مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا شرط بزرگى و بزرگوارى و عدالت اين است كه ما اكنون دچار اين همه ذلت و سرافكندگى و محروميت
باشيم و دشمنانت از تمام نعمتهاى جهان برخوردار باشند؟

بهشت موعود را در اين جهان با همه نعمتهاى آن
در دسترس آنان گذاشته‏اى ولى ما به اميد بهشت آخرت و حور و قصور دلخوش باشيم؟

پس از بيان شكايتهاى بسيار به پيشگاه ربوبيت، اقبال اضافه مى‏كند: ‹‹ چون هر سختى كه از دل برآيد،
اثرش را در قلوب ديگران مى‏گذارد، و از آنجايى كه انديشه‏هاى پاك و درست، با اينكه بال و پرى
ندارند، سرعت پرش آنها از پرواز پرندگان پيشى مى‏گيرد، و چون كلامى كه از منبع قدسى صادر شود به
بالا صعود مى‏كند و عجيبتر آنكه اين چنين كلامى مانند ستاره‏اى است كه از محيط خاك تابش مى‏كند و
به طرف عوالم علوى مى‏رود و اولين منزل آن ابر است، و از لحاظ اينكه عشق من سحرآميز و سركش است، صيحه
و نعره عاشقانه من بدون بيم و هراس و تزلزل اوج گرفت و پرده‏هاى آسمانها را خرق كرد تا اينكه به عالم
ملكوت رسيد و در آنجا منعكس شد.

هم اينكه ز فرات اين شكوه به گوش ملكوتيان رسيد، گفتند:

‹‹ صداى
موجودى به گوش ما مى‏رسد كه دراين مكان بى‏سابقه است. ››

آن گاه ستارگان و سيارات با تعجب از يكديگر مى‏پرسيدند كه چطور شد كه اين موجود خودش را به ساحت
رفيع عرش رسانيده است؟

در اين موقع، ماه گفت:

‹‹ اين موجودى است به نام آدميزاد كه در كره زمين زندگى مى‏كند. ››

سپس كهكشان گفت:

‹‹ كار اين آدميزاد بسى شگفت‏آور است و معلوم نيست چگونه از انظار همه كاينات و از
نظر ماده و ماديات پنهان مانده و در ماوراى ظن و گمان قرار گرفته است! ››

بين طريق همه كايناتِ جوّى درباره شخصيت من با يكديگر به جر و بحث و مشاجره پرداختند، ولى بحث‏شان
به جايى منتهى نمى‏شد.

در ميان آن همه موجودات، تنها موجودى كه توانست به شكوى من پى ببرد و درد مرا
بفهمد رضوان بود كه گفت:

‹‹ اين موجود فرزند همان مردى است كه از بهشت اخراج شد و او عنصرى بسيار
نيرومند و تواناست كه خدا مقام و منزلت رفيعى به او بخشيده است. ››

پرسنده ديگرى گفت:

اين مخلوق خاكى چگونه توانسته است اين حجابها را پاره كند و خود را به اينجا
برساند؟

براستى اين مشت خاك خليفه و جانشين خداست، و آفريده‏اى بسيار نيرومند و سركش است!

اين همان
آميزادى است كه در علم چندى و چونى بسى تواناست!

گويى عجز و فنا در نهاد اين آفريده وجود ندارد!

بالاخره بانگى برخاست كه همه اطراف و جوانب و بالا و پايين را فراگرفت.

حدّت و شدّت آن به حدى بود كه
ذرات آتش را خرق كرد و اين كلمات را به گوش هوش من فرو خواند كه مى‏گفت:

اى انسان!

داستان تو بسى
دردناك است. صيحه تو در آسمانها منعكس شده‏است و همه ملكوتيان را مضطرب و حيران كرده است!

دل ديوانه
تو سكون و آرامش را از دست داده است!

با اين‏حال شكوه خودت را به خوبى اعلان كردى و آن قدرتى را كه
خداوند در نهاد تو به وديعت گذاشته است آشكار كردى!

اينك جواب بشنو!
خداى بزرگ بساط مكرمت را گسترده است و در دسترس همگان قرار داده است و راه تحصيل مجد و بزرگوارى

را به روى همه گشوده است ولى بايد پرسيد كه جوينده و خواهنده و رهرو اين طريق كجاست؟

انوار فطرت را بر نهاد همگان تابش داديم، ليكن چه بسا موادى بر اين فطرت عارض شده است كه از
قابليت آن كاسته است!

گويى آن خاكى كه بشر اولى را براى نشر مقاصد عاليه انسانيت از آن سرشته‏ايم
دگرگون شده‏است!

به‏طورى كه ملاحظه مى‏كنى، مردم ناموس فطرتشان را فراموش كرده‏اند و خاك اصليشان
تغيير يافته است. اگر اين مردم راز آفرينش‏شان و فلسفه هستى‏شان را درك مى‏كردند، بيشتر از آنچه
مى‏خواستند به آنها داده مى‏شد و مراتبى مافوق عظمت تصوريشان را احراز مى‏كردند، ليكن ابزار كار
فاسد شده است و دلها به الحاد گراييده است.

نسل جديد مايه سرافكندگى گذشتگان و باعث توهين به عظمت و بزرگوارى آنان شده است. كسانى كه بتها
را شكستند، منقرض شدند و كسانى كه به جاى آنان آمده‏اند اين روزها، شالوده بت‏پرستى مى‏ريزند.

/ 238