توجيه صحيح اخلاق - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي گردي ؟ قادر به توضيح نيست ، اصلا فاقد ذهن است ، هنوز ذهنش از تصويرها و نقشها مزين نشده ، كه اگر هم بتواند حرف بزند باز نمي تواند اين مطلب را بيان بكند ، اما نا آگاهانه به سوي چيزي كه وجود دارد مي رود ، نا آگاهانه در جستجوي پستان مادر است تازه اينها در انسان خيلي ضعيف است ، در حيوانات قويتر است . در حيوانات و بالخصوص در حشرات اين غرايز بسيار زياد است در انسان هم در بسياري از مسائل اين مقدار غريزه است .

حال معناي اينكه كارهاي اخلاقي از مقوله پرستش است چيست ؟ گفتيم انسان به حسب فطرت كارهاي اخلاقي را شريف و شرافتمندانه مي داند با اينكه از خود گذشتگي است و با منطق طبيعي سازگار نيست و حتي با منطق عقل عملي به اين معنا يعني عقلي كه به انسان مي گويد خودت و منافع خود را بايد حفظ بكني سازگار نيست مع ذلك انسان اين كارها را انجام مي دهد و در اين كارها يك نوع شرافت و عظمتي تشخيص مي دهد ، علو و بزرگواري تشخيص مي دهد ، حس مي كند كه با انجام اين كارها خودش را بزرگوار مي كند ، مثل ايثار ، از خود گذشتگي و انصاف دادن انصاف دادن مسئله عجيبي است انسان با رقيبي روبرو مي شود ، مثلا پزشكي با پزشك ديگر پزشكي سابقه دار ، معروف و مشهور راجع به تشخيص يك بيماري اظهار نظر مي كند يك پزشك جوان كم اسم و رسمي پيدا مي شود ، او هم اظهار نظر مي كند مردمي كه آنجا حضور دارند وقتي ديدند دو نظر مخالف است ، هرگز نظر يك طبيب درجه اول معروف مشهور درس خوانده تجربه كرده را نمي گذارند نظر يك طبيب جوان را بگيرند اما خود آن طبيب مي فهمد كه نظر آن پزشك جوان درست است ، و وقتي او توضيح داد اول كسي كه مطلب را درك مي كند خود آن طبيب سابقه دار است .

اينجاست كه انسان خودش را سر دو راهي مي بيند : آيا من پا روي شخصيت و شهرت خودم بگذارم ، آن را لگد كوب كنم ، بگويم اين آقا از من بهتر مي فهمد و نسخه اي كه من دادم غلط است ، نسخه ، نسخه اي است كه اين آقا مي گويد ؟ اين را مي گويند انصاف يك وقت هم پا روي انصاف خودش مي گذارد ، مي گويد اين حرفها چيست ؟ ! برو دنبال كارت ممكن است در عمل نسخه خودش را عوض بكند براي اينكه بيمار نميرد ، ولي اقرار نمي كند بلكه به گونه اي كار خودش را توجيه مي كند .

انسان اين دو حالت را دارد . گاهي انصاف مي دهد ، و اين چقدر در دنيا اتفاق مي افتد در حديث هم هست كه يكي از مكارم اخلاق انسان ، انصاف دادن به رقيبهاست اين حالت كه در انسان هست نا آگاهانه ، بدين جهت است كه انسان خدا را مي شناسد و يك سلسله مسائل است كه بالفطره و نا آگاهانه آنها هم اسلام خدا يعني قانون خدا است اسلام يعني تسليم به قانون خدا خدا دو نوع قانون دارد يك نوع ، قوانيني كه آن قوانين را در فطرت انسان ثبت كرده است ، و نوع ديگر ، قوانيني كه در فطرت انسان نيست بلكه از همان قوانين فطري منشعب مي شود ، و تنها به وسيله انبياء بيان شده است انبياء علاوه بر اينكه قوانين فطري را تأييد مي كنند يك قوانين اضافه هم براي انسان مي آورند آن عمق روح انسان ، آن فطرت انسان ، آن عمق قلب انسان ، با يك شامه مخصوص ، نا آگاهانه همين طور كه خدا را مي شناسد ، اين قوانين خدا را مي شناسد ، رضاي خدا را مي شناسد و كار را بالفطره در راه رضاي خدا انجام مي دهد ، ولي خودش نمي داند كه دارد قدم در راه رضاي خدا بر مي دارد و لهذا اين مسئله مطرح است كه آيا اين جور كارها كه نا آگاهانه در طريق رضاي خداست ولي آگاهانه چنين نيست [ اجر دارد يا نه ؟ ] مثلا يك بت پرست ممكن است چنين كاري بكند چنانكه حاتم طائي كرد و امثال او مي كردند ما احاديث زيادي در اين زمينه داريم درباره كافراني كه چنين كارهايي كرده اند از پيغمبر يا ائمه سؤال كرده اند آيا اينگونه كارها نزد خدا بي اجر است ؟ جواب داده اند :

نه ، بي اجر هم نيست درست است كه عمده اجرها مال كارهاي آگاهانه انسان است ، ولي اينكه انسان به حس اخلاقي خودش پاسخ مي دهد ، حس اخلاقي حسي جدا از حس خداشناسي نيست بر عكس آنچه كه عده اي خيال كرده اند حس خداشناسي يك حس است و حس اخلاقي حس ديگر ، حس اخلاقي همان حس خداشناسي است ولي حس تكليف خداشناسي ، حس خداشناسي و حس تكليف خداشناسي است ، يعني حسي است كه به موجب آن انسان ، اسلام فطري را مي شناسد ، بالفطره مي شناسد كه " عفو " مورد رضاي معبود است ، بالفطره مي شناسد كه خدمت به خلق خدا و فداكاري براي خلق خدا مورد رضاي معبود است ، بالفطره مي شناسد كه انصاف مورد رضاي معبود است ، بالفطره مي شناسد كه تن به ذلت و خواري ندادن مورد رضاي معبود است .

توجيه صحيح اخلاق

بنابر اين آنكه مي گويد ريشه اخلاق در وجدان انسان است ، حرفش ، هم راست است و هم راست نيست راست است به اين معني كه واقعا قلب انسان اينها را به او الهام مي كند اما راست نيست به اين معني كه انسان خيال بكند وجدان ، حسي است مستقل از حس خداشناسي ، و كارش اين است كه براي ما تكليف معين مي كند بدون اينكه مكلفي را به ما شناسانده باشد مكلف هم خودش است خودش مستقلا براي ما تكليف معين مي كند و ما بايد تكليف او را بشناسيم .

بيان كانت عيبش فقط در همين جهت بود كه مي خواست [ نداي ] وجدان را به عنوان يك تكليف كه " تكليف معين كن " از خود ضمير انسان سرچشمه مي گيرد و ماوراء ضمير انسان نيست معرفي كند نه ، ضمير انسان درك مي كند تكليف را آنچنان كه درك مي كند تكليف كننده را وجدان و الهامات وجداني ، همه ناشي از فطرت خداشناسي انسان است منطق قرآن اين است . قرآن مي گويد : و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها ( 1 ) . تقوا همان تقوي الله است نه چيز ديگري ، فجور ، خروج عن حكم الله است نه چيز ديگري . بنابر اين نظريه وجدان بسيار نظريه درستي است ولي عيبش اين است كه يك قدم آن طرف تر نرفته است كه بگويد : نمي شود كه يكدفعه انسان آفريده شده باشد و يك نيروي مستقل از همه چيز در او پديد آمده باشد كه فقط مي گويد تكليف تو اين است نه ، وجدان انسان اتصال دارد به ريشه و تمام عالم هستي او تكليف تو را از جاي ديگر گرفته و به تو مي دهد شامه دل است دل ، شامه دارد و با آن خدا را مي شناسد و به طور فطري تكليف خدا را مي شناسد ، كه ما اين الهامات را " اسلام فطري " مي ناميم . و اوحينا

1. سوره شمس ، آيه . 8

/ 108