نظريه وجداني - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكم نمي كردي . قرآن مي گويد : و لا تأخذكم بهما رأفة في دين الله آنجا كه پاي مجازات الهي در ميان است و به مصلحت عامه بشريت است ، يك وقت دلسوزيتان گل نكند . سعدي مي گويد :




  • ترحم با پلنگ تيز دندان
    ستمكاري بود بر گوسفندان



  • ستمكاري بود بر گوسفندان
    ستمكاري بود بر گوسفندان



خيلي عالي گفته . ترحم به يك پلنگ ، قطع نظر از منطق ، مصلحت و عقل و اراده ، يك امر عاطفي است فرض كنيم پلنگي است كه گوسفندان ما را خورده است آيا بايد او را مجازات بكنيم يا رها نماييم ؟ اگر نزديك بين باشيم و فقط پلنگ را ببينيم ، به او ترحم مي كنيم و رهايش مي نماييم ، ولي اگر دوربين باشيم مجازاتش مي كنيم اگر جز اين پلنگ ، موجود ديگري در عالم نبود ، اين عاطفه ، عاطفه درستي بود اما اگر چشم را باز بكنيم و آنطرفتر را نگاه كنيم مي بينيم ترحم ما به اين پلنگ مساوي است با قساوت نسبت به صدها گوسفند عاطفه ، ديگر سرش نمي شود كه اين ترحم مستلزم قساوتهاي ديگري است عقل و مصلحت است كه همه را با يكديگر حساب مي كند ، پشت سر اين عاطفه ، قساوتهايي را مي بيند .

نظير اين ، حرفي است كه راجع به مجازات دزدي مي گويند كه دست دزد بريدن ، قساوت است و با انسانيت و انساندوستي جور در نمي آيد دزد اگر دزدي هم كرد دستش را نبريم ، بگذاريم باشد بعد تربيتش مي كنيم ، تربيتهايي كه نتيجه اش را هميشه در دنيا ديده ايم اينجور نيست نتيجه اش همين است كه داريم مي بينيم اگر قانون ابلاغ بشود كه بعد از اين دست دزد از فلان جا بريده خواهد شد ، دست يك دزد كه بريده بشود ، ديگر تخم دزدي بر چيده مي شود ، در صورتي كه ما الان مي بينيم به خاطر دزدي چه جنايتها و آدمكشيها مي شود ! يعني خود دزدي مستلزم آدمكشيها و جنايتهاي خيلي فوق العاده مي شود و شده است .

اين مكتب مي گويد ملاك و معيار اخلاقي بودن ، عاطفه نيست بلكه عقل و اراده است عاطفه هم بايد در زير فرمان عقل و اراده كار خودش را انجام بدهد ، و الا اگر عاطفه را به نام كار اخلاقي آزاد بگذاريد كار ضد اخلاقي انجام مي دهد در اخلاقي كه فلاسفه اسلامي روي آن زياد تكيه مي كنند اين مسئله هست كه اخلاق كامل ، اخلاقي است كه بر اساس نيرومندي عقل و نيرومندي اراده باشد ، و ميلهاي فردي ، ميلهاي نوعي و اشتياقها ، همه تحت كنترل عقل و اراده باشند طبق اين نظريه قهرمان حقيقي اخلاق آن كسي است كه بر وجودش عقل و اراده حاكم است و البته در وجود انسان عواطف غير فردي هم زياد وجود دارد ولي آنها چشمه هايي است در وجود انسان كه با كنترل عقل و اراده در جاي خودش باز مي شود ، و لهذا انسانهاي كامل اينچنين ، گاهي كارهايي از آنها صادر مي شود كه در نهايت رقت عاطفي است و وقتي انسان روح اينها را در آن صحنه مي بيند ، مي بيند از گل نازكتر و از نسيم لطيفتر است ، ولي همان انسان را در جاي ديگر با ديدن كوچكترين منظره اي آنچنان به خود مي لرزد كه اصلا قابل ضبط و كنترل نيست مگر علي بن ابي طالب اين جور نبود ؟ اگر انساني صرفا تحت تأثير عاطفه خودش باشد
، از آنجا كه عاطفه منطق ندارد و كور است ، آن شخص بايد در همه موارد همين جور باشد ولي وقتي كه چشمه عاطفه در وجودش در اختيار عقل و اراده است ، در يك جا روحش لطافت و رقت و عظمت اينگونه نشان مي دهد و در جاي ديگر او را در نهايت خشونت مي بيني كه هيچ تكان نمي خورد .

طبق اين نظريه ، اخلاق يعني حكومت عقل و اراده بر وجود انسان به طوري كه تمام ميلها اعم از ميلهاي فردي و ميلهاي اجتماعي در اختيار عقل و اراده باشد بنابر اين " اخلاق " در اين مكتب بر مي گردد به حكومت عقل و حكومت اراده اين كه عرض كردم اين سخن ، نظر فلاسفه اسلامي است و نمي گويم نظر اسلام ، بدين جهت است كه نظر اسلام يك مطلب است ، نظر فلاسفه اسلامي مطلب ديگر الزام نيست كه هميشه فلاسفه اسلامي در حرفهايي كه گفته اند توانسته باشند مسائل اسلامي را به طور كامل بيان كرده باشند لااقل قسمتي از حقيقت را ممكن است گفته باشند ، و من به نام اسلام عرض نمي كنم . نظر سوم را هم اجمالا عرض مي كنم .

نظريه وجداني

همه چيز را - به انسان الهام مي كند . در كارهايي كه اسمش را كار اخلاقي مي گذاريم وجدان به انسان الهام مي كند ، مي گويد اين كار را بكن ، آن كار را نكن كار اخلاقي كاري است كه از وجدان الهام گرفته شده باشد كار طبيعي كاري است كه به وجدان مربوط نيست ، به طبيعت ارتباط دارد ، مثل غذا خوردن ، آب نوشيدن و امثال اينها ولي كار اخلاقي به طبيعت انسان ارتباط ندارد ، به وجدان انسان ارتباط دارد ، به فرماني است كه انسان از ضمير خود مي گيرد .

نظر قرآن درباره وجدان

قرآن در مورد اينكه انسان مجهز به يك سلسله الهامات فطري هست سكوت نكرده است . در سوره مباركه والشمس مي خوانيم : و الشمس و ضحيها . و القمر اذا تليها . و النهار اذا جليها . و الليل اذا يغشيها . و السماء و ما بنيها . و الارض و ما طحيها . و نفس و ما سويها . فالهمها فجورها و تقويها ( 1 ) . آخرين سوگند اين است : سوگند به روح بشر و اعتدال آن كه خداي متعال به روح بشر كارهاي فجور و كارهاي تقوا را الهام كرد كه چي فجور است ، چي فسوق است ، چي زشت و نبايد كردني است و چي تقوا و پاكي است و بايد انجام بشود . وقتي اين آيه قرآن نازل شد : تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان ( 2 ) بر كارهاي نيك و بر تقواها همكاري كنيد ولي بر

1. سوره شمس ، آيه 1 الي . 8

2. سوره مائده ، آيه . 2

/ 108