جدال دروني - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جدال دروني

مثالي عرض مي كنم : از خصوصيات انسان اين است كه ميان " من " هاي او گاهي جدال و كشمكش رخ مي دهد كه اين جدال را گاهي تعبير مي كنند به جدال عقل و نفس يا مثلا جدال اراده اخلاقي و هواي نفساني به هر حال چنين جدالي در انسان هست و در حيوان جدال دروني معني ندارد اين آزمايش در هر كسي كم و بيش وجود دارد ، در بعضي بيشتر و در بعضي كمتر : انسان تصميم مي گيرد بر خلاف ميل طبيعي خودش كاري را انجام بدهد يعني ميلش در يك جهت است ، تصميم مي گيرد بر ضد ميل خودش كاري را انجام بدهد مثال خيلي ساده اي عرض مي كنم : طبيب به انسان رژيم مي دهد و او را از بعضي غذاها يا ميوه ها منع مي كند ، يا خوردن از يك مقدار بيشتر را مي گويد مضر است مثلا مي گويد شما مرض قند يا فشار خون داري ، فلان چيز و فلان چيز را نخور انسان تصميم مي گيرد اين دستور را اجرا كند ولي ميل سر جاي خودش هست سر سفره ، ميل نفساني شروع مي كند به فعاليت كردن ، مي خواهد انسان از همين غذايي كه ممنوع است بخورد گاهي انسان عملا بر ضد ميل خودش قيام مي كند يعني اراده اخلاقي اش و به تعبير ديگر عقلش بر نفسش غالب مي شود ، هر چه دلش مي خواهد گوش نمي كند گاهي هم اتفاق مي افتد بر عكس ، ميلش بر اراده اخلاقي اش ، و به تعبير ديگر نفسش بر عقلش فائق مي آيد اين دو حالت براي انسان پيش مي آيد . يا انسان تصميم مي گيرد ، سحر خيز باشد ، جدي هم تصميم مي گيرد .

ولي يك شب بيدار مي شود ، مي خواهد از رختخواب گرم بيرون بيايد ، اراده اخلاقي مي گويد حركت كن ، طبيعت و ميل مي گويد بيرون نيا يك وقت انسان حركت مي كند و بر ضد طبيعت كار را انجام مي دهد ، يك وقت هم با طبيعت موافقت مي كند اين جدالها در حيوانات وجود ندارد حيوان است و همان طبيعتش ، حيوان است و همان ميلها هر نحو كه ميل حكم كرد حيوان عمل مي كند در حيوان مبدأ ديگري غير از مبدأ ميلها كه فرماني بر ضد ميلها بدهد وجود ندارد حال ، آنچه مي خواهم نتيجه بگيرم چيز ديگر است ، حالتي است كه روانشناسان مي گويند و وقتي انسان در خودش مطالعه مي كند مي بيند حرف حسابي هم هست اين جدال دروني بين چه و چه است ؟ بديهي است بين خود و خود است ، در خارج از خود انسان نيست ، انسان با يك بيگانه اي جدال ندارد ، در درون انسان دو نيرو از خود انسان هستند كه با يكديگر در جدالند ، يكي مي گويد اين غذا را نخور ، يكي مي خواهد بخورد ، هنگام سحر يكي مي گويد بلند شو ، ديگري نمي خواهد بلند شود ، يكي مي گويد فلان حرف را نزن ، ديگري مي خواهد ( ميلش اقتضاء مي كند ) آن حرف را بزند اين جدال در درون انسان است مسلم بيگانه اي در اينجا دخالت ندارد ، جدال خود انسان با خود انسان است ولي مطلب اين است : در وقتي كه ميل طبيعي انسان بر اراده اخلاقي او پيروز مي شود و كاري كه تصميم گرفته بود نكند مي كند ، چه حالتي به انسان دست مي دهد ؟ حالت شرمندگي و حالت شكست پيش خودش احساس مي كند من شكست خوردم ، درست مثل قهرماني كه او را فرستاده اند به ميدان جنگ و با قهرمان ديگري مبارزه كرده و از او شكست خورده ، واقعا انسان احساس شكست مي كند بر عكس ، آن وقتي كه اراده اخلاقي بر ميل طبيعي پيروز مي شود ، آن زمان كه از سر سفره بلند مي شود و مي بيند يك ذره رژيم را تخطي نكرده ، آن روزي كه صبح مي كند و مي بيند هنگام سحر عليرغم فرمان طبيعت كه بستر گرم را رها نكن ، بستر گرم را رها كرده و به برنامه عبادت خودش مثلا پرداخته ، احساس مسرت و پيروزي مي كند اين در هر كسي هست خيال نمي كنم كسي باشد كه چنين آزمايشي در خود نكرده باشد ، و فرضا چنين كسي باشد برايش قابل آزمايش است .

" من " اصيل و " من " طفيلي ( خود و ناخود )

اين احساس ، چيست در انسان ؟ در هر دو حالت ، انسان خودش از خودش شكست خورده ، و در هر دو حالت ، انسان خودش بر خودش پيروز شده بنابر اين او نه بايد احساس شكست بكند و نه بايد احساس پيروزي بكند ، يا لااقل بايد در حالي كه از يك جهت احساس شكست مي كند ، از جهت ديگر احساس پيروزي بكند ، و حال آنكه اين جور نيست ، انسان آنگاه كه ميلها بر اراده اخلاقي غالب مي شود ، واقعا احساس مي كند كه شكست خورده ، خودش را ملامت مي كند مي گويد خاك توسرت ، حالا فهميدم كه من چيزي نيستم ، ولي وقتي كه اراده اخلاقي بر ميل طبيعي پيروز مي شود ، احساس موفقيت و پيروزي مي كند و به خودش اميدوار مي شود اين همانجاست كه انسان درك مي كند كه خود اصلي ، خود واقعي ، من حقيقي ، آن اراده اخلاقي است كه تحت فرمان عقل مي باشد ، و اين ميل در " من " يك ابزار است در " من " ، من واقعي آن نيست ، من واقعي من اين ميل و اين طبيعت نيست ، اين بيگانه است كه دارد " من " را شكست مي دهد اين احساس ، احساسي است كه انسان در درون خودش دارد ، و همان احساسي است كه انسان با آن درك مي كند كه من واقعي من اين ميلها و اين طبيعت نيست ، من ، اين طبيعت با اينهمه ميلها نيستم ، طبيعت با همه ميلها ابزارها و وسائلي است كه به اين " من " داده شده است كه از اين ابزارها و وسائل استفاده كند " من " همان مقامي است كه تصميم را مي گيرد ، همان عقل و درك است ، آن مقامي است كه اينها را مي فهمد اما آن مقامي كه فرمان طبيعت را به من مي دهد او بيگانه و غير است ، او من نيستم .

حال با توجه به اين مطلب ، آنجا كه با نفس بايد مجاهده كرد ، با كدام نفس بايد مجاهده كرد ؟ با " خود " بايد مجاهده كرد ، با كدام " خود " بايد مجاهده كرد ؟ كدام " خود " را نبايد گذاشت مطلق العنان باشد وميدان به دستش بيفتد ؟ آن ، همين خود است ، خود حيواني است كه در واقع ناخود است نه خود يعني تمام جنگهاي درون انسان ، مبارزه هايي كه انسان در درون روح خودش دارد از نظر اخلاقي و ضد اخلاقي ، در واقع مبارزه " خود " با " ناخود " است نه مبارزه " خود " با " خود " آنجا كه ميلهاي حيواني پيروزند و حكومت مطلقه با آنها است و روي عقل و اراده و فطرت انساني پوشيده است و يكه تاز شهوات و غضبها است يعني همان غرايزي كه حيوانات دارند ، آنجا خود اصلي انسان مغلوب شده ، فراموش شده ، گم شده ، بايد رفت پيدايش كرد آن انساني كه در وجود او جز حيوانيات ، اموري كه مشتركات حيواني است ، چيزي حكومت ندارد ، در واقع خود واقعي را ، من حقيقي را باخته : قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم ( 1 )

1. سوره زمر ، آيه . 15 [ ترجمه : بگو زيان كردگان كساني هستند كه خودشان را باخته اند ] .

/ 108