در ميان امت آن كيوان جناب
موسى و فرعون و شبير و يزيد
زنده حق، از قوت شبيرى است
چون خلافت رشته از قرآن گسيخت
خاست آن سر جلوه خير الامم
بر زمين كربلا باريد و رفت
تا قيامت قطع استبداد كرد
بهر حق در خاك و خون غلطيدهاست
مدعايش سلطنت بودى اگر
دشمنان چون ريگ صحرا لاتعد
سر ابراهيم و اسماعيل بود
يعنى آن اجمال را تفصيل بود
همچو حرف ‹‹ قل هواللَّه ›› در كتاب
اين دو قوت از حيات آيد پديد
باطل آخر داغ حسرت ميرى است
حريت را زهر اندر كام ريخت
چون سحاب قبله باران در قدم
لاله در ويرانهها كاريد و رفت
موج خون او چنين ايجاد كرد
پس بناى لااله گرديده است
خود نكردى با چنين سامان سفر
دوستان او به يزدان هم عدد
يعنى آن اجمال را تفصيل بود
يعنى آن اجمال را تفصيل بود