مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

با اين حال گاهى ابرهاى نوميدى از جلو نظرش زايل مى‏شود و باز حس اميد و نيك‏بينى و آرزوهايى كه
براى شرق و مسلمانان دارد، در خاطرش بيدار مى‏شود و به ذكر درد و درمان و آرزوى علاج مى‏پردازد و
مانند همه نفوس بشرى، بين اندوه و خوشوقتى و بين نوميدى و آرزو، مردد مى‏ماند و مانند طبيعت بيدار
مى‏شود و مانند ابرى مبدل به باران مى‏گردد و رعد و برق در مى‏گيرد... سپس پرتوافكنى و روشنايى.

گاهى همراه دوستان و اصحاب كه به طور طبيعى و حال عادى دور يكديگر نشسته‏اند، بيماريهاى شرق را
رسيدگى مى‏كنند و براى معالجه آن نسخه مى‏نويسند و مى‏گويند:

دوا همانى است كه به دست غريبها افتاده و عزت و افتخاراتى كسب كرده‏اند، و به گفته شاعر عرب كه
گفت:

عش عزيزاً اومت و أنت كريم ›› يعنى -يا در عزت زيست كن و آقا باش، يا با شرافت مرگ را استقبال
كن- و اگر رسيدن به اين هدف سهل و آسان است، پس بناچار بايد در صدد تربيت نسل جديد برآمد و تربيت صحيحى
به آنها آموخت و تربيت آنان را بايد كسانى بر عهده بگيرند كه در خانه صاحبان قدرت را نكوبند و هيچ
گونه پيش‏آمدى آنها را متزلزل نكند و هيچ تهديدى عزمشان را سست ننمايد و وعده جاه و منصب يا كسب و
تجارت آنها را فريب ندهد، بلكه تحمل مشقت و رنج را براى نجات وطن از استعباد و بردگى ديگران هدف غايى
و نهايى بدانند و آن را مغتنم شمارند و عكس آن را موجب زيان و خسران.

گفته شد:

‹‹ آيا چنين چيزى امكان
دارد؟ ››

سيّد در جواب گفت:

‹‹ بحران و گرفتارى شديد توليد همت مى‏كند و هيچگاه براى كارها توسعه و گشايشى
پيدإ؛ّ نمى‏شود مگر در نهايت تنگدستى و سپيده دم نورانى به وجود نمى‏آيد مگر بعد از تاريكى و
ظلمت شديد و با توجّه به اين معانى است كه احساس مى‏كنم، طلوع صبح صادق شرق نزديك است، زيرا محيط شرق
را تيرگى فراگرفته و بعد از چنين فشارها و تنگدستى‏ها، جز گشايشى چيزى نيست كه گفته‏اند:

پايان شب
سيه سپيد است. اين است سنةاللَّه فى خلقه. - قانون خدا در آفرينش چنين است. ››

سپس در همين مجلس به بيان خطراتى مى‏پرداخت كه بعضى از ملتهاى بيگانه براى ضعيف ساختن زبان ملى و
نابود كردن تعليات قومى مقدمات آن را فراهم ساخته و مى‏سازند و ضمناً مردم را از توجّه به آداب و
رسوم و نظامات اجتماعى شرق باز مى‏دارند، براى اينكه زبان آنها جانشين زبان اين مردم بشود.

در صورتى
كه اگر ملتى از خود زبانى نداشته باشد، جامعه‏اى نخواهد داشت و ملتى كه ادبياتى نداشته باشد، زبانى
نخواهد داشت و ملتى كه تاريخ نداشته باشد عزتى نخواهد داشت و اگر درميان آنها كسانى نباشند كه آثار و
رجال تاريخ خود را زنده كنند و كار گذشتگان خود را دنبال بكنند و روش زندگى آنها را تبعيت نكنند،
تاريخى نخواهند داشت.

سيّد مباحثى را كه طرح مى‏كرد، در اطراف موضوعات مهمى بود كه به اقتضاى مجلس آنها را خلق مى‏نمود.

هدف از همه اين مسائل اصلاح عقيده و در جامعه و در زبان بود.

گاهگاهى مأمورين سلطان، بنابر اراده ‹‹ ابوالهدى الصيّادى ›› و اصحاب او، دست به كار جاسوسى
مى‏شدند، براى نمونه به اين داستان توجّه كنيد:

‹‹ خديوى عباسى به آستانه آمده و مى‏خواهد جمال‏الدين را ببيند و اين منظور جز با اجازه صورت
نمى‏گيرد.

وضع طورى است كه سلطان با اين ملاقات موافق نيست، سيّد نيز مى‏گويد:

من ميهمان سلطانم و اسير ميزبانم هستم، ليكن هر روز براى گردش و تفريح به ‹‹ كاغذ خانه ››
مى‏روم و اگر حضرت خديوى مايل هستند آنجا تشريف بياورند:

خديوى به همان نقطه مى‏رود و ملاقات
به‏صورت انفرادى صورت مى‏گيرد. خديوى از ديدار وى اظهار خرسندى مى‏كند و با اعجاب تمام از ديدار
سيّد و ابراز تعارفات، ملاقات كوتاهى برگزار مى‏شود، همين و بس.

ولى جاسوسها، محيط را پر از شايعات
مى‏كنند و گزارشى تهيه مى‏نمايند حاكى از اينكه جمال‏الدين و خديوى عباسى، پيمانى بستند تا دولت و
حكومت ‹‹ عباسى! ›› تأسيس كنند و دو بيت شعر نيز ساختند و آن را به جمال‏الدين نسبت دادند، به اين
شرح:




  • شاد الخلافه فى بنى العباسى
    و لأنت خير مملك ستشيدها
    بالبشر يا عباس، يا صَفّاَح



  • عباسُ لكل نعته السفاح
    بالبشر يا عباس، يا صَفّاَح
    بالبشر يا عباس، يا صَفّاَح



/ 238