مفخر شرق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
با اين حال، قوام بناى اجتماع، ملت بيضا و امتداد نماى آن، وابسته به شور و حرارت انفاس همين
فقرا و بينوايان است. شما نيروى سحر كلام را از دست دادهايد و از مواعظ پند نمىگيريد. اگر روح بلال
نبود براى اذان نيز جمالى باقى نبود. صفوف نمازگزاران شما در مسجد وضع حزنآورى دارد، و محرابهاى
مساجد شما صورت موحشى به خود گرفته است. منبرهاى شما مورد سخريه و استهزا قرار گرفته است. آهن شمشير
شما مبدل به چوبى شده است كه در برابر آتش تاب مقاومت ندارد.شهرهاى شما مملو از عناوين و افتخارات و امتيازات و القاب شده است. كلمه ميرزا در ايران و صاحب و
خان در جاهاى ديگر موج مىزند. در آن عصرى كه مسلمين در جستجوى مجد و بزرگى بودند، چه بسا بار مصايب و
مشكلاتى را به دوش مىكشيدند، و از تصميم و عزمشان دست بردار نبودند. در آن روزگارها ميزان عدل در
دست مسلمان بود و هيچ نوع ريا و خدعه و دهاء و مكر و حيلهاى در كار نبود.مسلمان آن روز پردههاى
اوهام را با عزم و شجاعت پاره مىكرد و بر همه مشكلات فايق مىآمد. آن روز از مقاصد شخصى و هوى و هوس
بر كنار بود. مسلمان آن روز مانند جامى لبريز از باده ناب براى ديگران بود. مسلمان آن روز خون را از
همه رگهاى باطل مىكشيد و قانون عمل در حيات او جوهر بود نه عرض، و بعد از خدا به نيروى بازويش تكيه
داشت و از مرگ نمىترسيد، بلكه از خدايى مىترسيد كه آفريننده مرگ و حيات است.دولت گذشتگان و فقر و زهد على كجا رفت؟ديگر از فضايل مسلمين و از مواريث مؤمنين آن روزها چه
مانده است؟مسلمين آن روز پشت و پناه يكديگر بودند و شما دشمن يكديگريد. تا چه حد از نيكوكاران غيبت
مىكنيد و آنها را تخطئه مىكنيد.مسلمانان نيكوكار با اينكه پيشوايان پرهيزكاران بودند عيوب مردم را مكتوم مىكردند. آيا توقع
داريد كه هر يك از شما بدون عزم و تصميم، و بدون قلب سليم به اوج ثريا برسيد و جاى كسانى را بگيريد كه
تخت كسرى و تاج كيقباد و فغفور را گرفتند و عظمت قياصره را احراز كردند، در صورتى كه شما به سخنرانى و
سخنسرايى دلخوش و با اوهام و خرافات سرگرم هستيد!مسلمين صدر اسلام، قبل از آنكه بر ديگران حكومت كنند، حاكم بر نفوس خودشان بودند. آنها معمار و
بانى بناى برادرى و اتحاد ملت بودند و اكنون شما حتى از مودت و محبت خانواده بىبهرهايد. زندگانى
آنها عمل بود ولى زندگانى شما هوس و آرزوست. شما در جستجوى گل هستيد و نمىتوانيد آن را به دست آوريد
ولى آنها مالك بوستان جهان و رضوان آخرت بودند.هنوز ملل جهان با سرود عظمت و مجد آنها تغنى مىكنند،
و روزگار فعلى نيز به ياد ايام آنها عطرافشانى مىكند. آنها ستارگان آفاق بودند و نور اخلاق؛ با
حرارت ايمان مىزيستند و معتكف بيت معمور بودند. از خانه دست كشيدند و بر فراز ستارگان مأوى گزيدند.اما جوانان امروز بيكار و بينوا و بدبختاند، و بليات و بدبختىشان را به حساب دين مىگذارند.بدبختى از خودشان است ولى نمىفهمند. تمدن جديد، آنان را از قيد قوانين و مقررات آزاد كرده
است؛ با كمال بيشرمى بتخانه مىسازند و از جلال حرم محروماند. ديگر قيسى وجود ندارد كه در عقب ليلى
از اين دشت به آن دشت بدود، بلكه هر جوانى در كمال آزادى مىخواهد كه ليلى را بدون حجاب ببيند و جمال
او را بدون نقاب درك كند.‹‹ همين جوان اگر بخواهد مىتواند در اين عصر جديد نيروى ايمان را تازه كند و مشعل هدايت را در
سايه تعليمات خاتمالانبيا برافروزد و در دشت و دمن، ايمان ابراهيم را نشر دهد.به روى زمين نظر افكن و مردم را ببين! اقوام و مللى را در نظرآور كه ميوه مىچينند و ملتهاى ديگر
را ببين كه چگونه غرق در بدبختى و تيرهروزى هستند! ملتهاى سيه روزى را در نظرآور كه نخل اميدشان از
ريشه كنده شده است. در حالى كه ملتهاى زنده و فعال ديگرى شكم زمين را مىشكافند و از بهار حيات
بهرهمندند و اگر مسلمين بتوانند اين ملتها را از تعاليم اسلام برخوردار كنند نخل اميد همگان بارور
خواهد شد زيرا نخل اسلام نمونه بارورى و ثمربخشى است. اقبال در دنباله اين بحث مىگويد:‹‹ مسلمان نه وطن مىشناسد و نه زمان، اگر آن دو فانى شوند،
مسلمان فانى نمىشود. زيرا بين جام و سُكرِشراب علاقه و رابطهاى نيست. ››و باز مىگويد: ‹‹ سرزمين اسلام مورد حملات تاتارها قرار گرفت و پس از آن بر اثر حملات بالكان چه
غوغايى برخاست. همه اين حوادث براى آزمايش ذات مسلمان بود و به همين دليل مسلمان مرعوب نشد و اسلام و
مسلمان در همهجا باقى و پايدار ماند. ››