آنهايى كه در حقيقت سبك حكومت قاجار را مىپسندند و در نتيجه مبارزات سيّد را ناهنجار تلقى
كردهاند. آنان كه خوى استبدادى و اشرافيت داشتند از همان قديم با سيّد مخالف بوده و هستند و در
نتيجه تهمتهاى بسيار بر او وارد آوردند.مثلاً در ‹‹ خاطرات مخزومى ›› ديدم يا همان مرحوم مدير نراقى براى ما نقل كرد كه خواستند سيّد را
به مسلمان نبودن متهم كنند و حتى گفتند بايد لباس سيّد را درآورد و ديد كه مختون است يا غير مختون!و
اين تازه گوشهاى از تهمتهايى بود كه در زمان حياتش به او مىزدند. در حال حاضر هم آن گروه كه با او
به مخالفت برخاستهاند، بيشتر از آن جهت است كه سيّد جمالالدين ضربتى بر بنيان استبداد زد و در
ميان خفقان و كشتار مهيب انديشمندان، صلاى آزادى سر داد، و هواداران دوره استبداد قجرى نيز از اين
جهت با او مخالف بودند.با توجّه به اين حقايق و با شناخت دقيق روحيات و شخصيت او، مىتوان به عظمت فكرى و روحى اين مرد
بزرگ پى برد. او هرگز خود را ذليل نكرد و در خدمت بيگانگان درنياورد.دستهاى از لحاظ انس و علاقه به قاجاريه و دستهاى به خاطر حالت گريزشان از مذهب، نمىخواهند
قبول كنند كه يك آخوند، و يك سيّد همدانى، در اجتماعى ايران آن قدر سهم داشته باشد كه بانى مشروطيت و
آزادى ايران قلمداد شود. مغرضين و مخالفين بر مبناى اغراض خود و به خاطر فرونشاندن آتش كينه و حسادت،
او را به انواع و اقسام، مورد حمله قرار مىدهند.در يكى از كتابها خواندم پس از آنكه انگليسىها ‹‹ متمهدى ›› معروف را در ‹‹ سودان ›› مقهور
كردند، خواستند سيّد جمال را اغفال كنند.در آن زمان او در ‹‹ فرانسه ›› بهسر مىبرد، به سيّد
پيشنهاد كردند تا رياست حكومت سودان را بپذيرد و او در پاسخ آنها گفت:‹‹ مگر سودان مال شماست كه
حكومتش را به من مىدهيد؟آنچه كرديد جز ظلم و جور و تعدى چيز ديگرى نبود ›› و سرانجام به هيچوجه
حكومت سودان را قبول نكرد. با توجّه به اين قضايا، مىتوان گفت كه خلقت و فطرت سيّد غير از اين
حرفهاى پوچ است كه دشمنان اسلام عنوان مىكنند.
سوال
شايد اطلاع داشته باشيد كه دشمنان سيّد عضويت او را در ‹‹ فراماسونرى ›› دليل و مدركى براى خود مىدانند، لطفاً در اين مورد توضيح بدهيد.
جواب
در مورد عضويت سيّد جمالالدين در فراماسونرى تهمتى متوجّه او نيست. چه، در تاريخ زندگى او ثبت و نقل شده و مسلم است كه در اوايل ورود او به مصر، عناوين:برادرى، برابرى، انسانيت، آزادى و از اين
قبيل حرفها، كه فراماسونرى آورده، جلب توجّه سيّد را كرده و سيّد تقاضاى عضويت نموده و به اين مجمع
پيوسته بود، ولى پس از آگاهى به حقيقت امر، رابطه خود را قطع نموده است.مرحوم ‹‹ محمدعلى جناح ››، بيست سال با هندوها همكارى كرد و مبشر صلح و عامل ارتباط مسلمان و هندو
شد، امّا وقتى متوجّه گرديد كه هندوها براى بلعيدن و نابود كردن مسلمانهانقشههايى دارند، حسابش
را تصفيه كرد و گفت ما اشتباه كرديم، گمان برديم، امكان دارد هندو و مسلمان با هم بسازند، امّا ديديم
كه نمىشود و امكان سازش نيست و برگشت و ‹‹ پاكستان ›› را به وجود آورد.مرحوم سيّد جمالالدين نيز فريب ظاهر و شعارهاى آزاديخواهانه فراماسونرى را خورده و بعد بدون
درنگ آنها را ترك گفته است. امّا من معتقدم كسانى كه سعى دارند اين مسائل را مستمسكى قرار دهند براى
كوبيدن پايهگذار نهضتهاى اسلامى، قبل از هر چيز از عقدههاى خطرناك روحى و خود كمبينى رنج
مىبرند، آنها تصور مىكنند كه با كوبيدن اشخاص بزرگ، خودشان بزرگ مىشوند!...ما در زندگى خودمان مشاهده مىكنيم هر كسى كه بزرگ شد، دشمن پيدا مىكند و بيشتر تهمتها به علت
بزرگى شخص يا از روى حسادت يا از سوء نظر يا از سوء تشخيص است و اين لازمه هر بزرگى است.مگر به پيامبر
اكرم(ص) نسبت ناروا ندادند؟بدون ترديد همانطور كه متملقين آن روز نسبت به سيّد بىعلاقه و مخالف
بودند، امروز فرزندان آنها نيز بايد مخالف باشند!...