تمثيل مولوي
تمثيل خيلي خوبي مولوي دارد : فرض كنيد انسان زميني جهت ساختمان براي خودش تهيه كرده به هر علتي روزها نمي رود آنجا ساختمان كند هنگام شب ، عمله و بنا و مهندس و مصالح مي فرستد آنجا تا يك ساختمان بسازند براي اينكه در آن سكونت بكند پولها خرج مي كند خانه اي مي سازند مكمل و مجهز ، و او هم خاطرش جمع كه خانه خيلي خوبي براي خودش ساخته است آن روزي كه حركت مي كند برود داخل خانه ، وقتي نگاه مي كند مي بيند خانه را در زمين ديگران ساخته ، خانه را ساخته ولي نه در زمين خودش ، در زمين ديگران زمين خودش چطور ؟ لخت و عور آنجا مانده چه حالتي به انسان دست مي دهد ؟ مي گويد اين ، حالت همان آدمي است كه وارد قيامت مي شود ، خودش را مي بيند مثل يك زمين لخت ، آن كه برايش كار نكرده خودش است ، و آن كه برايش كار كرده ، او نبوده .
در زمين ديگران خانه مكن
كيست بيگانه ، تن خاكي تو
تا تو تن را چرب و شيرين مي دهي
گر ميان مشك ، تن را جا شود
وقت مردن گند آن پيدا شود
كار خود كن كار بيگانه مكن
كز براي اوست غمناكي تو
گوهر جان را نيابي فربهي
وقت مردن گند آن پيدا شود
وقت مردن گند آن پيدا شود
مشك را بر تن مزن بر جان بمال ( 1 )
مشك چه بود نام پاك ذوالجلال
مشك چه بود نام پاك ذوالجلال
مشك چه بود نام پاك ذوالجلال
1. كه " خود " ت او هستي . 2. سوره حشر ، آيه . 19