نظريه عاطفي - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيديم به اينجا كه رمز اخلاقي بودن [ يك فعل ] چيست ؟ يك كار چگونه و به چه جهت رنگ اخلاقي پيدا مي كند و با افعال طبيعي تمايز پيدا مي نمايد ؟ به تعبير ديگر معيار و مقياس اخلاقي بودن چيست ؟ در اينجا نظريه هاي گوناگوني وجود دارد كه ما اين نظريه ها را ابتدا نقل مي كنيم و بعد نقد و بررسي : كداميك از اين نظريات صحيح است ، كدام نا صحيح ؟ و يا يك نظريه ممكن است قسمتي از آن صحيح باشد و قسمتي نا صحيح .

نظريه عاطفي

يكي از نظريات درباره ملاك اخلاقي بودن كه از قديم ترين نظريات است نظريه عاطفي است گروهي رمز اخلاقي بودن را در عواطف بشر مي دانند ، مي گويند كار عادي و معمولي كاري است كه از انگيزه هاي خود خواهانه و ميلهاي طبيعي انسان سر چشمه بگيرد و هدف از آن كار هم رساندن سودي به خود و يا رسيدن خود شخص به لذتي باشد هر كار كه از چنين ميلهايي سرچشمه بگيرد و براي چنين هدفهايي باشد ، كار عادي و معمولي است و اخلاقي نيست مثل اكثر كارهايي كه مردم انجام مي دهند يك نفر كارگر كه صبح به دنبال كار مي رود براي اينكه مزدي بگيرد و با آن مزد هزينه زندگي خودش را تأمين بكند ، كار او يك كار معمولي و عادي است همچنين كار يك كارمند كه شغل اداري دارد يا در شركتي كار مي كند ، و يا كار يك بازرگان كه دنبال تجارت و سود مي رود ، تا آنجا كه مربوط به شخص خودش و زندگي خودش هست و از يك ميل كه مربوط به شخص خودش هست ناشي مي شود و هدف ، لذتي است كه به خودش برسد يا دفع رنجي است كه از خودش بشود ( مثل مراجعه انسان به پزشك كه براي دفع رنج يا دفع خطري است كه از خودش مي شود ) يك كار طبيعي است كار اخلاقي كاري است كه از عاطفه اي عاليتر از تمايلات فردي يعني عاطفه غير دوستي سرچشمه مي گيرد كارهاي اخلاقي انسانها كارهايي است [ ناشي از اين ] كه آن انسانها غير را هم دوست مي دارند يعني تنها خودشان را دوست ندارند ، به سرنوشت ديگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقه مند هستند و از اينكه به غير سود يا لذتي برسد همان اندازه شادمان مي شوند كه به خودشان سودي برسد و خودشان به لذتي برسند و البته اين درجات دارد گاهي عاطفه غير دوستي آنچنان در بعضي از انسانها اوج مي گيرد كه از اينكه به ديگران لذت يا سود برسانند بيشتر خوشحال مي شوند تا اينكه به خودشان لذت يا سود برسانند يعني از اينكه بپوشانند بيشتر خوشحال مي شوند تا بپوشند ، از اينكه بخورانند بيشتر لذت مي برند تا بخورند ، و از اينكه آسايش برسانند خوشحالترند تا خودشان به آسايش برسند .

مبدأ و هدف در كار انسان

هر كاري در انسان مبدأي دارد و غايتي يعني در انسان يك احساس ، يك ميل ، يك عاطفه هست كه محرك او به يك كار است و اگر نبود محال بود كه انسان آن كار را انجام بدهد محال است انسان كاري را انجام بدهد بدون آنكه يك محركي ، يك ميلي يا يك خوفي در او وجود داشته باشد . و هر كاري هدفي دارد انسان از هر كاري يك منظوري دارد كه مي خواهد به آن منظور و هدف برسد كار اخلاقي كاري است كه از نظر مبدأ ، از ميلي ناشي مي شود كه آن ميل مربوط به خود انسان نيست ، مربوط به ديگران است ، و اسمش را مي گذاريم عاطفه غير دوستي ، و از نظر منظور ، هدف انسان رسيدن خير به خودش نيست ، رسيدن خير به ديگران است طبق اين نظريه ، فعل طبيعي از دايره " خود " و " من " خارج نيست ميلي كه مربوط به " من " و " خود " هست ، مي خواهد خيري را به همين " من " و " خود " برساند حيوانات هم اينجور هستند ولي فعل اخلاقي ، هم از نظر ميل از دايره " خود " خارج است يعني آن ميل اساسا مربوط به " خود " نيست ، مربوط به غير است ، و هم از نظر هدف از دايره " خود " خارج شدن است ، چون هدف ، رساندن خير است نه به خود بلكه به غير خود پس انسان اخلاقي انساني است كه از دايره " خود " پا بيرون گذاشته است و به غير خود رسيده است اين همان مسلكي است كه در اخلاق ، محبت را به عنوان پايه اخلاق تبليغ مي كند و اخلاق در نظر او يعني محبت معلم اخلاقي كه اخلاقش بر اين پايه است خودش را پيام آور محبت مي داند بخشي از اين نظريه ، نظريه مشتركي است لااقل ميان همه اديان و بيشتر مكاتب فلسفي عالم شايد ما ديني در دنيا نداشته باشيم كه توصيه به محبت نكرده باشد جمله اي هست در اخبار و احاديث ما و آن اين است : احبب لغيرك ما تحب لنفسك و اكره لغيرك ما تكره لنفسك ( 1 ) ( به اين مضمون ما زياد داريم ) براي ديگران آن با اين عبارت فاحبب لغيرك ما تحب لنفسك


1. نهج البلاغه فيض ، نامه 3 ، ص 921

/ 108