آزادي و مساوات - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفت من مالكم يا نه ؟ تو خودت مي گويي : " لك جسمي " يعني جسم من مال تو است ، ملك تو است اگر من مالكم اختيار با من است جمله " فلي الامر كله " اشاره به آيه قرآن است كه : ان الامر كله لله از آن سخنان خيلي لطيف است :

قال ان كنت مالكا فلي الامر كله . امروز اين حرف در مورد جامعه به وجود آمده يك سلسله نظريه هاي جامعه شناسي است كه اساسا براي فرد اصالت و اختيار و آزادي و حقي در مقابل جامعه قائل نيست افراد در بطن جامعه نسبت به يكديگر حقوق و تكاليفي دارند اما در مقابل جامعه اين حرف معني ندارد .

آزادي و مساوات

بنابر اين طبق اين مكتب ، مقياس ، تكامل جامعه است هر چه با تكامل جامعه تباين داشته باشد بايد از ميان برداشته شود ولي مكتبهاي ديگر اينچنين قائل نيستند ، بعضي اصالت فردي مطلق مي انديشند ، و بعضي اگر اصالت فردي مطلق نباشند لااقل براي فرد هم اصالتي قائل هستند و لهذا در مسئله آزادي و مساوات ، اين معما هميشه هست : آزادي و مساوات دو ارزش انساني است كه با يكديگر متعارض مي باشند يعني اگر افراد آزاد باشند مساوات از بين مي رود ، و اگر بخواهد مساوات كامل بر قرار بشود ناچار بايد آزاديها را محدود كرد ، چون افراد انسان مثل جنس يك كارخانه نيستند كه وقتي به طور فابر يكي بيرون مي آيند هيچ تفاوتي ميانشان نباشد ، بلكه يكي پر استعدادتر است يكي كم استعدادتر ، يكي قوي البنيه تر است يكي ضعيف البنيه تر ، يكي ابتكار دارد ديگري ندارد ، يكي تنبل است ديگري كوشا .

اگر بخواهيم جامعه را ميدان مسابقه آزاد قرار دهيم بديهي است عده اي برنده مي شوند ، عده اي هم برنده نمي شوند ، حالا يا به دليل تنبلي شان و يا به دليل ناتواني شان آزادي خواه ناخواه نا برابري به وجود مي آورد ولي اگر بخواهيم مساوات بر قرار بكنيم ناچاريم جلوي آزادي را تا حد زيادي بگيريم و بلكه جلوي حقوق فردي را بگيريم يعني ناچاريم مال يكي را بگيريم بدهيم به ديگري .

مثل اين است كه در يك ميدان اسبدواني وقتي اسبها مي خواهند با همديگر بدوند دو حالت دارد : يك وقت ما مي خواهيم اسبها را مثل اسبهاي نظاميان بدوانيم ، آنها را به صف مي بنديم ، گوشهايشان همه بايد برابر يكديگر باشد ، سرعت آنها نيز بايد مساوي يكديگر باشد ، و قهرا همه بايد اسبهاي خودشان را كنترل بكنند در اين صورت همه اسبها با يك آهنگ حركت مي كنند صد اسب نظامي كه حركت مي كنند اگر مثلا در گروههاي ده تايي به فاصله ده متر از يكديگر حركت بكنند ، يك ساعت كه راه مي روند هيچكدام از ديگري جلو نمي افتد ، ولي در اينجا جلوي آزادي اسبها گرفته شده ، خيلي از آنها سركشي مي كنند مي خواهند تند بروند ولي سوارش به او اجازه نمي دهد زيرا بايد برابر با ديگر اسبها برود ولي يك وقت هست كه مسئله ، مسئله آزادي و مسابقه است ، مثل ميدانهاي اسبدواني آنجا قهرا يكي عقب مي افتد و يكي جلو پس اگر ما بخواهيم به اسبها آزادي بدهيم ، برابري و هماهنگي نيست ، و اگر بخواهيم برابري و هماهنگي ايجاد كنيم ناچار بايد آزادي را از بين ببريم آزادي به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه در اردوي غرب تكيه بيشتر بر روي آزادي فردي است و قهرا مساوات را پايمال كرده و از بين برده اند . در اردوي شرق تكيه بر روي مساوات است ، آزادي را از ميان برده اند در آنجا مساوات وجود ندارد ، در اينجا آزادي وجود ندارد ، و اينها از دو فلسفه مختلف سر چشمه مي گيرد البته مسئله مهم اين است كه آيا اينطور است كه يا تكامل فرد يا تكامل جامعه ؟ يا سعادت فرد يا سعادت جامعه ؟ يا اينكه يك راه طبيعي وجود دارد و آزادي ، آن حق طبيعي انسان يك حد معيني است كه از آن بيشتر ديگر آزادي نيست و تكامل هم بستگي به همين مقدار آزادي دارد . يعني مكتب سوم . حالا اين بحث ديگري است .

نقد اين نظريه

به هر حال غرضم اين جهت است كه اگر كسي بگويد معيار ، تكامل است ، قابل مناقشه است ، زيرا در اين صورت تمام اصالتها را به جامعه داده ايم و براي فرد هيچ اصالتي قائل نشده ايم و ما نمي توانيم تك ارزشي باشيم تكامل جامعه يكي از ارزشهاست ، تكامل فرد هم براي خودش ارزشي است ، و لهذا گاهي تعارض دو ارزش به وجود مي آيد : ارزش اجتماعي و ارزش فردي پس اولا از اين نظر ، مكتب اخلاق كمونيستي قابل بحث و مناقشه است يعني اين اصل را اينجور دربست نمي شود قبول كرد كه معيار ، تكامل جامعه است و [ بايد ] تك ارزشي [ بود ] و فرد ارزشي ندارد ، ثانيا گيرم ما تكامل جامعه را معيار بدانيم ، خواه يگانه معيار بدانيم و خواه يكي از معيارها بشماريم ، اين مسئله را قبول نداريم كه تكامل منحصرا در گروي به قول اينها تغييرات كيفي و انقلاب است ، يعني جز از راه انقلاب ، جامعه راه كمال را طي نمي كند ، و بلكه نمي شود گفت كه انقلاب حتما راه كمال هست اي بسا انقلابها رخ داده است بدون آن كه كمالي براي جامعه رخ بدهد به هر حال اين مسئله به صورت يك اصل كلي فلسفي كه طبيعت ، كمال خودش را هميشه از راه تبديل تغييرات كمي به تغييرات كيفي يعني از راه انقلابي طي مي كند ، نه در طبيعت غير انسان صادق است و نه در طبيعت انساني اگر ما قلمه يك درخت را به زمين غرس بكنيم ، كي يك چنين تغييرات كيفي پيدا مي كند ؟ ! چون حركت مي كند پس شما بايد قائل باشيد كه اين خودش در مرحله اول تز بوده است و بعد ضد خودش را در درون خودش داشته كه حركت كرده تازه اين هم قبول نيست كه به علت ضد دروني خودش حركت كرده حالا فرضا تا اينجا را قبول بكنيم ما مثلا يك نهال گلابي به زمين مي نشانيم اين نهال تدريجا راه تكامل خودش را طي مي كند تا درخت جواني مي شود سالها ميوه مي دهد ، بعد هم پير مي شود ، هيچ هم تغيير كيفي پيدا نمي كند و مي ميرد پس به دليل اينكه اين نهال حركت كرده ، به قول شما مرحله تزو آنتي تز يعني مرحله شي و ضد ، يا مرحله حكم و ضد حكم را طي كرده است ، ولي آن مرحله حكم مركب يا مرحله سنتز را كه ما نديديم به آن برسد اگر بگوييد تمام اين درخت مرحله حكم است ، و ضدش آن وقتي است كه مي ميرد ، و ضد ضدش آن وقتي است كه بار ديگر درخت ديگري به وجود مي آيد ، مي گوييم پس آن حركتي كه در آن مرحله پيدا كرده بود چه بود ؟ بيست سال در حال حركت بود شما كه مي گوييد تا تضاد در درونش نباشد حركتي پيدا نمي شود بنابر اين نه طبيعت بي جان چنين قانوني دارد و نه طبيعت جاندار . يك انسان كه متولد مي شود چطور مي توان دوران عمرش را با اين مراحل سه گانه تطبيق كرد ؟ ! چنين چيزي نيست پس ايراد دوم اين است كه اين فرضيه بر اين اساس است كه يگانه راه تكامل ، انقلاب است چه در طبيعت و چه در اجتماع و چون اين نظريه از اين نظر هم قابل تأييد نيست ، بنابر اين اخلاق قابل تأييد نيست . پس دو ايراد [ بر اين مكتب اخلاقي وارد است ] ايراد اول اين است كه ما قبول نداريم كه تكامل جامعه ، يگانه معيار باشد ، چون اين امر مبتني بر اصل اصالت اجتماع و اعتباريت فرد است و اين ، علمي و حقيقت نيست بنابر اين ما اگر تكامل را هم معيار بدانيم ، تك ارزشي نيستيم ، معيارهاي فردي هم وجود دارد ثانيا فرضا ما تكامل را يگانه معيار بدانيم ، قبول نداريم كه تكامل هميشه از راه انقلاب باشد موارد بسيار معدود و استثنايي را نمي شود دليل گرفت بر اينكه سراسر طبيعت چنين است ، مخصوصا با توجه به اينكه مشاهدات عيني خلاف اين قضيه را ثابت مي كند .

ضميمه 1

الف : مسئله خودي در اخلاق :

بسم الله الرحمن الرحيم اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ا لم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرش طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء . توتي اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون . و مثل كلمة خبيثة كشجرش خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار . يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحيوش الدنيا و في الاخره ( 1 ) ابتدا تولد وجود مقدس بزرگترين شهيد راه حق و عدالت امام حسين بن علي عليه السلام را به همه شما تبريك عرض مي كنم سال گذشته در چنين شبي در همين محل به تناسب زمان و مكان بحث مختصري كرديم تحت عنوان " محور اصلي در اخلاق اسلامي " اما از جنبه زماني از آن جهت آن مبحث را انتخاب كرديم كه مسأله " كرامت نفس " فصل روشني از زندگي نوراني حسين بن علي ( ع ) است ، و از لحاظ مكان ، از آن

1. سوره ابراهيم ، آيات 24 تا . 27

/ 108