اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

است يا درست نيست ؟ هم درست است و هم نادرست نادرست است زيرا خيال كرده زيبايي معنوي در همين جا خاتمه پيدا مي كند ، يعني روح انسان ساخته شده كه فقط زيبايي معنوي يك سلسله كارها مثل راستي ، امانت ، ايثار ، عفت ، شجاعت ، استقامت ، انصاف و حلم را درك بكند اشتباه اينجاست او نا آگاهانه آن كل زيبايي ، منبع و اصل زيبايي را كه ذات مقدس پروردگار است درك مي كند و در نتيجه خواسته ها و طريق رضاي او را كه طريق سعادت ما است ، چون او مي خواهد و بالفطره از ناحيه او مي بيند ، زيبا مي بيند اصلا زيبايي عقلي ، حسن و قبح عقلي ، در واقع بر مي گردد به حسن و قبح قلبي عقل از مقوله ادراك است نه از مقوله احساس همه حسن و قبح هايي كه اسمش را گذاشته اند حسن و قبح عقلي ، در واقع بر مي گردد به حسن و قبح قلبي عقل از مقوله ادراك است نه از مقوله احساس همه حسن و قبح هايي كه اسمش را گذاشته اند حسن و قبح عقلي ، در واقع حسن و قبح قلبي است چون حسن ، زيبايي است و قبح ، زشتي ، و اينها از مقوله احساس است نه از مقوله ادراك كه كار عقل باشد ، و احساس در واقع كار قلب است انسان در فطرت نا آگاه خودش زيبايي آنچه را كه خدا از او خواسته است درك مي كند ، چون اين تكليف را در عمق باطنش از خدا مي بيند هر چه از خدا مي بيند زيبا مي بيند همچنين ما در شعور ظاهر خودمان وقتي كه خدا را بشناسيم ، هر چه از ناحيه خدا درك بكنيم زيبا مي بينيم .

گفت : به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست آن كسي كه اخلاق را از مقوله محبت مي داند ، كمي بايد برود جلوتر آخر چگونه است كه انسان شي يا فرد ديگري را كه به كلي مغاير با خودش هست و هيچ ارتباط و اتصالي بين او و آن شي يا فرد نيست دوست مي دارد ؟ اين دوستي با هيچ منطقي جور در نمي آيد ولي انسان دوست دارد انسانهاي ديگر را ، دوست دارد حيوانها را ، دوست دارد خيلي اشياء ديگر را ، نه آنجور دوستي كه براي خودش دوست دارد آن كه از حساب خارج است دوست دارد به طوري كه كأنه جزء شخصيت خودش است ، يعني همان طور كه مي خواهد به خودش خدمت كند ، مي خواهد به آنها خدمت كند نه دوست دارد كه آنها را به نفع خودش به كار ببرد ، بلكه دوست دارد در حدي كه خودش را در خدمت آنها قرار مي دهد چرا ؟ آيا اين يك امر بي منطق است كه در انسان پيدا شده يا نه ؟ البته منطق دارد منطق اين هم خداست ، همان اسلام فطري است ، تكليف الهي است انسان با شامه قلب خودش حس مي كند كه محبوب واقعي اش آن را از او مي خواهد ، از اين جهت است كه آن را دوست دارد . بنابر اين توجيه صحيح اخلاق همين [ نظريه پرستش ] است .

اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است

هر كدام از اين نظريات همان طور كه ديديد قسمتي از حقيقت را دارد نه تمام حقيقت را تمام حقيقت اين است كه اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است انسان به همان ميزان كه خدا را نا آگاهانه پرستش مي كند ، نا آگاهانه هم يك سلسله دستورهاي الهي را پيروي مي كند وقتي كه شعور نا آگاهانه تبديل بشود به شعور آگاه ، كه پيغمبران براي همين آمده اند ( پيغمبران آمده اند براي اينكه ما را به فطرت خودمان سوق بدهند و آن شعور نا آگاه و آن امر فطري را تبديل كنند به يك امر آگاهانه ) آن وقت ديگر تمام كارهاي او مي شود اخلاقي ، نه فقط همان يك عده كارهاي معين ، خوابيدن او هم مي شود يك كار اخلاقي ، غذا خوردن او هم مي شود يك كار اخلاقي . يعني وقتي برنامه زندگي ما بر اساس تكليف و رضاي حق تنظيم شد ، آن وقت خوردن ما ، خوابيدن ما ، راه رفتن ما ، حرف زدن ما و خلاصه زندگي و مردن ما يكپارچه مي شود اخلاق ، يعني يكپارچه مي شود كارهاي مقدس : ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين ( 1 ) . همه چيز مي شود لله ، و همه چيز مي شود اخلاق . درباب اخلاق يك سلسله نظريات ديگر هم هست و اول قصد داشتم آنها را هم ذكر بكنم بعد بپردازم به نظريه پرستش ، ولي ديدم اينها بحث ما را از محور خودش خارج مي كند ، چون آن نظريات در واقع مي خواهند شريفترين شرافتها را از انسان بگيرند و اصلا مي خواهند معتقد نباشند كه واقعا يك سلسله كارهاي اخلاقي و شرافتمندانه اي هم در عالم وجود دارد و انسانهايي بدون آنكه بخواهند منافع مادي داشته باشند آن كارها را به خاطر خصلت شرافت و قداستشان انجام مي دهند در واقع منكر اخلاق به اين معني هستند . [ لذا ] آن نظريات را بعد انتقاد مي كنيم .

مثلا نظريه برتراند راسل كه اخلاق را از مقوله هوشياري مي داند ، يا اخلاق ماركسيستي و يا اخلاق اگزيستانسياليستي را ان شاء الله خواهيم گفت ولي اينها اخلاق را از اوج خودش پايين آورده اند ، در حالي كه براي انسان شرافتي قائل هستند و به انسانيت اعتقاد دارند .

1. سوره انعام ، آيه 162 [ ترجمه : همانا نماز و طاعت و كليه اعمال من و حيات و ممات من همه براي خداست كه پروردگار جهانهاست ] .

/ 108