مفخر شرق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و باز مىگويد:‹‹ دين بايد مخالف حقايق علمى نباشد و اگر احياناً در جايى مخالف حقايق علمى باشد،
بايد آن را تأويل كرد. ولى جهل عموميت گرفته و جمود فكرى در بسيارى از كسانى كه رداى علم را در بر
كردهاند راه يافته، تا جايى كه قرآن متهم شده است به اينكه مخالف حقايق ثابت علمى است! و حال اينكه
قرآن از اين تهمت مبراست و شأن قرآن برتر از آن است كه با علم حقيقى مخالفت كند، مخصوصاً در كليات
››.سيّد مردى بود وسيعالنظر و ‹‹ شبلى شميل ››(26) را از اينكه در افكار الحادآميزش از حد فكر
داروين تجاوز كرده انتقاد مىكرد، معذلك از لحاظ جرأت و جسارتى كه در نشر اين فكر داشته و آشكارا
عقايدش را در حين مخالفت با مردم، ابراز مىداشته است، او را تقدير مىكرده است!و از اين قبيل
مطالب و معانى كه مردم قشرى متعصب، آن را خروج از حد مألوف و مأنوس تلقى مىكردند و به نظر آنها،
چنين افكارى نزديك به ‹‹ الحاد ›› بود!آرى سنتى است مألوف و معروف در عالم وجود، هيچوقت مصلحى قبل از زمان خودش نيامده، مگر اينكه متهم
به زندقه و كفر يا جنون شده باشد و در عين حالى كه براى خير و مصلحت مردم كار مىكند و تحمل رنج و مشقت
مىنمايد و آسايش و سعادتش را فداى سعادت آنها مىنمايد، حق او را ادا نمىكنند، مگر پس از آنكه
ديگهاى حسد از جوش و خروش بيفتد!و آن وقتى است كه مرگ آن مرد را شكار كند، آن گاه صحت نظر و اصالت
دعوتش را درك مىكنند و پس از مرگ، فداكاريهاى او را تقدير مىكنند!(27)در سال 1928 يعنى 31 سال پس از وفات اين مرد بزرگ كه به ‹‹ آستانه ›› رفتم مغتنم شمردم قبرش را زيارت
كنم.(28) و در آنجا يك سلسله اعمال بزرگ و عظمتش را يادآور شوم.همين كه رفتم به قبرستان، محلّ دفنش را
از كسان زيادى پرسيدم، ولى كسى مدفنش را نمىشناخت؟ اتفاقاً به مردى افغانى برخوردم كه نگهبان
كتابخانه ‹‹ شهيد على ›› بود و او مرا راهنمايى كرد و مزارش را به من نشان داد. سپس عصر روز يكشنبه 8
ژوئيه همراه دوستم ‹‹ عبادى ›› به ‹‹ ما چقه يإ؛44ّّ متشكه ›› رفتم! آن گاه در مدخل ‹‹ بوسفور ››
مدفنهاى متفرق و پراكندهاى را ديدم و مسئول مقبرهها مدفن سيّد را به ما نشان داد.آن گاه ديدم كه
قبر سيّد بهصورت مخروبهاى درآمده و كسى به آنجا توجّهى نكرده است و نزديك بود تمام نشانيهاى مدفن
آن مردى كه عمرش را فداى مصالح مردم شرق كرده از بين برود ولى خوشبختانه يك مرد نيكوكار بيگانه به
ياد او افتاد و به سال 1926 م كه به آستانه آمده در صدد پيدا كردن قبرش برآمده و پس از آنكه آن را يافته،
تركيب زيباى از سنگ مرمر بر روى قبرش بنا كرده و اطرافش را ديوارهايى از ميلههاى آهنى نصب كرده و
روى يكى از سنگها نام و تاريخ ولادت و تاريخ وفات سيّد را نوشته و در روى سنگ ديگرى جملهاى به زبان
تركى نقش بسته به اين شرح:‹‹ اين مزار را، مردى نيكوكار به نام چارلس گرين، كه دوست با حميت مسلمين
جهان است، ايجاد كرده است ›› بر سر مزارش ايستادم و گفتم:اينجا آرامگاه زنده كننده نفوس و آزاد
كننده عقول و تكان دهنده قلوب و برانگيزنده ملتها و متزلزل كننده تختهاست. كسى در اينجا آرميده است
كه سلاطين وقت بر عظمت او رشك مىبردند و از زبان و سطوت او در هراس بودند، و دولتهاى صاحب ارتش و
داراى تجهيزات، از حركت او بيمناك بودند، و كشورهايى كه آزادى در آنجا موج مىزد، حوصلهشان از
حريت او به تنگ آمده بود.