با توجه به اين معانى مىگوييم كه در ميان معدودى از افراد بشر، انرژى روحانى يا نيروى روانى به صورتى توسعه و تكامل مىپذيرد كه من آن را بهعنوان ‹‹ شعور يا وجدان نبوت ›› تعبير مىكنم و اين معنى موجب آن مىشود كه هر فردى بتواند در طرز تفكر و انديشه و طريق عمل و انتخاب مسلك و روش از آن استفاده كند، زيرا قبل از وقت، زمينههاى فكرى و قضاوتهاى آمادهاى براى اشخاص مهيا كردهاست و نمونههايى را در دسترس همگان گذاشته است و اين جريان به نفع اشخاصى است كه از آن بهرهمند مىشوند.به هرحال، دستگاه حيات به نفع خودش، با پيدايش عقل و عوامل ذهنى از تشكل و رشد طرق وجدانى غير عقلى و غير استدلالى كه انرژى روانى در دوران اول تكامل بشرى، آن را به منصه ظهور و بروز گذاشته بود، حالا جلوگيرى مىكند؛ به اين بيان كه انسان در بادى امر، تحت تأثير حكومت عاطفه و غريزه است. ولى عقل فعال و رهنما كه به تنهايى انسان را مالك و حاكم بر محيطش قرار مىدهد، سرمايه موفّقيّت است و همين كه يك بار به وجود آمد بايد به وسيله رشد و پيشرفت ساير طرق دانش و معرفت تقويت شود.در دورانى كه بشر بالنسبه حالت بدويت داشت و كم و بيش محكوم به تخيل و تصور بود، نظامهاى فلسفى عظيم و مهمى به وجود آورد، ولى نبايد فراموش كنيم كه اين نظامسازيها در قديم فقط كار افكار معنوى بود و بيشتر از اين كارى نمىتوانست انجام دهد كه روشهاى عقايد مذهبى مبهم و رواياتى را وضع كند، ولى توانست براى اوضاع و احوال و احتياجات حيات حس و شهود راهى نشان دهد.وقتى كه از اين ديدگاه به مطلب توجه مىكنيم، مىبينيم كه پيغمبر اسلام(ص) بين عالم قديم و جهان جديد قرار گرفته است، يعنى تا جايى كه مطلب مربوط به منشاء وحى و الهام اوست، وجود او متعلق به عالم قديم است و جايى كه موضوع مربوط به روح وحى و الهام او مىشود، متعلق به جهان جديد است. حيات در وجود او، منابع دانش و معرفت ديگرى را متناسب با مسير جديد كشف مىكند، و من اميدوارم بتوانم به صورت رضايتبخشى براى شما ثابت كنم كه پيدايش اسلام يعنى پيدايش ذهن يا عقل فعال.مسئله نبوّت در اسلام به جايى مىرسد كه حد كمالش را احراز مىكند و اين كمال به جايى منتهى مىشود كه خود را نيازمند آن مىداند كه به مسئله نبوّت پايان دهد و ختم آن را اعلام كند.اين جريان شامل اين معنى دقيق است كه از اين به بعد سر رشتههاى حيات، نبايد در دست افراد معين و مشخصى باشد و بشر براى اينكه از منابع وجدان و شعور نهايى خود كاملاً استفاده كند بايد اختيارش به خودش واگذار شود. القاى عنوان رهبريهاى روحانيت ارثى و همچنين خلافت و امامت و سلطنت موروثى در اسلام، ارشاد و ارجاع دائم و ثابت قرآن به عقل و تجربه و عبرت و تأكيد به اينكه طبيعت و تاريخ دو منبع كسب دانش و معرفت بشرى است جمعاً وجهههاى مختلف همان فكر خاتميت است.بايد توجه داشت كه منظور و مقصود از اين فكر، اين نيست كه فعاليتها و مجاهدتها و رياضتهاى روحانى و عرفانى كه از لحاظ كيفيت با فعاليتها و مجاهدتهاى روحانى پيغمبر(ص) فرقى ندارد و يك حقيقت حياتى است، ديگر قطع شده و پايان يافته است.واقع امر اين است كه قرآن انفس و افاق را به عنوان منابع دانش و معرفت تلقى مىكند، به اين توضيح كه خداوند آياتش را ضمن فعاليتها و مجاهدتهاى درونى و برونى به انسان نشان مىدهد، و اين وظيفه انسان است كه از كليه جهات و مراتب ثمربخش استعداد و لياقت استفاده كند.بنابراين نبايد اين طور فرض شود كه منظور از فكر خاتميت اين است كه مقدرات نهايى حيات، عبارت از اين است كه عقل جايگزين احساسات شود.چنين چيزى نه امكانپذير است و نه مطلوب. ارزش عقلى اين فكر اين است كه تمايلى در دستگاه حيات وجود دارد تا وضع حساس و مستقلى به سوى فعاليت و مجاهدت روحانى و معنوى فراهم كند و به وسيله ايجاد اين عقيده بفهماند كه دوره قدرت و امتياز صاحبان قدرتهاى فردى كه مدعى داشتن مقام مافوقالطبيعه هستند، در تاريخ بشر به سر آمده است.اين نوع عقيده از نظر روانشناسى داراى نيرو و قدرتى است كه جلوى پيشرفت آن نوع قدرتها را مىگيرد و نيز مأموريت و خاصيت اين فكر اين است كه رشتههاى جديدى از دانش و معرفت را در معرض استفاده قواى ذهنى و عقلى بشر مىگذارد.همانطوركه نيمه اول فرمول يا اصول تعليماتى اسلام، روح دقيق مطالعه و بحث و تجربيات و تحقيقات خارجى را ايجاد كرد و آن را پرورش داد، به اين معنى كه تعليمات اسلام آن جامه ملكوتى را كه فرهنگهاى قديم براندام قواى طبيعت آراسته و رنگ روحانيت به آن داده بودند خلع كرد.رياضتهاى صوفيانه و مجاهدتهاى عرفانى كه قبلاً غير عادى و فوقالعاده انگاشته مىشد، در نظر مسلمان به صورتى درآمد كه بايستى كاملاً در عداد فعاليتها و تجربيات طبيعى تلقى شود، و شخص مسلمان مأمور بود اين مسائل را ماند ساير جهات تجربه و آزمايش بشرى مورد اختيار و در معرض تجربه و آزمايش دقيق قرار دهد.اين معنى از طرز رفتار پيغمبر(ص) نسبت به آزمايشها و رياضتهاى عرفانى ابن صياد بهطور واضح و آشكار محسوس است.(28) 28- مرحوم اقبال (ره) اين معنى را در جاى ديگرى به اين شرح بيان مىكند: پيغمبر اسلام(ص) اولين ناظرى بود كه با نظر دقيق و حساس انتقادى اين پديده روانى را مورد رسيدگى قرار داد، به اين معنى كه بخارى و ساير محدثين،جريان اين داستان را بهطور كامل نقل كردهاند، و از مراقبت و دقت حضرت (ص) در مورد رياضت و وضع روانى جوانى يهودى به نام ابن صياد بحث كردهاند.