نظريه فلاسفه اسلامي - اراده - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گوش ؟ هر جا كه ما اين حيوان يك سرو دو گوش را ديديم بگوييم انسان است و از نسل آدم ابوالبشر ؟ و هر چه از نسل آدم ابوالبشر است ما بايد او را دوست داشته باشيم مي خواهد لومومبا باشد يا موسي چومبه ، چون هر دو در اين جهت يكسان اند ؟ يا مقصود از انسان نه هر انساني است ، نه انسان بالقوه و نه انسان ضد انسان ، بلكه انسان داراي انسانيت است ، و انساندوستي ، به خاطر انسانيت دوستي يعني به خاطر دوستي ارزشهاي انساني است هر انساني به هر اندازه كه واجد ارزشهاي انساني است لايق دوستي است و به هر اندازه كه از انسانيت خلع شده ولو به ظاهر مانند انسانهاي ديگر است [ لايق دشمني است از نظر ظاهر ] چنگيز و يزيد بن معاويه و حجاج بن يوسف هم انسان اند ولي انسانهايي كه چيزي كه در آنها وجود ندارد ارزشهاي انساني است ، انسانهايي ضد انسان پس انساندوستي احتياج به تفسير دارد انساندوستي يعني هر انساني به هر نسبت كه از ارزشهاي انساني بهره مند است شايسته دوستي است ، و انساني هم كه بالفعل از ارزشهاي انساني بهره مند نيست باز لايق دوستي است براي رساندن او به ارزشهاي انساني يك انسان كامل ، يك انسان فاقد ارزشهاي انساني را هم دوست دارد ولي نه اينكه چون دوستش دارد فقط مي خواهد شكمش را سير بكند دوست دارد كه او را نجات بدهد و برساند به ارزشهاي انساني به اين معناست كه پيغمبر اكرم رحمة للعالمين است ، براي همه مردم اعم از كافر و مؤمن رحمت است .

پس اين يك معيار درباب اخلاقيات كه گفته شده است ، و ديديم اين معيار ، كامل نيست صد در صد نفي نمي كنيم ولي معيار كاملي نيست بخشي از حقيقت در اين معيار هست نه تمام حقيقت .

نظريه فلاسفه اسلامي - اراده

نظريه ديگري درباب معيارهاي اخلاق انساني هست و آن نظريه اراده است اين نظريه احتياج به مقداري توضيح دارد اگر يك مقدار بيانم دشوار است كوشش مي كنم بيشتر توضيح بدهم معروف است كه : " هر حيواني متحرك بالا راده است يعني هر حيواني با اراده حركت مي كند ، اراده مي كند كه فلان جا برود ، مي رود انسان هم مثل هر حيواني متحرك بالا راده است " ولي اين اشتباه است در حيوانات آنچه وجود دارد ميل و شوق است در انسان هم يك سلسله ميلها و شوقها وجود دارد ولي در انسان چيزي وجود دارد به نام اراده كه در حيوان وجود ندارد اراده همدوش عقل است ، هر جا كه عقل هست اراده هست ، آنجا كه عقل نيست اراده هم وجود ندارد انسان مي تواند متحرك بالا راده باشد ولي گاهي هم متحرك با اراده نيست ، متحرك بالشوق و الميل است . حيوان هميشه متحرك بالشوق و الميل است .

فرق ميل و اراده

فرق ميل و اراده چيست ؟ ميل در انسان ، كششي است به سوي يك شي خارجي انسان گرسنه است ، غذايي سر سفره مي آورند ، در خودش احساس ميل به غذا مي كند يعني نيرويي در درون انسان هست كه او را مي كشد به سوي غذا ، يا مثل اين است كه نيرويي در غذا باشد كه انسان را مي كشاند به سوي خودش ميل ، جاذبه و كششي است ميان انسان و يك عامل خارجي كه انسان را به سوي آن شي خارجي مي كشاند انسان يا حيوان گرسنه مي شود ، ميل به مأكولات در او به وجود مي آيد ، تشنه مي شود ، ميل به نوشيدن آب در او پديد مي آيد غريزه جنسي ميل به جنس مخالف است استراحت كردن نيز خود يك ميل است " ميل " همان طور كه عرض كردم ، كشش است ، مثل يك نيروي جاذبه است ، وقتي كه پيدا مي شود انسان را به سوي شي خارجي مي كشد عاطفه مادري هم خودش يك ميل است ، و حتي عواطف عالي انساني هم يك ميل است مثلا اينكه انسان در برخورد به يك مستمند ، در خودش احساسي مي يابد كه به او كمك بكند ، يعني يك ميل در او پيدا مي شود كه به او كمك بكند .

ولي اراده به درون مربوط است نه بيرون ، يعني يك رابطه ميان انسان و عالم بيرون نيست ، بلكه بر عكس ، بعد از اينكه انسان انديشه و محاسبه مي كند ميان كارها ، دور انديشي و عاقبت انديشي مي كند ، سبك سنگين مي كند ، با عقل خودش مصلحتها و مفسده ها را با يكديگر مي سنجد و بعد تشخيص مي دهد كه اصلح و بهتر اين است نه آن ، آنوقت اراده مي كند آنچه را كه عقل به او فرمان داده انجام دهد نه آنچه كه ميلش مي كشد ، و بسياري از اوقات و شايد غالب اوقات آنچه كه عقل مصلحت مي داند و انسان اراده مي كند بر حكم فتواي عقل انجام بدهد ، بر ضد ميلي است كه در وجودش احساس مي كند فرض كنيد شخصي رژيم غذايي دارد سر سفره اي نشسته است و غذاي مطبوعي وجود دارد ميل او را مي كشد كه از آن غذاي مطبوع بخورد ، ولي در مجموع حساب مي كند كه اگر من اين غذاي مطبوع را بخورم چه عوارضي خواهد داشت بر خلاف ميل خودش تصميم مي گيرد كه نخورد يا ديگري اصلا طبعش از دواتنفر دارد ، نه تنها ميل به دوا ندارد بلكه ضد ميل در او وجود دارد ، ولي در مجموع وقتي كه حساب مي كند مي بيند مصلحت اين است كه دوا را بخورد تصميم مي گيرد و علي رغم تنفر و بي ميلي خودش آن دوا را مي خورد اراده يعني تحت كنترل قرار دادن همه ميلهاي نفساني و ضد ميلهاي نفساني يعني تنفرها ، خوفها و ترسها خوف بر عكس ميل ، انسان را فراري مي دهد ولي اراده گاهي با خوف هم مبارزه مي كند ، مي گويد : ايستادگي كن ، كه اسمش مي شود شجاعت .

پس اراده نيرويي است در انسان كه همه ميلها و ضد ميلها را ، همه كششها و تنفرها ، خوفها ، بيمها و ترسها را تحت اختيار خود قرار مي دهد و نمي گذارد كه يك ميل يا ضد ميل انسان را به يك طرف بكشد ، به عقل مي گويد : جناب عقل ! بيا بنشين محاسبه كن ببين در مجموع ، سعادت و مصلحت چه اقتضاء مي كند ؟ هر چه را كه مصلحت اقتضاء مي كند بگو ، اجرائش با من . مطابق اين نظريه ، كار اخلاقي كاري است كه نه ناشي از تسلط يك ميل باشد ولو آن ميل عاطفه محبت باشد [ و نه ناشي از تسلط يك ضد ميل ] يعني اگر شما مثل يك آدم مجبور ، تحت تأثير عاطفه محبت قرار بگيريد ، اين اخلاقي نيست مثلا شما يكدفعه دلتان مي سوزد ، بي اختيار مي شويد و كاري را انجام مي دهيد مي گويند چرا اين كار را كردي ؟ مي گوييد : دلم سوخت اين ، ضعف انسان است اگر عاطفه محبت در اختيار عقل و اراده باشد ، در يك جا عقل به اراده مي گويد از اين ميل فردي پيروي كن ، و در جاي ديگر مي گويد پيروي نكن همين طور است در مورد اميال ديگر گرسنه ام ، احتياج به غذا دارم ، غذا خوردن مصلحت است اراده به ميل اجازه فعاليت مي دهد ، من غذا را از روي ميل مي خورم و تا يك حد معين مي خورم . چند لقمه به آخر مانده اراده مي گويد كافي است ، از اين بيشتر بخوري ناراحتي ايجاد مي شود ، اگر چه ميل داري به خوردن نخور ، ديگر نمي خورم در عاطفه هاي انساندوستي هم همين جور است اي بسا در مواردي عاطفه يك جور حكم مي كند ، عقل و اراده جور ديگري حكم مي كند عاطفه ، دلسوزي است ، دل آدم مي سوزد ، ولي اراده و عقل دور انديشي است آيه اي داريم در قرآن و شعري دارد سعدي آيه قرآن درباب زناكار است ، مرد زناكار و زن زناكار : الزانية و الزاني فاجلدوا كل واحد منهما ماه جلده و لا تأخذكم بهما رأفة في دين الله ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين ( 1 ) .

مي گويد زن زناكار و مرد زناكار را مجازات كنيد ، تازيانه بزنيد و گروهي از مؤمنين هم شاهد اين منظره باشند ولي قرآن متوجه است كه وقتي مي خواهند يك انسان جاني را مجازات كنند خيلي افراد دلشان مي سوزد ، مي گويند خوب است كه از مجازات صرف نظر بشود اين يك احساس آني است فكر نمي كند كه اگر بنا بشود هر جاني از مجازات معاف بشود پشت سرش جنايت بعد از جنايت است كه صورت مي گيرد عاطفه مي گويد مجازات نكن ، عقل و مصلحت مي گويد مجازات بكن ، با اينكه اينجا عاطفه ، عاطفه غير دوستي است و عاطفه خود دوستي نيست ولي عاطفه كه منطق سرش نمي شود عاطفه ، دلسوزي است ، دست آدم را گرفته مي گويد اين كار رانكن عقل و مصلحت اينجا خشونت به خرج مي دهد مي گويد تو نمي فهمي ، تو نزديك را مي بيني و دور را نمي بيني ، اگر مي توانستي دور را مثل نزديك ببيني چنين

1. سوره نور ، آيه . 2

/ 108