اشتباه سعدي و برخي از متصوفه - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفته اند . هر چه باشد اينها هم گروهي از بشر هستند ، اشتباهاتي در حرفهايشان هست گاهي در اخلاق صوفيانه ما ضد اين تعبير اسلامي ديده مي شود اساسا گروهي از متصوفه پيدا شدند كه اينها را ملامتيان يا ملاميه مي گفتند ملاميه روششان اين بود كه مي گفتند براي اينكه نفس اماره را ذليل كنيم بايد هر چه مي توانيم خودمان را در نظرها خاكسار بكنيم ( شايد درويشهاي خاكساري هم كه الان مي گويند ، لااقل اين اسم از همان زمان مانده ) كسي براي ما ارزشي قائل نباشد ، و در واقع عزت نفس را از دست بدهيم .

اشتباه سعدي و برخي از متصوفه

من مكرر گفته ام كه اين شعر سعدي تعبير صحيحي نيست علي رغم اينكه سعدي نصايح بسيار سودمندي دارد كه از متن اسلام گرفته شده است ولي در سخنانش اين چيزها هم هست :




  • من آن مورم كه در پايم بمالند
    نه زنبورم كه از نيشم بنالند



  • نه زنبورم كه از نيشم بنالند
    نه زنبورم كه از نيشم بنالند



من افتخار مي كنم كه يك مورچه ام كه زير دست و پاها پامال مي شوم ، زنبور نيستم كه مردم از نيش من ناله كنند اين درست نيست . زبان حال يك مسلمان اين است :




  • نه آن مورم كه در پايم بمالند
    نه زنبورم كه از نيشم بنالند



  • نه زنبورم كه از نيشم بنالند
    نه زنبورم كه از نيشم بنالند



مگر امر دائر است كه انسان يا مور باشد و يا زنبور ؟ ! نه مور باش و نه زنبور . بعد مي گويد :




  • چگونه شكر اين نعمت گزارم
    كه زور مردم آزاري ندارم



  • كه زور مردم آزاري ندارم
    كه زور مردم آزاري ندارم



من خدا را شكر مي كنم كه زور ندارم كسي را بيازارم ! خوب زور نداري بيازاري كه هنري نيست ، هنر اين است كه زور داشته باشي و نيازاري . زبان حال يك مسلمان اين است :




  • چگونه شكر اين نعمت گزارم
    كه دارم زور و آزاري ندارم



  • كه دارم زور و آزاري ندارم
    كه دارم زور و آزاري ندارم



اينها همان افراط در اخلاق بعضي از روشهاي ملامتيه و صوفيانه است كه اسلام چنين چيزي را نمي پذيرد . يا در بعضي از كتب نقل كرده اند كه فلان درويش معروف گفت كه من در سه وقت از هر وقت ديگر بيشتر خرسند شدم يكي اينكه يك وقتي در يكي از مساجد سخت بيمار بودم ( اينها كسي را هم نداشتند ، اغلب مثل سياحها بودند ) در مسجد خوابيده بودم و از شدت تب و ناراحتي قدرت حركت كردن نداشتم خادم مسجد آمد و همه افرادي را كه در مسجد خوابيده بودند بلند كرد از جمله با پا زد به من كه بلند شو ! ولي من قدرت بلند شدن نداشتم بعد از چند بار كه اين كار را تكرار كرد و من بلند نشدم ، آمد پايم را گرفت كشيد و مرا انداخت در كوچه آنقدر در نظر او خوار بودم كه اينجور مرا مثل يك لش مردم كشيد و برد آنجا خيلي خرسند شدم كه نفسم كوبيده شد . يك وقت ديگر زمستان بود پوستينم را مي گشتم آنقدر شپش در آن يافتم كه نفهميدم پشم اين پوستين بيشتر است يا شپش آن ؟ اين هم يكي از جاهايي بود كه خيلي خرسند شدم از اينكه نفس خودم را پايمال كردم . ديگر اينكه يك وقتي سوار كشتي بودم يك آدم بطال و آكتور براي سرگرمي ديگران بازي در مي آورد همه را دور خودش جمع كرده بود و افسانه مي گفت از جمله مي گفت بله يك وقتي رفته بوديم به جنگ با كفار روزي اسيري گرفتم مي خواست نشان بدهد كه چگونه آن اسير را مي بردم .

به اطراف نگاه كرد ، از من بي دست و پا تر و بي شخصيت تر پيدا نكرد ، ناگهان آمد جلو ريش مرا گرفت و كشيد به طرف جلو و گفت اينطور مي بردم مردم هم خنديدند خيلي خوشحال شدم . اينها صحيح نيست . بعضي هم ممكن است در حد افراط باشند كه حتي اگر نيازي هم داشته باشند به احدي نمي گويند . پيغمبر فرمود : اطلبوا الحوائج حاجتهايتان را بخواهيد ولي بعزش الانفس اما عزت نفس را از دست ندهيد آنجا كه حاجتتان را با دوست و رفيقي بيان مي كنيد ، تا آنجا كه شرافتتان ، عزت و كرامت نفستان پايمال نشده جلو برويد ، آنجا كه دارد بر كرامت و عزت نفستان خدشه وارد مي آيد توقف كنيد ، نيازمندي و نداشتن بهتر است كما اينكه باز در نهج البلاغه است : المنية و لا الدنية ( 1 ) مرگ و نه پستي ، التقلل و لا التوسل ( 2 ) به كم ساختن و دست پيش كس و ناكس دراز نكردن . علي عليه السلام در يكي از خطابه هايي كه در صفين خوانده و در نهج البلاغه هست ، دم از پيروزي و غلبه مي زند و مي گويد اصلا زندگيي كه با تو سري خوري و زير دستي باشد ، مردن از آن بهتر است ، و مردني كه با پيروزي باشد بر چنين زندگي هزاران بار ترجيح دارد آخرين جمله آن حماسه اش اين است : فالموت في حيوتكم مقهورين و الحيوش في موتكم قاهرين ( 3 ) مردن اين است كه مغلوب و مقهور و توسري خور ديگران باشيد و لو روي زمين راه برويد ، و زندگي اين است كه پيروز باشيد و لو زير خاك باشيد . خود قرآن مي فرمايد : و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين ( 1 ) .

1 و 2. نهج البلاغه فيض ، حكمت 390 ، ص . 1273

3. نهج البلاغه فيض ، خطبه 51 ، ص . 138

/ 108