بايد بر آن استوار باشد. اين منظومه براى تأسيس سازمان يك دولت اسلامى در ميان ساير جوامع بشرى در
حكم طرح يك نقشه عملى مشروحى است كه خطوط اصلى آن با رعايت ايدئولوژى و طرز بيان و نحوه تفكر و اخلاق
اجتماعى و رسالتى كه اسلام بر عهده دارد، ترسيم شده است.ارزش هنرى اين منظومه نيز زياد است و پروفسور آربرى آن را به انگليسى ترجمه كرده و اكنون زير چاپ
است.‹‹ گلشن راز جديد ›› درباره بخشى از مسائل عرفانى بحث مىكند. شاعر در اين منظومه نُه مسئله را
طرح كرده و به هر يك از آنها پاسخ مىدهد.ولى منظومه غراى اقبال، جاويد نامهاى است كه شاعر در اين
منظومه همراه رومى، مانند سفرى كه دانته شاعر معروف ايتاليايى به همراهى ورژيل راه آسمان را پيش
گرفته، به سفر روحانى پرداخته و در اين سفر روحانى ضمن ملاقات با شخصيتهاى تاريخى، مشغول بحث و
گفتگو مىشود. آن گاه آنها معانى و مضامين جاويد و مخلدى را براى او بيان مىكنند.شاعر در اين
مسافرت آسمانى بدواً به كره ماه مىرود. در اينجا، رومى او را به يك نفر دانشمند هندو، به نام ويش
واميترا، يعنى جهاندوست، معرفى مىكند.رومى در اين مجلس به جهاندوست مىگويد:‹‹ در حال حاضر،
راه ترقى براى بشريت منحصر در اين است كه دو فرهنگ شرق و غرب با يكديگر تركيب و تلفيق شوند. ››و
اضافه مىكند كه مشرق زمين تمام فكر و حواسش را در روحانيت متمركز ساخته، در حالى كه مغرب زمين غرق
در مادهپرستى شده و از روحانيت و معنويت غفلت ورزيده است؛ و مطلب را اين طور خلاصه مىكند كه:
شرق حق را ديد و عالم را نديد
غرب، عالم ديد و اندروى خزيد
غرب، عالم ديد و اندروى خزيد
غرب، عالم ديد و اندروى خزيد
بعداً شاعر بالاتر مىرود تا مىرسد به دره ‹‹ يار گميد ›› و در اين نقطه با ارواح بودا و زرتشت و
مسيح و محمد(ص) كه چهار نفر از رهبران روحانى نامى و از معلمان بشريتاند، برخورد مىكند و
گفتوشنودهايى دارد. سپس به كره مريخ مىرود و در آنجا با رهبران مسلمان، سيّد جمالالدين
اسدآبادى، معروف به افغانى و سعيد حليم پاشا ملاقات مىكند.اقبال در اين مصاحبه به سيّد جمالالدين گزارش مىدهد كه ملل شرق راه خطايى را در پيش گرفته و
فرنگى يا فرنگى مآب مىشوند و سپس همين موضوع را با سيّد حليم پاشا در ميان مىگذارد.سعيد حليم
پاشا شرق و غرب را با يكديگر مقايسه مىكند و درنتيجه اين سنجش رأى مىدهد كه نجات بشريت در آن است
كه تمدن شرق و غرب با يكديگر تلفيق شوند.سيّد جمالالدين به شاعر توصيه مىكند كه به كمونيستها بگويد:همه ترقيات و پيشرفتهاى
كمونيستها، بدون داشتن ايمان و مذهب، بيهوده است و پوچ و بالاخره اين ترقيات زايل خواهد شد. ››
شاعر از كره عطارد به كره زهره و از آنجا به كره مريخ مىرود و از آنجا به كره مشترى پرواز مىكند،
در اينجا با غالب شاعر و با منصور حلاج ملاقات مىكند.آنگاه به كره زحل وارد مىشود و با افراد
خبيث و نفوس شريرى كه به كشورهاى خودشان و به ايدهآلها و آرمانهاى قومى و ملى خودشان خيانت
كردهاند، ملاقات مىكند. شاعر از كره زحل به محلى مىرود بيرون از آسمان و در اينجا اولين كسى را
كه ملاقات مىكند، نيچه است.نيچه همان كسى است كه در تمام دوران زندگى سعى مىكرد كه ذات و ماهيت خدا را درك كند و در اين كوشش
از درك ماهيت وجود خدا عاجز شد. زيرا در اين معنى و كوشش تمام تكيه او بر عقل بود. شاعر پس از ديدن
نيچه، به يك ناحيه بسيار بلندترى پرواز مىكند و در آنجا گوشههايى از قصر زيبالنساء، دختر
عبدالصمد، فرمانرواى پنجاب را در نظر مىآورد.سپس پيشواى مقدس معروف، سيّدعلى همدانى؛ پيشقدم
تبليغ اسلام در كشمير، و غنى، شاعر كشميرى، را ملاقات مىكند.