مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يعنى اين جام باده ناب مرا غنيمت بشماريد زيرا فعلاً باده ناب نه در مدرسه يافت مى‏شود نه در
خانقاه.

و نيز مى‏گويد:




  • عصر حاضر را خرد زنجير پاست
    جان بى‏تابى كه من دارم كجاست؟



  • جان بى‏تابى كه من دارم كجاست؟
    جان بى‏تابى كه من دارم كجاست؟



و در جاى ديگر مى‏گويد:




  • اعجمى مردى چه خوش شعرى سرود
    سوزد از تأثير او جان در وجود



  • سوزد از تأثير او جان در وجود
    سوزد از تأثير او جان در وجود



مرد اعجمى و غير عرب خود اقبال است كه گفته‏هايى سروده است كه از تأثير سوز و شور درونى او، روح
وجودش مشتعل شده است!

در مرحله بعد نويسنده‏اى كه مى‏خواهد ارائه فكر اقبال را بر عهده گيرد بايد در عملش براى تنظيم
فلسفه‏اى منظم مسلط باشد تا بداند اين نمودها و افكار تا چه حد با فكر اقبال سازگار و در چه مرزى
ناموزون و ناسازگار مى‏شود.

تفسير كننده فكرو فلسفه اقبال كه بتواند اين دو وظيفه را انجام دهد (به واسطه فهميدن ارتباط عقلى
افكار متشتت و پراكنده اقبال) نه فقط قادر خواهد بود كه به فكر اقبال شكل فلسفى مداوم و منظمى بدهد
بلكه مى‏تواند نمودهاى علمى و افكار فلسفى جديدى را كه با تمايلات فكرى اقبال مطابق باشد به شكل
نظام منظمى درآورد و به اين ترتيب موجبات تقويت و تأييد فلسفه اقبال را فراهم كند.

ناگفته پيداست كه پيشرفت فلسفه‏اى كه مبتنى بر مفهوم واقعى حقيقت باشد ناگزير است راه را براى
پيشرفتهاى وسيعتر ديگرى هموار كند، بنابراين وقتى كه فلسفه خودى اقبال به شكلى تنظيم يافته و در
نتيجه تكامل يافته‏ترى ظهور كند منتهى به تكامل بيشترى خواهد شد و اين تكامل سير بى انتهايى خواهد
داشت زيرا كليه نمودهاى روزافزون مربوط به سه رشته عمده علم، اجزاى لاينفك آن خواهند بود.

بدين ترتيب متفكران و فلاسفه به طبع و توسعه، تحكيم و تشريح فلسفه اقبال تا پايان جهان شركت خواهند
داشت. و بيم آن نمى‏رود كه شركت آنها به هيچ صورتى از جهت فلسفه اقبال، كند يا بى‏رمق يا بى‏رونق
شود.

قبلاً به تفصيل توضيح داده شد كه به چه علت براى تكامل فلسفه صحيح نمى‏توان پايانى قائل شد. از طرف
ديگر به لحاظ اينكه نمودهاى علمى با فلسفه‏هاى مبتنى بر مفهوم خطاى حقيقت سازگار نيستند پس از
تكامل اين نمودها و پيشرفت علم، حقانيت ساختگى و نارواى فلسفه خطا خود به خود كمتر مى‏شود، تا اينكه
به كلى ناپديد مى‏گردد.

مقصود اين است، كه تشريح و توضيح فكر اقبال بالاخره ما را به عصر و زمانى
خواهد رسانيد كه فقط يك فلسفه باقى بماند و بس و آن فلسفه خودى اقبال است و در آن زمان يا ساير
فلسفه‏ها مرده‏اند يا مانند داستانهاى عصر جاهليت بشر باقى مانده‏اند كه اثر حياتى بر آن بار
نباشد و به همين دليل است كه اقبال چشم اميد به آينده دارد و معتقد است كه شناسايى مقام فلسفى و پذيرش
نظريات او بيش از آن كه بر عهده مردم امروز باشد بر عهده رجال فرداست و به همين مناسبت مى‏گويد:




  • انتظار صبح خيزان مى‏كشم
    نغمه‏ام از زخمه بى پرواستم!
    عصر من داننده اسرار نيست
    نغمه من از جهان ديگر است!
    اين جرس را كاروانى ديگر است!



  • اى خوشا زرتشتيان آتشم!
    من نواى شاعر فرداستم!
    يوسف من بهر اين بازار نيست!
    اين جرس را كاروانى ديگر است!
    اين جرس را كاروانى ديگر است!



/ 238