نتوانستم خاموش بنشينم به خدا عرض كردم، خدايا! از اينكه جسارت مىكنم مرا ببخش. عرض من اين است كه
براى اين مرد جوايزى از قبيل حور و بهشت مطلوب نيست؛ و هر چند بهشت جاى قيل و قال و نزاع و جدال نيست
ولى چون در نهاد اين مرد چيزى غير از جر و بحث و نزاع و قيل و قال وجود ندارد، بهشت بر او خوش نخواهد
گذشت. كار اين مرد ايجاد نزاع و خصومت در ميان اقوام و ملل است و براى چنين كارى مسجد و كليسا و كنشت
لازم است، البته در بهشت چنين محيطى وجود ندارد. ››به هر حال، تحقيق كامل در آثار ادبى اقبال بدون مراجعه به منظومههاى طولانى وى، كه به زبان اردو و
فارسى به صورت مثنوى سروده است، مقدور نيست. يك دسته از نقادان عقيده دارند كه شعر طولانى يعنى يك
رشته تناقض، زيرا به نظر آنها شعر اصولاً زبان عواطف و احساسات و تهييج است، چون اين معانى دوامى
ندارند، در اين صورت شعر طولانى ارزشى ندارد.با اينكه نمىتوان منكر اين شد ولى بايد گفت كه اين انتقاد درباره اشعار طولانى تا حدى مبتنى بر
اين است كه معنى و خاصيت شاعرى درك نشده است و باز با توجه به اينكه اعتبار و اهمّيّت كلى اشعار
كوتاه، كه اغلب به صورت غزل سروده مىشود مورد انكار نيست بايد اعتراف كرد كه اشعار طولانى از لحاظ
اينكه به شاعر مجال طبعآزمايى مىدهند، محك و مقياس صحيحترى براى هنر شاعر شناخته مىشوند.باز
با تصديق به اينكه برترى هر شعرى منوط به طولانى بودن آن نيست، با اطمينان خاطر مىتوان گفت كه
انشاد و تركيب شعر طولانى، كه از هر جهت موزون و مطلوب باشد، فقط از عهده شاعر بزرگ ساخته است و بس.در ميان منظومههاى طولانىتر، يعنى مثنويهايى كه سروده، دو قسمت اول يعنى ‹‹ اسرار خودى ›› و
‹‹ رموز بيخودى ››، داراى جنبه ماوراءالطبيعه است و اخلاقى. مثنوى كوتاهتر وى به نام ‹‹ گلشن راز
جديد ›› فلسفى است و آخرين مثنوى به نام ‹‹ جاويد نامه ›› حماسى است. اسرار خودى بدواً به سال 1915
منتشر شد.اين قسمت از اشعار اقبال اصول اساسى مؤثر در تكامل شخصيت انسان را تشريح مىكند و اين
منظومه پس از آنكه به وسيله پروفسور نيكلسون، استاد دانشگاه كمبريج، به انگليسى ترجمه شد، توجه همه
جهانيان را به خود جلب كرد. پروفسور مزبور، در مقدمهاى كه بر اين ترجمه نگاشته چنين مىگويد:كيفيت هنرى شعر موقعى جلوهگر مىشود كه ببينيم بيان آن مخصوص به سراينده آن نيست. من نهايت سعى و
كوشش را در نقل اين اثر ادبى به كار بردهام تا حتى المقدور ترجمه تحتاللفظى آن نيز رعايت شده
باشد. بسيارى از قسمتهاى اصلى اين منظومه از آن نوع اشعارى هستند كه با يك مرتبه خواندن به سهولت
فراموش نمىشود.اقبال وقتى كه مىخواهد بروز رشد كامل شخصيت يا ‹‹ خودى ›› را توصيف كند، مىگويد:
اى سوار اشهب دوران بيا
رونق هنگامه ايجاد شو
شورش اقوام را خاموش كن
خيز و قانون اخوت ساز ده
باز در عالم بيار ايام صلح
نوع انسان مزرع و تو حاصلى
ريخت از جور خزان برگ شجر
غنچه ما گل ستان در دامن است
چشم ما از صبح فردا روشن است
اى فروغ ديده امكان بيا
در سواد ديدهها آباد شو
نغمه خود را بهشت گوش كن
جام صهباى محبت بازده
جنگجويان را بده پيغام صلح
كاروان زندگى را منزلى
چون بهاران بر رياض ما گذر
چشم ما از صبح فردا روشن است
چشم ما از صبح فردا روشن است