مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و البته بايد توجّه داشته باشيم كه مرحوم سيّد جمال‏الدين در ‹‹ استانبول ›› بود، نويسندگان ‹‹
دايرةالمعارف بوستانى ›› به وى مراجعه كردند و راجع به ‹‹ باب و بهاء ›› اطلاعاتى از او خواستند و
مرحوم سيّد چون در اين مورد بصيرت و اطلاع مبسوطى داشت، نظريات خود را بيان كرد و آنان نيز در آن كتاب
درج كردند. اين سند، پيروان آن فرقه را سخت خشمگين ساخت و از آن به بعد سعى كردند كه به انواع و اقسام،
او را بدنام كنند.

از آن شخصى كه مى‏گويد سيّد جمال‏الدين عامل استعمار بود، بايد پرسيد اگر چنين حرفى درست باشد، پس
چرا در همه جا او را تعقيب مى‏كردند؟ زجر و شكنجه مى‏دادند؟

آيا ديوانگى نيست كسى به خاطر استعمار!

اين قدر زجر و شكنجه بكشد؟...

يادداشتهايى كه بعد از پنجاه شصت سال، از آرشيو وزارت خارجه انگلستان به دست مى‏آيد، نشان مى‏دهد
كه جاسوسهاى انگليس در همه‏جا، در اسلامبول، پتروگراد، مصر، هند، ايران و غيره، سيّد جمال‏الدين
را تعقيب مى‏كرده‏اند. خوب با اين وصف خود سيّد جاسوس بوده‏است؟

عجب سخن بى‏پايه‏اى.

سيّد جمال‏الدين كسى است كه شخصى مانند شيخ محمد عبده شاگرد اوست كه شرحى بر نهج‏البلاغه نوشته و
اولين كسى است كه در بين علماى سنى عرب، مسئله ‹‹ اجتهاد ›› را با الهام از سيّد جمال‏الدين، مطرح
كرد و گفت مگر دستگاه علمى و ذهنى بشر منحصر به چهار فقيه بوده‏است، چرا باب اجتهاد بسته باشد؟

هم اكنون شماره‏هاى مجله ‹‹ عروةالوثقى ›› موجود است و خوشبختانه به شكل كتابى هم در يك جا چاپ
شده است. واقعاً انسان بايد خيلى بيچاره باشد كه بگويد اين مجله را عامل و مأمورى اداره مى‏كرده است.

از محتويات آنها پيداست كه در شرق چه كسى اول در مقابل استعمار قيام كرد.

چند سال پيش شخصى از يكى از زعماى ‹‹ الجزاير ›› پرسيد كه منشأ نهضت الجزاير چه بود؟

آن زغيم در
پاسخ گفت:

‹‹ قيام سيّد جمال‏الدين و فريادهاى او در شمال آفريقا، منشأ نهضت الجزاير بود. او در مصر
بود و ما از او الهام گرفتيم تا توانستيم به الجزاير آزادى و استقلال بخشيم. حتى سر منشأ مبارزه مردم
‹‹ اندونزى ›› بر ضد استعمار هلند، سيّد جمال‏الدين بوده است. ››

‹‹ مخزومى پاشا ›› از فداييان سيّد جمال‏الدين و داراى شخصيت بوده است گويا سوريه‏اى و غالباً
در مصر و سوريه با او به سر مى‏برد. خاطرات بسيارى نوشته كه من قسمتهايى از آنها را ترجمه و در مجله
‹‹ مسلمين ›› كه در سالهاى پيش در ايران منتشر مى‏شد، چاپ كردم. وى در خاطرات خود مى‏نويسد: ‹‹
بعد از آنكه سيّد جمال‏الدين از عضويت در فراماسونرى مصر دست كشيد، مجمعى از مسلمانان تشكيل داد و
گفت ما به آن دليل كه قرآن داريم، منطق داريم، كتاب داريم، نبايد فريب اين فراماسون‏ها را بخوريم.

سيّد جمال‏الدين سپس ادامه داد:

در دنيا دو كلمه است كه با هم نمى‏سازند:

اسلام و ذلت.

مسلمان
نمى‏تواند ذليل باشد زيرا كه خداوند مى‏فرمايد:

‹‹ و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين. ››

‹‹ سعد زغلول پاشا ›› رهبر بزرگ ملى و رئيس دولت مصر درباره خاطرات دوران جوانى خود، مى‏نويسد:

‹‹ در دوران جوانى، آن زمان كه در الازهر مصر تحصيل مى‏كردم شنيدم كه سيّد جمال‏الدين آمده و در
الازهر علوم جديد را نشر مى‏دهد، كره‏اى دارد و از جغرافيا بحث مى‏كند. علما او را از تدريس
جغرافيا و مسائل اجتماعى بازمى‏داشتند و مى‏گفتند اين درسها در الازهر صحيح نيست!

من هم مانند اغلب
جوانهاى آن روز جامد و خشك بودم. با چند نفر تصميم گرفتيم برويم و او را بزنيم و تصور مى‏كرديم كه با
آن كار اجر دينى!

و ثواب اخروى! نيز خواهيم برد. با چند نفر از رفقا به نزديك خانه‏اش رفتيم. در آستانه
درى كه متصل به اتاقش بود از ‹‹ابوتراب›› ايرانى كه مستخدم او بود، سراغ سيّد را گرفتيم،
پرده‏اى را بالا زد، ديديم سيّد در آن گوشه اتاق نشسته و در كنار او يك كره جغرافيا بود.

سلام كرديم و
داخل شديم و از سيّد راجع به كره جغرافيا سؤالاتى كرديم، سيّد كره جغرافيا را در دست گرفت و با
كلماتى لبريز از عشق به ميهن بزرگ اسلام، كشورهاى اسلامى را روى كره به ما نشان داد.

از فقر و
تيره‏روزى و جهل مسلمانان و نقشه‏هاى شوم استعمارى دولتهاى مغرب زمين برايمان سخن گفت و در پايان
خاطرنشان ساخت كه نجات مردم مسلمان، بدون شناخت صحيح كشورهاى اسلامى و بازگشت به وحدت صدر اسلام
امكان‏پذير نيست... من كه مسحور قيافه و سخنان او شده بودم به رفقا گفتم نبايد ديگر با اين مرد معارضه
كنيم.

/ 238