روح انسان منشأ احساسهاي اخلاقي و دروازه اي به سوي معنويت - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روح انسان منشأ احساسهاي اخلاقي و دروازه اي به سوي معنويت

از نظر اسلامي ، من واقعي انسان همان نفخه الهي است كه در هر كسي هست ، و احساس اخلاقي انسان از اين " من " سرچشمه مي گيرد اگر چنين مني كه او لجن نيست ، بلكه روح الهي است و از عالم بالاتر از عالم طبيعت و ماده است در انسان نمي بود ، و اگر من واقعي و خود واقعي انسان او نبود ، هيچيك از اين احساسهاي اخلاقي كه با سودهاي بدني جور در نمي آيد در انسان وجود نداشت حالا عجيب اين است كه دنياي اروپا به عللي كه جداگانه بايد بحث بشود و گرايشهاي شهواني و هواهاي نفساني خيلي در آن دخالت دارد دلش نمي خواهد وجود روح ملكوتي را در انسان بپذيرد ( البته كلي نمي گويم ، در ميان آنها هم " روحي " زياد است ) از طرف ديگر مي بينند در انسان گرايشهايي هست كه با طبيعت مادي او جور در نمي آيد ، گرايشهايي بر ضد طبيعت مادي انسان .

اين خيلي واضح و روشن است : هميشه روح انسان دروازه اي بوده براي معنويت بشر كه از اينجا بفهمد كه من يك حقيقت معنوي هستم ، من قابل بقاء هستم ، " من ) حقيقتي جاودان است و با مردن كار " من " پايان نمي پذيرد ، ولي زورش مي آيد اين حرف را بپذيرد از طرف ديگر اين را نمي تواند انكار بكند كه در انسان دو گونه گرايش وجود دارد ، گرايشهاي طبيعي و مادي و گرايشهاي معنوي يعني حسابهايي كه با حسابهاي مادي جور در نمي آيد . " ويليام جيمز " مردي است الهي و كتابهايي كه تاكنون از او ترجمه شده در حد زيادي خوب است مخصوصا كتاب " دين و روان " او روانشناس و فيلسوف بسيار مبرزي بوده است و از دانشمندان بزرگ جهان شمرده مي شود از زمان فوتش شايد شصت سال بيشتر نگذرد در آن كتاب ، اين مرد منصف حرف خوبي مي زند ، مي گويد : در انسان يك سلسله غرايز وجود دارد كه با حسابهاي مادي جور در نمي آيد ( با كمال صراحت اعتراف مي كند ) غرايز مادي را با جهان ماده پيوند مي دهد ، و بايد باشد اينها كانالهايي است ميان ما و جهان ماده . مثلا اگر در ما حس گرسنگي هست ، اين يك كانال ارتباطي است بين ما و طبيعت ، چون اگر اين حس نمي بود ما دنبال تغذي نمي رفتيم بعد مي گويد :

به دليل اينكه غرايزي در ما وجود دارد كه ما را با طبيعت پيوند مي دهد ، به همين دليل غرايزي در ما وجود دارد كه با طبيعت مادي ما جور در نمي آيد و اين غرايز است كه ما را با جهان ديگر پيوند مي دهد ما از وجود خودمان دليل و راه داريم به عالم ديگري غير از عالم طبيعت انسان با غرايز طبيعي خودش يك سلسله نيازهايي را كه با طبيعتش سازگار است بر آورده مي سازد ، و با غرايز ماوراء مادي به قول ويليام جيمز يك سلسله نيازهاي ديگري را كه ماوراء طبيعت مادي انسان است و با حقيقت غير مادي او سازگار است رفع مي نمايد ، و به عبارت ديگر اين غرايز ، انسان را به ماوراء طبيعت مادي او پيوند مي دهد براي اينكه يك سلسله نيازهاي معنوي كه در روي هست بر طرف بشود اين حرف ، حرف حسابي است ، ولي ببينيم آنها شان كه نمي خواهند اين را قبول كنند ، گرايشهاي غير مادي انسان را چگونه توجيه مي كنند ؟ مي گويند : انسان طالب دو چيز است : يا طالب سود است يا طالب ارزش گرايشهاي مادي را سود ناميده اند و گرايشهاي معنوي را ارزش خيال مي كنند با تغيير اسم ، حقيقت را مي شود عوض كرد مي گويند :

انسان گاهي دنبال سود مي رود و گاهي دنبال ارزش : مي پرسيم ارزش چيست ؟ مي گويند ارزش چيزي است كه به حال انسان مفيد نيست ، به درد آدم نمي خورد ، هيچ نيازي را از انسان رفع نمي كند ، با منطق هم جور در نمي آيد ، ضد منطق و لااقل غير منطقي است ، ولي خوب وجود دارد ، مثل ايثار اينكه انسان ايثار بكند منطقي نيست ، منطقي اين است كه انسان دنبال سودش برود ، عقل آدم هم همين را به او مي گويد كه بايد رفت دنبال سود ولي از طرفي هم نمي توانند انكار بكنند كه چنين گرايشهايي نيز در انسان هست : گرايش به از خود گذشتگي ، گرايش به فداكاري ، گرايش به عدالت ، گرايش به آزادي ، گرايش به انصاف ، گرايش به حلم ، گرايش به بردباري كه اكثر اينها اساسا به منافع مادي انسان جور در نمي آيد مي گويند بله جور در نمي آيد ولي اينها سود نيست ، ارزش است ، انسان طالب يك سلسله ارزشها است .

مي گوييم ارزش يعني چه ؟ يعني قيمت قيمت كه خودش چيزي نيست انسان براي چيزي ارزش و قيمت قائل است آن چيز چيست ؟ تا يك چيز ارتباطي با حقيقت انسان نداشته باشد كه انسان نمي تواند براي آن ارزش قائل باشد چنين چيزي محال است .

اسلام مي گويد يك شي با ارزش كه با ارزش ترين چيزها است در شما هست و آن همان روح ملكوتي شما است قبلا در احاديث ديديم كه حتي تعبير به " نفيس " شده است امام صادق مي فرمايد :

اثامن بالنفس النفيسة ربها ( 1 ) [ بهاي نفس گرانبها را پروردگارش قرار مي دهم ] يا امام سجاد وقتي از ايشان مي پرسند : از همه مردم بزرگتر كيست ؟ مي فرمايد : " كسي كه در مقابل نفس خودش براي هيچ چيزي اهميت قائل نباشد " نفيس ترين حقايق را انسان در درون خودش احساس مي كند و آن، خود واقعي اش است قيمت مال اوست براي او ارزش قائل است چون خودش است همين طور كه براي تن خودش ارزش قائل است براي روح خودش ارزش قائل است احساسهاي عالي اخلاقي به قول آنها براي بشر

1. بقيه شعر : " و ليس لها في الخلق كلهم ثمن " في رحاب ائمة اهل البيت ، ج 4 ، ص . 76

/ 108