مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا مطلب اين است كه عقيده و ايمان الهامى، يعنى عقيده و ايمانى كه منشأ آن الهام باشد و در ضمير

ناخودآگاه انسان درباره وحدت جهان وجود دارد، ناشى از انگيزه و محرك درونى انسان - كه به فطرت تعبير
مى‏شود -  است كه يك وجودى را به عنوان آفريننده جهان مى‏پذيرد و تصديق مى‏كند كه آن آفريننده فقط
يكى است.

مقصود از طرح اين موضوع در اينجا اين نيست كه به اين سؤال جوابهاى مفصل و مشروحى داده شود، بلكه به
تناسب مقام، مقتضى است به‏طور اختصار به اين نكته اشاره شود كه قرآن كريم وحدت جهان را يكى از دلايل
اين حقيقت مى‏داند كه جهان آفريننده‏اى دارد و آفريننده جهان فقط يكى است.

قرآن كريم يا كتاب جاويد همه ازمنه و اعصار، ضمن آياتى اين موضوع را با اين عبارات بيان كرده است:

ماترى فى خلق الرحمان من تفاوت فارجع البصر هل‏ترى من فطور. ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر
خاسئاً و هو حسير.(83)

در آفرينش خداى رحمان تفاوتى نمى‏بينى. پس نظرت را برگردان. آيا هيچ‏گونه نقضانى مى‏بينى؟
دوباره چشم را بازگردان. رؤيت و ديد تو بر خواهد گشت به سوى تو در حالى كه خسته و وامانده باشد.

قل ارأيتم ما تدعون من دون‏اللَّه ارونى ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرك فى‏السماوات...(84)

اگر جز خدا چيزهايى را كه شما به آنها دعوت مى‏كنيد آنها چيزهايى را از زمين آفريده‏اند آيا آنها
در آسمانها شركتى دارند...

به عبارت ديگر اگرخدا در خلقت جهان شريكى داشت بايد جلوه‏ها و مظاهرى از خلقت آن شريك در زمين يا
آسمان ديده مى‏شد و يك دسته قوانين متفاوت ديگرى بايد نافذ و كارگر مى‏بود.

واضح و بديهى است كه كفار در پاسخ به پرسش فوق به هيچ وجه مطلبى نداشتند كه بتوانند با دليل و برهان
اظهار كنند، و براى مثال به قسمتى از جهان اشاره كنند و بگويند:

‹‹ اين است خلقت شريك خدا كه ما به او
عقيده داريم. ››

پس وقتى در سراسر جهان يك نوع قوانين براى ماده نافذ و مؤثر است چگونه مى‏شود ادعا كرد كه آفريننده
قسمتى از جهان آفريننده ساير قسمتهاى ديگر نيست؟

اقبال نيز مانند ساير فلاسفه، جهان را با فلاسفه، جهان را با وجود اين همه تنوع و اختلاف عبارت از
يك وحدت مى‏داند و به همين دليل مى‏گويد:

‹‹ زمانه ‏ايك، حيات ‏ايك، كائنات بهى ‏ايك دليل كم ‏نظرى قصه قديم و جديد، ››

يعنى زمان يكى، حيات يكى و جهان نيز يكى است در اين صورت عنوان قديم و جديد دليل كوتاه‏نظرى كسانى
است كه به اين معانى عنوان قديم و جديد مى‏دهند!

به همين علت است كه فلسفه اقبال مانند هر فيلسوفى داراى روش فكرى معينى است. به هر حال يك اختلاف
اساسى بين اقبال و ساير فلاسفه وجود دارد و آن اختلاف در اين حقيقت نهفته است كه طبق نظر اقبال، اصل
وحدت جهان يا حقيقت نهفته است كه طبق نظر اقبال، اصل وحدت جهان يا حقيقت جهان كه اين همه تنوع را به
وحدت مبدل مى‏كند همان خدا با همه صفاتش است، كه در آخرين تعليمات پيغمبر(ص) نيز مصور و مجسم شده است.

از طرف ديگر بايد دانست كه فلاسفه درباره حقيقت جهان، افكار كاملاً مختلفى دارند.


83- سوره ملك، آيه 3 و 4.

84- سوره الاحقاف، آيه 4.

/ 238