويه ، در سرزمين صفين (نواحى شام ) واقع شد. نخستين كارى كه معاويه انجام داد اين بود كه گفت : چون عثمان را تشنه كشتند، آب را به روى سپاه على (عليه السلام ) ببنديد، همان دستور انجام شد و سپاه معاويه مركز آب را گرفتند اين موضوع باعث شد كه آب به سپاه على (عليه السلام ) نرسيد و تمام شد و تشنگى بر سپاهيان چيره گشت . مى نويسند: چندين گردان سواره نظام ، از سوى على (عليه السلام ) به سوى آن مركز رفتند تا آب را بگشايند ولى موفق نشدند و بازگشتند. در اين وقت امام حسين (عليه السلام ) كه 33 سال داشت پدر را اندوهگين يافت و نزد پدر رفت و اجازه خواست كه خود همراه جمعى به ميدان برود.امام على (عليه السلام ) اجازه داد آن بزرگوار همراه جمعى از سواران به سوى قرارگاه ابو ايوب كه محافظين آن بودند روانه شدند، آنگاه آنچنان عرصه را بر او تنگ كردند، كه ابو ايوب و همراهانش ، ناگزير گريختند و شريعه آب بدست امام حسين (عليه السلام ) و همراهانش افتاد و بعد آن حضرت نزد پدر آمد و جريان را به عرض رساند و اين نخستين فتحى بود كه در جنگ صفين انجام گرفت .(749)
630- از پسرم انتظار نداشتم ...
در سال 37 يعنى سال دوم خلافت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) امام حسين (عليه السلام ) جوانى سى و سه ساله بود. روزى امام حسين (عليه السلام ) جوانان و دوستان خود را، كه نوبت ايشان بود به پذيرائى دعوت كرد ولى در سفره حضرت جز چند قطعه نان چيزى قرار نداشت . امام حسين (عليه السلام ) به قنبر فرمود: از اين چند مشك عسل كه به بيت المال رسيده ظرفى براى ما بياور تا اين مهمانى را برگزار كنم . قنبر اطاعت كرد و يك ظرف عسل براى امام حسين (عليه السلام ) آورد على (عليه السلام ) در سركشى خود از بيت المال دريافت كه مشك عسل ها دست خورده است . لذا از قنبر سؤ ال كرد. قنبر عرض كرد: به فرمان امام حسين (عليه السلام ) او را به حق عموى خود جعفر طيار قسم داد، تا خشمش اندكى آرام گرفت و بعد به همان ترتيبى كه قنبر را مورد بازجويى قرار داده بود امام حسين (عليه السلام ) را بازجويى كرد و فرمود: آيا تو دستور داده اى كه به مشك هاى عسل قنبر دست بزند. امام حسين (عليه السلام ) عرض كرد: بله يا اميرالمومنين ، امام : مگر نمى دانستى كه اين عسلها براى عموم مسلمين است ، عرض كرد: بلى مى دانستم يا اميرالمومنين ؛ ولى من خود يك فرد از افراد مسلمانانم و بقدر سهم خود آن هم براى پذيرايى از مهمانانم از عسل برداشتم