بحران معنوي بزرگترين بحران عصر حاضر - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بحران معنوي بزرگترين بحران عصر حاضر

ولي اكنون به طور فشرده عرض مي كنم امروز باريك بينان جهان به اين نكته توجه دارند كه بزرگترين بحراني كه الان بر جامعه بشريت خصوصا بر جامعه هاي به اصطلاح پيشرفته و صنعتي حكومت مي كند ، بحران معنوي است نه مثلا بحران سياسي يا بحران اقتصادي البته در جهان كانونهاي بحران سياسي وجود دارد مثل جريان اعراب و اسرائيل يا مرزهاي چين و شوروي و امثال اينها كه زياد است بحرانهاي اقتصادي نيز وجود دارد مثل مسئله تورم جهاني اين بحرانها اكنون مسائل حل ناشدني تلقي نمي شود حتي خطر جنگ جهاني تا ده سال پيش بيشتر از حالا بود بحرانهاي حل ناشدني كه هنوز راه حلي برايش پيدا نشده است بحرانهاي معنوي است ، يعني نه مربوط به اقتصاد است نه مربوط به سياست و نه مربوط به مثلا صنعت ، مربوط به جنبه هاي معنوي بشر است حال ، اينها را يك يك براي شما عرض مي كنم بعضي از بحرانهايي كه امروز حكومت مي كند ، خود بحران ماهيت معنوي ندارد ولي ريشه اش امر معنوي است .

افزايش خودكشيها

يكي از مسائل مهم جهان امروز افزايش روز افزون خود كشيهاست تحقيقات چه نشان مي دهد ؟ ريشه خود كشيها در كجاست ؟ آيا مثلا در فقرها است ؟ ( گو اينكه خود فقرهاي امروز هم ريشه معنوي دارد نه ريشه اقتصادي ) خود كشيها در كجا رشد مي كند ؟ در خانواده هاي فقير و محروم ؟ اگر اينطور مي بود مسئله شكل ديگري داشت يا نه ، در جاهايي رشد مي كند كه از جنبه هاي مادي و خلاي وجود ندارد يا كمتر وجود دارد ؟ از جنبه هاي معنوي است ، يعني احساس بيهودگي در زندگي ، و به قول خودشان رهايي در پوچي ، و اينكه من براي چه زنده هستم ؟ براي چه به اين دنيا آمده ام ؟ فايده اين زندگي چيست ؟ يك نوع حالت زود رنجي و عدم قدرت مقاومت در مقابل مشكلات زندگي يعني يك مشكلات بسيار ساده اي كه در دنياي قديم اصلا مشكل شمرده نمي شد و خواب يك ساعت كسي را هم نمي گرفت ، براي بشر امروز منتهي مي شود به آنجا كه [ مي گويد ] ديگر راهي براي زندگي نيست ، بايد خودمان را از زندگي خلاص كنيم در اين زمينه آمارها هست من خودم از همين روزنامه هاي خودمان كه احيانا آمارها را منعكس مي كنند ، بريده ام و بعضي از اينها را در برخي از كتابها مثل " مسئله حجاب " نقل كرده ام اين آمارها نشان مي دهد كه در كشورهايي كه از نظر صنعت بيشتر پيش رفته اند و در رفاه مادي بيشتري هستند ، خود كشي بيشتر است تحليلها مي رساند كه جز خلا معنوي و عدم اشباع شدن روحي مسئله ديگري نيست .

خالي ماندن ساعات فراغت

مسئله اي كه امروز زياد مطرح است مسئله خالي ماندن ساعات فراغت است . در كشورهاي خيلي پيشرفته ، در اثر پيشرفت تكنيك و ماشين ، ساعات كار كارگر تقليل پيدا كرده و قهرا مزد هم نسبتا بالا رفته است البته از اين جهت بسيار جاي خوشوقتي است كه مزد كارگر برود بالا و ساعات كارش ، ساعات جان كندنش كمتر بشود ولي در مقابل ، برايش ساعات فراغت به وجود آمده اين ساعات را با چه پر بكند ؟ اين ، يك مشكله اي است در دنياي امروز كه ساعات فراغت را به چه وسيله مي شود پر كرد ؟ وسائلي كه به وجود آورده اند جز وسائل خود فراموشي چيز ديگري نيست كه تا بشر به خودش مي آيد باز احساس پوچي مي كند ، مثل سينماها ، تئاترها ، وسائل شهوتراني و امثال اينها .

ازدياد بيماريهاي عصبي و اختلالات رواني

مسئله ازدياد روز افزون بيماريهاي رواني و اختلالات عصبي ، بيماريهايي كه حتي اسمش را گذاشته اند بيماريهاي تمدن ، آمار درباره آن چه نشان مي دهد ؟ آيا بيمار رواني در گذشته بيشتر بوده است يا حالا ؟ ممكن است بگوئيد ما در گذشته آمار نداشته ايم ولي كشورهاي پيشرفته ، از حدود دويست سال پيش آمارهايي دارند آمارها در آنجا بالخصوص نشان مي دهد كه هر چه پيشرفت و رفاه مادي بشر بيشتر مي شود ، بر بيماريهاي عصبي و اختلالات رواني افزوده مي گردد بيماريهاي عصبي اعم است بعضي از بيماريهاي عصبي به اختلال رواني منجر نمي شود ، فقط به بيماري جسمي منجر مي شود مثل اغلب زخم روده ها ، زخم معده ها كه مي گويند بيشتر در اثر ناراحتيهاي عصبي به وجود مي آيد و اسم اينها را گذاشته اند " بيماريهاي تمدن ) ] اشتباه نكنيد ، نمي خواهم از اينجا نتيجه بگيرم پس بايد رفاه را كم كرد نه ، رفاه كم بشود يا بالا برود اثري ندارد ، منشأش نبود چيز ديگر است يك وقت كسي از سخن من اينجور نتيجه گيري نكند كه من مي خواهم بگويم چون مردم در رفاه بوده اند بيماري رواني پيدا كرده اند پس اگر مردم در فقر بروند بهتر مي شود خير ، مي خواهم بگويم با اينكه مردم در رفاه هستند و نمي بايست اين بيماريها و ناراحتيهاي عصبي پيدا بشود باز هم هست و بيشتر از گذشته است ، در صورتي كه در گذشته مردم بيشتر دچار محروميتهاي اقتصادي بودند .

عصيان جوانان ، هيپي گري

مسئله ديگر ، مسئله طغيان و عصيان جوانان است هنوز خوشبختانه در ميان ما كم پيدا شده ( نه اينكه پيدا نشده ) آن مقداري هم كه پيدا شده تقليد ميمون وار از ديگران است واقعا جوانان ما طغيان ندارند ولي وقتي مي شنوند آنها چنين كرده اند مي گويند ما هم چنين مي كنيم هيپي گري ، پشت كردن به تمدن امروز است در حالي كه همه وسائل و امكانات برايش فراهم است ، به همه چيز زندگي پشت كرده حتي به نظافت به همه سنتها و به همه پيشرفتها و جلوه هاي تمدن پشت نموده است حاضر نيست يك لباس عادي بپوشد يك شلوار نو به او بدهي اول پاره اش مي كند بعد به پايش مي كند يك گيوه كهنه به پا مي كند مي روند در زير زمينها زندگي مي كنند خودشان را با مخدرات سرگرم مي كنند ، كه مسئله هيپي گري و تحليلش و اينكه ريشه ها و راه علاجش چيست ، خودش يك بحثي است كه اگر زماني مجال باشد ، دو سه جلسه بايد روي آن بحث كرد ، و از مسائل مهم دنياي امروز است ، و ناشي از يك خلا معنوي است به اين معني كه اين نسل هيپي يك فكري دارد براي خودش ، و يك فكر اساسي هم دارد و آن اين است كه مي گويد اين تمدن امروز غرب پوچ است . شايد هم خودش نتواند درست تشريح كند كه پوچي اين تمدن در كجايش است ؟ آيا تقصير ماشين است و ماشين پوچ است ؟ چرا ماشين پوچ باشد ؟ ! علم پوچ است ؟ علم كه نمي تواند پوچ باشد ولي اين قدر مي فهمد كه آنچه امروز به نام تمدن وجود دارد پوچ است هيپي گري يعني پشت كردن به تمدني كه اين نسل آن را پوچ تشخيص داده است مي بينيد كه رو آورده اند به مشرق زمين ، خصوصا شرق دور ، مي گويند در شرق دور ، در ميان هنديها يك معنويتي ، يك عرفاني وجود دارد مي خواهند بروند ببينند مي توانند در آنجا خودشان را اشباع كنند از اين ماشين و صنعت و تكنيك كه چيزي ساخته نشد ، برويم ببينيم در آنجا چيزي پيدا مي شود يا نمي شود .

كمبود عواطف

مسئله ديگر ، مسئله كمبود عواطف است آدمها شكل اجزاء ماشين را به خود گرفته اند اين يك فقري است در بشر ، وحشتناك مادرها نسبت به فرزندها آنچنان كه بايد احساس محبت نمي كنند ، همچنين فرزندها نسبت به مادرها و پدرها ، برادرها نسبت به يكديگر ، تا چه رسد به همسايه ها نسبت به يكديگر ، همشهريها نسبت به يكديگر ، و تا چه رسد به انساني به طور كلي نسبت] به انسان ديگر اين مسئله امروز يك مسئله بسيار مهم است و داستانها در اين زمينه هست . يكي از دوستان فاضل و دانشمند ما چند سال پيش زخم معده داشت ، رفت به يكي از كشورهاي اروپايي ، ظاهرا اتريش ، چون پسرش آنجا بود ، كه هم پسرش را ديدن كرده باشد و هم در آنجا عمل بكند .

مي گفت روزي من و پسرم در يك رستوران بوديم و من تازه از بيمارستان مرخص شده بودم نشسته بوديم پشت يك ميز و پسرم مرتب بلند مي شد و از من پذيرايي مي كرد ، چاي مي آورد ، قهوه مي آورد ، هي دور من مي گشت يك زن و مردي هم كه پنجاه شصت سالشان نشان مي داد آن طرف نشسته بودند ديدم مراقب ما هستند و هي نگاه مي كنند در اين بين پسرم آمد رد بشود ، ديدم با او نجوا كردند ، سؤالهايي كردند و او هم جواب داد بعد پسرم آمد ، گفت مي پرسند اين كيست كه تو اينجور داري خدمت مي كني ؟ شك نداشتند كه من بايد نوكر باشم و مي خواهم در مقابل اين كار خودم پول بگيرم گفتند تو چقدر پول مي گيري كه براي اين شخص اين جور خدمت مي كني ؟ گفتم اين پدر من است گفتند خوب پدرت باشد ، مگر آدم براي پدرش بايد مفت كار بكند ؟ ! گفتم : آخر اين پدر من است من اينجا تحصيل مي كنم ، پول تحصيل و خرج زندگي مرا او از ايران مي فرستد دهانشان باز ماند ، گفتند : اين كار مي كند مي فرستد تو خرج بكني ؟ ! گفتم : آري باور نمي كردند كم كم آشنا شدند ، گفتند : " بله ما هم زن و شوهر هس ، دختر و پسري داريم ، دخترمان فلان جاست و پسرمانتيم فلان جا و ما اكنون دو نفري تنها اينجا هستيم " ولي بعد كه پسرم تحقيق كرد آنها اقرار كردند كه ما سي سال پيش با همديگر به اصطلاح آشنا شديم و عشق همديگر را در دلمان احساس كرديم ، گفتيم يك مدتي با هم معاشرت مي كنيم اگر اخلاقمان با همديگر جور در آمد ازدواج مي كنيم همين طور سي سال گذشته است و بچه هم نداريم اين دوره نامزدي ما سي سال طول كشيده است و هنوز به جايي نرسيده است .

مسئله كمبود عواطف ، عجيب مسئله است در دنيا . آنها هم انسانند و به حسب فطرت مثل ما هستند . ما هم ممكن است روزي خداي نخواسته تبديل به چنين آدمهايي بشويم همين امشب در روزنامه چشمم به يك تيتري افتاد ، واقعا حيرت كردم كه انسان وقتي انسانيت خودش را از دست مي دهد مثل يك جزء از ماشين مي شود نوشته بود كه در مصر يك هواپيما سقوط كرد و نود و دو نفر كشته شدند شخصي كه سمت او در فرودگاه مثلا تنظيم ترافيك هواپيماها بوده نه اطلاع دادن به خلبان ، گفته است : بله ، من آن وقتي كه هواپيما مي آمد و ارتفاعش در حدود دو هزار متر بود و بايد از سه هزار و پانصد متر كمتر نمي بود چون تصادف مي كرد ، اين را مي ديدم و متوجه هم بودم كه طولي نمي كشد كه هواپيما تصادف مي كند گفته اند چرا نگفتي ؟ گفته است : " اين وظيفه من نبود ، من مسؤول اين كار نبودم ، مرا براي كار ديگر گذاشته بودند ، من كار خودم را انجام دادم " بسيار خوب ، تو مسؤول اين كار نبودي ، ولي انسان كه بودي گفته من مي دانستم كه اگر الان اطلاع بدهم و مي توانستم اطلاع بدهم خلبان ، خودش را با همه سرنشينها نجات مي دهد ، ولي اطلاع ندادم . ببينيد كمبود عواطف به كجاها مي كشد و چه بر سر انسان مي آورد ! بحران ديگر ، مسئله از هم گسيختگي نظام خانوادگي است ، بيگانه شدن زن و شوهرها با يكديگر ( كه ما دواسبه كوشش مي كنيم به همين صورت در بياييم ! ) ازدواجهاي زود گسل و طلاقهاي پشت سر يكديگر . هر يك از اينها مفصل درباره اش مي شود بحث كرد .

مسئله گرسنگي

عرض كردم بعضي از اينها گواينكه معنوي نيست ولي ريشه اي در معنويات دارد يعني ريشه اش بحران معنوي است مثل مسئله گرسنگي كتاب " انسان گرسنه " اثر " ژوزوئه دو كاستروئه " را شايد خوانده باشيد در روزنامه ها هم گاهي آمارهاي عجيب مي نويسند قدر مسلم اين است كه امروز پانصد ميليون گرسنه در جهان وجود دارد تازه اين كه مي گويند يعني در برخي منطقه ها اين تعداد گرسنه وجود دارد ، از داخل منطقه هاي سير ، كسي آمار نمي دهد مثلا مي گويند در آفريقا و آمريكاي لاتين و قسمتي از آسيا اين تعداد گرسنه وجود دارد در صورتي كه در آن قسمتهاي سير هم باز آدم گرسنه زياد وجود دارد .

الان پانصد ميليون گرسنه در جهان وجود دارد در حالي كه حساب كرده اند اگر در حدود يك چهارم و بلكه يك پنجم هزينه هايي كه خرج تسليحات مي شود خرج به قول خودشان انقلاب سبز يعني توسعه كشاورزي در دنيا بشود ، تمام اين پانصد ميليون نجات پيدا مي كنند گفته اند در سه چهار سال پيش هزينه هاي تسليحاتي دويست و چهار ميليارد دلار بوده است و حال آنكه پنجاه ميليارد دلار كافي است دنيا را از خطر گرسنگي نجات بدهد مرتب هم كنفرانس تشكيل مي دهند ، ولي بر اساس گزارشي كه روزنامه ها داده اند در آن كنفرانسها باز رقابتهاي سياسي حكمفرماست روزنامه اطلاعات نوشته بود در هفت روزي كه آنجا بوديم ، خبر مهمي كه خبرگزاريها مخابره كردند و راست ترين خبرها بود در اين كنفرانس يك هفته اي كه در رم تشكيل شده بود اين بود كه در اين يك هفته نمايندگان كشورهاي مختلف كه آمده بودند براي گرسنگان جهان فكر بكنند ، پذيراييشان بهترين پذيراييها بود ، يعني شكم را تا حد اعلي از عزا در آوردند ، بعد هم آمدند بيرون .

در آمريكا در سال در حدود دو ميليارد دلار صرف غذاي سگ و گربه مي شود و مازادش دور ريخته مي شود ، ولي گرسنه پشت سر گرسنه است كه در دنيا دارد مي ميرد و از بين مي رود .

مسئله آلودگي محيط زيست

مسئله ديگر مسئله آلودگي محيط زيست است ما هم ، اكنون اين مسئله را در شهرهاي بزرگ خودمان خصوصا تهران احساس مي كنيم يعني آن بزرگترين مايه زندگي بشر كه هواست امروز آنچنان آلوده شده و روز به روز هم آلوده تر مي شود كه مي رود انسان از بزرگترين موهبت زندگي محروم گردد و اين مشكله بزرگي شده در دنيا ريشه اش چيست ؟ آيا واقعا همان طور كه گفته اند جبر ماشين است و چاره اي نيست ؟ آيا اينهمه ماشين ( به معني اعم ) و اينهمه محصولات ماشيني كه در دنيا توليد مي شود بر اساس احتياج بشر است ؟ ابدا هيچ با احتياجات بشر [ هماهنگ نيست ] فقط حرصها و آزها است كه اينها را به اين شكل در آورده مصرف چطور ؟ امروز هزاران نيرنگ در دنيا به كار مي برند براي اينكه مصرفهاي مصنوعي بسازند تمام وسائل ارتباط جمعي دنيا در خدمت سرمايه دارهاي بزرگ است براي ايجاد اشتهاي كاذب در مصرف كردن يعني ماشينها هي دارند توليد مي كنند ، ولي چون بشر اين مقدار نياز ندارد آنها به وسائل مختلف : با موسيقي ، با جاذبه هاي زنان ، با فيلمها ، با تلويزيونها و وسائل ديگر مي خواهند كالاهاي توليد شده را به خورد بشر بدهند كه بشر از يك طرف هي بدود براي [ پول ] در آوردن ، و از طرف ديگر به سرعت خرج بكند براي اينكه چرخهاي ماشينها بتواند بگردد .

تمثيل توئين بي

شايد يك سال پيش بود ، مقاله اي در روزنامه اطلاعات خواندم خيلي خوشم آمد ترجمه مقاله اي بود از مورخ جامعه شناس بزرگ جهان معاصر " توئين بي " در اين مقاله به صورت طنز نوشته بود در كتاب مقدس كه مقصودش عهد عتيق است آمده است كه وقتي خدا پدر بزرگ ما آدم را خلق كرد او را در بهشت قرار داد و تمام نعمتها را در اختيار وي قرار داد و به او گفت از اينهمه نعمت استفاده كن ، فقط يك شجره ممنوعه بود ، گفت به آن شجره ممنوع نزديك نشو كه اگر نزديك شدي همه اينها سلب مي شود ولي پدر ما آدم مرتكب آن خطاي معروف شد ، به آن شجره نزديك گرديد و از آن شجره خورد ، نتيجه اين شد كه گفتند بهشت ديگر جاي تو نيست ، بايد از اينجا بيرون بروي پدر ما آدم را از بهشت آوردند روي اين زمين ابتدا براي آدم و فرزندان او خيلي سخت بود كه روي زمين زندگي كنند چون در اينجا مكلف و موظف شدند كه با كديمين و عرق جبين زندگي بكنند ولي بشر تدريجا خودش را با زندگي زمين تطبيق داد و همين زمين را عملا به صورت همان بهشت براي خودش در آورد از درياها استفاده كرد ، از هوا استفاده كرد ، از جنگلها و گياهها استفاده كرد ، از حيوانها استفاده كرد و . . . كم كم براي فرزندان آدم بهشت شد اينجا .

خطاي دوم در بهشت دوم انجام شد كه جبرا بشر محكوم است از بهشت دومش هم كه زمين است بيرون برود خطاي دوم چيست ؟ ( اين را " توئين بي " مي گويد البته من به آن شكلي كه او مي گويد قبول ندارم . دليلش را عرض كنم ) خطاي دوم ماشين بود آيا اجداد و بزرگان ما در سه چهار قرن پيش ، آنگاه كه براي اولين بار ماشين را اختراع كردند و پيش خودشان فكر مي كردند بزرگترين خدمتها را به بشر كرده اند ، مي دانستند كه وسيله اي ايجاد كرده اند كه همين وسيله ، وسيله بيرون راندن بشر از روي زمين خواهد شد يعني بشر ديگر نمي تواند روي زمين زندگي بكند و محكوم به استادش بشود و از اين جن استفاده كند كوشش كرد و دور از چشم استاد رمز در آوردن اين جن از شيشه و رمز استخدام او را به دست آورد يك روز در غيبت استاد جن را از شيشه در آورد و از آن استفاده كرد خواست جن را تو شيشه بكند ، ديگر رمز تو شيشه كردنش را بلد نبود ، نتوانست آن را تو شيشه بكند ، به شرش گير كرد ، و چون ديگر نمي توانست جن را استخدام بكند جن او را استخدام كرده بود نوشته بود اين ، مثل ماشين است بشر ماشين را توليد كرده است اما از عهده كنترلش بيرون نمي آيد . ولي همين است كه ما قبول نداريم و مي گوئيم مسئله ، مسئله ديگر است

سيانتيسم ، اصالت علم

بر خلاف نظريه آقاي " توئين بي " خطاي بشر به دست صنعتگران و آن كسي كه ماشين بخار را اختراع كرد صورت نگرفت ، خطاي بشر به دست " فرانسيس بيكن ) ] و بعد اتباع او انجام شد آن روزي كه گفتند : علم همه چيز بشر است ( سيانتيسم ، اصالت علم ) حل تمام مشكلات را از علم بايد بخواهيم مگر بشر چند تا دشمن دارد ؟ جهل است ، بيماري است ، فقر است ، دلهره و اضطراب است ، ظلم است ، آز است و مادر تمام بدبختيهاي بشر جهل و ناداني است به بشر علم و دانش و آگاهي بده ، ام الامراض را از بين برده اي جهالت كه رفت تمام اينها از بين رفته است يكدفعه چنين مسيري براي بشر به وجود آمد علم حقيقة حقيقت مقدسي است اما علم را از همزاد خودش كه ايمان است جدا كردند ، گفتند همه كارهايي را هم كه در گذشته ايمان مي كرد در آينده علم انجام مي دهد . چه تعبير خوبي دارد رسول اكرم مي فرمايد : الحكمة ضالة المؤمن يطلبها اينما وجدها فهو احق بها ( 1 ) حكمت يعني علم ، دانش ، حقيقت گمشده مؤمن است آن را هر جا و نزد هر كس پيدا كند مي گيرد ، و خودش را از او سزاوارتر مي داند يعني جاي علم آن خانه اي است كه ايمان هم آنجا هست اگر علم در خانه اي پا بگذارد كه همزادش ايمان در آنجا وجود نداشته باشد در خانه خودش نيست اين تعبير ، تعبير عجيبي است : اينما وجدها ، فهو احق بها [ همچنين علي عليه السلام مي فرمايد : ] خذ الحكمة و لو من اهل النفاق ( 2 ) . خذ الحكمة و لو من مشرك علم و دانش را دست هر كسي ديديد ولو دست مشرك ديديد بگيريد كه در دست او عاريه است . اي برادر بر تو حكمت جاريه است آن ز ابدال است و بر تو عاريه است ( 3 ) علم مال توست . يعني چه مال توست ؟ آخر او علم را به دست آورده مي گويد ولي علم در خانه خودش قرار نگرفته ، علم بايد در خانه ايمان قرار بگيرد و با همزاد خودش زندگي بكند و بس . [ باري ] تمام معجزات را از علم خواستند يك دشمن انسان ضعف است علم انسان را قوي مي كند راست هم گفتند ، علم به انسان قدرت

1. نهج الفصاحة ، حديث 2195 ، ص 464 با عبارت: الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها .

2. نهج البلاغه فيض الاسلام ، ص 1122 ، حديث . 77

3. مثنوي ، ص 86 ، سطر . 6 نيامد ، علم ابزاري شد در دست آزها و حرصها كه امروز نتيجه اش را داريم مي بينيم .

/ 108