مفخر شرق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بدين طريق، اختلافات و تضادهاى فكرى آنها با يكديگر، سير مستمر و بىانتهايى را به وجود آورده است!
هرچند فلاسفه تاكنون نتوانستهاند مفهوم واقعى و معناى كافى حقيقت ماهيت جهان را عرضه دارند ولى
همه براساس رموز الهامآميز معتقد شدهاند كه جهان عبارت است از يك كل هماهنگ و موزون يا يك وحدت
كلى، به عبارت ديگر، جهان به عنوان وحدت مكان - زمان شناخته شده است و آنان عقيده دارند كه جهان عبارت
از اجزاء منفصل و منقطعى نيست كه تحتحكومت قوانين متعارض طبيعت اداره شود، بلكه قوانين طبيعت
همگانى و جاويد و لايزال است، و اين قوانين براى همه ازمنه و امكنه به صورت قاطع و يكنواخت نافذ و
جارى خواهد بود.عقيده به وحدت جهان عامل شاخص و بديهى مشترك در بين همه متفكران و فيلسوفان و عالمان علوم طبيعى اعم
از ايدهآليست و ماترياليست و رئاليست است. هيچ فيلسوف بزرگ يا عالم طبيعى دليل يا برهانى براى
تأييد اين عقيده مطالبه نمىكند و هر يك از افراد اين طبقه فقط اين معنى را به عنوان يك اصل بديهى در
فكر خود پذيرفته است.پس مىتوان گفت، چه دليل و چه برهانى مقنعتر و قاطعتر از اين حقيقت كه تاكنون
خلاف اين عقيده ثابت نشده، و هيچكس در صحت آن ترديد نكرده و كسى نگفته كه اين عقيده اشتباه است.متعاقب همه پيشرفتها در قلمرو علوم و فلسفه، اين فكر - يعنى انديشه وحدت جهان - بسط يافته است و كليه
اين پيشرفتها در واقع با اين حقيقت تطبيق مىكند و آن را تأييد مىنمايد.حقيقت امر اين است كه اگر جويندگان حقيقت در تأييد اين اظهار يا اعتقاد به اينكه جهان يك وحدت كلى
است سير نكرده بودند و اگر اين اظهار يا ادعا اشتباه بود، وجود علم و فلسفه هر دو غير ممكن بود و همين
عقيده است كه فلاسفه و علما را وادار مىكند تا هر يك در رشته مخصوصى در راه تحقيقات و تجسسات پيشرفت
كنند، و فقط بر اساس تصديق و تأييد همين عقيده و ايمان است كه راجع به نتايجى كه كسب مىكنند احساس
رضايت مىكنند و به جلو مىروند.بديهى است كه اگر گاهى عالم يا فيلسوف احساس كند كه حقيقت علمى معينى را كه كشف كرده است صرفاً
اعتبار محلى دارد و امرى زودگذر است و حقايق مشابه و نظير آن وجود دارد يا در آينده به وجود خواهد آمد
نتيجه اين تحقيق و تجسس خود را بىارزش خواهد انگاشت و اعتبارى براى اين كاوش قائل نخواهد شد.دراين باره مىتوان گفت كه براى هر متفكرى كه تمايلات مذهبى داشته باشد موضوع وحدت جهان، امرى است
مسلم و بى چون چرا(82) زيرا چنين متفكرى معتقد و مؤمن است كه آفريننده جهان يكى است، و اين اراده اوست
كه بايد در سراسر جهان اجرا شود. همچنين وضع فلسفى يك ايدهآليست نيز مقتضى چنين عقيده و ايمانى به
وحدت جهان است. به هر صورت آنچه عمدتاً اهمّيّت دارد اين حقيقت است كه حتى متفكران مادى نيز
نمىتوانند از اين عقيده سرپيچى كنند.اين حقيقت مسلم و بديهى كه جهان يك وحدت است و ما را به نتايج متعددى رهبرى مىكند، كه عبارتند از:1. وحدت در كثرت بدون يك نوع نظم و ترتيب غير ممكن است، و نظم نيز بدون وجود يك اصل اساسى و مركزى قابل
تصور نيست و نيازمند معنايى است كه اصل وحدت جهان را پايهگذارى كند و آن عبارت از اصلى است كه مانند
قيد يا رشتهاى كثرت جهان را مبدل به يك واحد كلى مىكند.2. اصل وحدت جهان بايد حقيقت نهايى و اساسى وحدت جهان باشد بهطورى كه ساير حقايق جهان فقط به صورت
پديدههايى شناخته شوند، زيرا اگر اين پديدهها نباشند حقيقت نهايى نمىتواند به آنها وحدت و
نظمى بدهد و خود آن پديدهها نيز به واسطه تعارض و تصادم ذاتى كه با يكديگر دارند نمىتوانند نظم يا
وحدتى را بپذيرند.3. وحدت جهان بايد عقلاً قابل درك باشد، به همين علت لازم است كه كليه حقايق يا واقعيتهاى جهان عقلاً
مقيد و مربوط به يكديگر باشند و اين قيد يا رابطه يا ارتباط بايد آنها را مبدل به رشتهاى كند كه
اولين و آخرين حلقه آن، حقيقت نهايى باشد و از آن گذشته هر حلقهاى از اين رشته بايد متصل به حلقه
ديگر باشد. اين رشته از حقايق را فلاسفه ‹‹ سيستم فلسفى ›› مىنامند.