براى شرق و مسلمانان دارد، در خاطرش بيدار مىشود و به ذكر درد و درمان و آرزوى علاج مىپردازد و
مانند همه نفوس بشرى، بين اندوه و خوشوقتى و بين نوميدى و آرزو، مردد مىماند و مانند طبيعت بيدار
مىشود و مانند ابرى مبدل به باران مىگردد و رعد و برق در مىگيرد... سپس پرتوافكنى و روشنايى.گاهى همراه دوستان و اصحاب كه به طور طبيعى و حال عادى دور يكديگر نشستهاند، بيماريهاى شرق را
رسيدگى مىكنند و براى معالجه آن نسخه مىنويسند و مىگويند:دوا همانى است كه به دست غريبها افتاده و عزت و افتخاراتى كسب كردهاند، و به گفته شاعر عرب كه
گفت:عش عزيزاً اومت و أنت كريم ›› يعنى -يا در عزت زيست كن و آقا باش، يا با شرافت مرگ را استقبال
كن- و اگر رسيدن به اين هدف سهل و آسان است، پس بناچار بايد در صدد تربيت نسل جديد برآمد و تربيت صحيحى
به آنها آموخت و تربيت آنان را بايد كسانى بر عهده بگيرند كه در خانه صاحبان قدرت را نكوبند و هيچ
گونه پيشآمدى آنها را متزلزل نكند و هيچ تهديدى عزمشان را سست ننمايد و وعده جاه و منصب يا كسب و
تجارت آنها را فريب ندهد، بلكه تحمل مشقت و رنج را براى نجات وطن از استعباد و بردگى ديگران هدف غايى
و نهايى بدانند و آن را مغتنم شمارند و عكس آن را موجب زيان و خسران.گفته شد:‹‹ آيا چنين چيزى امكان
دارد؟ ››سيّد در جواب گفت:‹‹ بحران و گرفتارى شديد توليد همت مىكند و هيچگاه براى كارها توسعه و گشايشى
پيدإ؛ّ نمىشود مگر در نهايت تنگدستى و سپيده دم نورانى به وجود نمىآيد مگر بعد از تاريكى و
ظلمت شديد و با توجّه به اين معانى است كه احساس مىكنم، طلوع صبح صادق شرق نزديك است، زيرا محيط شرق
را تيرگى فراگرفته و بعد از چنين فشارها و تنگدستىها، جز گشايشى چيزى نيست كه گفتهاند:پايان شب
سيه سپيد است. اين است سنةاللَّه فى خلقه. - قانون خدا در آفرينش چنين است. ››سپس در همين مجلس به بيان خطراتى مىپرداخت كه بعضى از ملتهاى بيگانه براى ضعيف ساختن زبان ملى و
نابود كردن تعليات قومى مقدمات آن را فراهم ساخته و مىسازند و ضمناً مردم را از توجّه به آداب و
رسوم و نظامات اجتماعى شرق باز مىدارند، براى اينكه زبان آنها جانشين زبان اين مردم بشود.در صورتى
كه اگر ملتى از خود زبانى نداشته باشد، جامعهاى نخواهد داشت و ملتى كه ادبياتى نداشته باشد، زبانى
نخواهد داشت و ملتى كه تاريخ نداشته باشد عزتى نخواهد داشت و اگر درميان آنها كسانى نباشند كه آثار و
رجال تاريخ خود را زنده كنند و كار گذشتگان خود را دنبال بكنند و روش زندگى آنها را تبعيت نكنند،
تاريخى نخواهند داشت.سيّد مباحثى را كه طرح مىكرد، در اطراف موضوعات مهمى بود كه به اقتضاى مجلس آنها را خلق مىنمود.هدف از همه اين مسائل اصلاح عقيده و در جامعه و در زبان بود.گاهگاهى مأمورين سلطان، بنابر اراده ‹‹ ابوالهدى الصيّادى ›› و اصحاب او، دست به كار جاسوسى
مىشدند، براى نمونه به اين داستان توجّه كنيد:‹‹ خديوى عباسى به آستانه آمده و مىخواهد جمالالدين را ببيند و اين منظور جز با اجازه صورت
نمىگيرد.وضع طورى است كه سلطان با اين ملاقات موافق نيست، سيّد نيز مىگويد:من ميهمان سلطانم و اسير ميزبانم هستم، ليكن هر روز براى گردش و تفريح به ‹‹ كاغذ خانه ››
مىروم و اگر حضرت خديوى مايل هستند آنجا تشريف بياورند:خديوى به همان نقطه مىرود و ملاقات
بهصورت انفرادى صورت مىگيرد. خديوى از ديدار وى اظهار خرسندى مىكند و با اعجاب تمام از ديدار
سيّد و ابراز تعارفات، ملاقات كوتاهى برگزار مىشود، همين و بس. ولى جاسوسها، محيط را پر از شايعات
مىكنند و گزارشى تهيه مىنمايند حاكى از اينكه جمالالدين و خديوى عباسى، پيمانى بستند تا دولت و
حكومت ‹‹ عباسى! ›› تأسيس كنند و دو بيت شعر نيز ساختند و آن را به جمالالدين نسبت دادند، به اين
شرح:
شاد الخلافه فى بنى العباسى
و لأنت خير مملك ستشيدها
بالبشر يا عباس، يا صَفّاَح
عباسُ لكل نعته السفاح
بالبشر يا عباس، يا صَفّاَح
بالبشر يا عباس، يا صَفّاَح