مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اقبال در ‹‹ رموز بيخودى ›› آن اصول اساسى را تشريح كرده است كه اساس ايده‏آل (آرمان) جامعه بشرى
بايد بر آن استوار باشد. اين منظومه براى تأسيس سازمان يك دولت اسلامى در ميان ساير جوامع بشرى در
حكم طرح يك نقشه عملى مشروحى است كه خطوط اصلى آن با رعايت ايدئولوژى و طرز بيان و نحوه تفكر و اخلاق
اجتماعى و رسالتى كه اسلام بر عهده دارد، ترسيم شده است.

ارزش هنرى اين منظومه نيز زياد است و پروفسور آربرى آن را به انگليسى ترجمه كرده و اكنون زير چاپ
است.

‹‹ گلشن راز جديد ›› درباره بخشى از مسائل عرفانى بحث مى‏كند. شاعر در اين منظومه نُه مسئله را
طرح كرده و به هر يك از آنها پاسخ مى‏دهد.

ولى منظومه غراى اقبال، جاويد نامه‏اى است كه شاعر در اين
منظومه همراه رومى، مانند سفرى كه دانته شاعر معروف ايتاليايى به همراهى ورژيل راه آسمان را پيش
گرفته، به سفر روحانى پرداخته و در اين سفر روحانى ضمن ملاقات با شخصيتهاى تاريخى، مشغول بحث و
گفتگو مى‏شود. آن گاه آنها معانى و مضامين جاويد و مخلدى را براى او بيان مى‏كنند.

شاعر در اين
مسافرت آسمانى بدواً به كره ماه مى‏رود. در اينجا، رومى او را به يك نفر دانشمند هندو، به نام ويش
واميترا، يعنى جهاندوست، معرفى مى‏كند.

رومى در اين مجلس به جهاندوست مى‏گويد:

‹‹ در حال حاضر،
راه ترقى براى بشريت منحصر در اين است كه دو فرهنگ شرق و غرب با يكديگر تركيب و تلفيق شوند. ››

و
اضافه مى‏كند كه مشرق زمين تمام فكر و حواسش را در روحانيت متمركز ساخته، در حالى كه مغرب زمين غرق
در ماده‏پرستى شده و از روحانيت و معنويت غفلت ورزيده است؛ و مطلب را اين طور خلاصه مى‏كند كه:




  • شرق حق را ديد و عالم را نديد
    غرب، عالم ديد و اندروى خزيد



  • غرب، عالم ديد و اندروى خزيد
    غرب، عالم ديد و اندروى خزيد




بعداً شاعر بالاتر مى‏رود تا مى‏رسد به دره ‹‹ يار گميد ›› و در اين نقطه با ارواح بودا و زرتشت و
مسيح و محمد(ص) كه چهار نفر از رهبران روحانى نامى و از معلمان بشريت‏اند، برخورد مى‏كند و
گفت‏وشنودهايى دارد. سپس به كره مريخ مى‏رود و در آنجا با رهبران مسلمان، سيّد جمال‏الدين
اسدآبادى، معروف به افغانى و سعيد حليم پاشا ملاقات مى‏كند.

اقبال در اين مصاحبه به سيّد جمال‏الدين گزارش مى‏دهد كه ملل شرق راه خطايى را در پيش گرفته و
فرنگى يا فرنگى مآب مى‏شوند و سپس همين موضوع را با سيّد حليم پاشا در ميان مى‏گذارد.

سعيد حليم
پاشا شرق و غرب را با يكديگر مقايسه مى‏كند و درنتيجه اين سنجش رأى مى‏دهد كه نجات بشريت در آن است
كه تمدن شرق و غرب با يكديگر تلفيق شوند.

سيّد جمال‏الدين به شاعر توصيه مى‏كند كه به كمونيست‏ها بگويد:

همه ترقيات و پيشرفتهاى
كمونيست‏ها، بدون داشتن ايمان و مذهب، بيهوده است و پوچ و بالاخره اين ترقيات زايل خواهد شد. ››
 شاعر از كره عطارد به كره زهره و از آنجا به كره مريخ مى‏رود و از آنجا به كره مشترى پرواز مى‏كند،
در اينجا با غالب شاعر و با منصور حلاج ملاقات مى‏كند.

آن‏گاه به كره زحل وارد مى‏شود و با افراد
خبيث و نفوس شريرى كه به كشورهاى خودشان و به ايده‏آلها و آرمانهاى قومى و ملى خودشان خيانت
كرده‏اند، ملاقات مى‏كند. شاعر از كره زحل به محلى مى‏رود بيرون از آسمان و در اينجا اولين كسى را
كه ملاقات مى‏كند، نيچه است.

نيچه همان كسى است كه در تمام دوران زندگى سعى مى‏كرد كه ذات و ماهيت خدا را درك كند و در اين كوشش
از درك ماهيت وجود خدا عاجز شد. زيرا در اين معنى و كوشش تمام تكيه او بر عقل بود. شاعر پس از ديدن
نيچه، به يك ناحيه بسيار بلندترى پرواز مى‏كند و در آنجا گوشه‏هايى از قصر زيب‏النساء، دختر
عبدالصمد، فرمانرواى پنجاب را در نظر مى‏آورد.

سپس پيشواى مقدس معروف، سيّدعلى همدانى؛ پيشقدم
تبليغ اسلام در كشمير، و غنى، شاعر كشميرى، را ملاقات مى‏كند.

/ 238