حقيقت ، سرايي است آراسته
نبيني كه هر جا كه بر خاست گرد
تو را تا دهن باشد از حرص ، باز
نيايد به گوش دل از غيب ، راز
هوي و هوس گرد بر خاسته
نبيند نظر گرچه بيناست مرد
نيايد به گوش دل از غيب ، راز
نيايد به گوش دل از غيب ، راز
نظريه زيبائي - آيا زيبايي قابل تعريف است ؟
گفتيم يك نظريه درباب اخلاق اين است كه اخلاق از مقوله زيبايي است . در اينجا سؤالهايي مطرح است ابتدا بايد اين سؤالات را جواب بدهيم تا بعد به اصل مطلب كه مي گويند اخلاق از مقوله زيبايي است برسيم اولين سؤال اين است كه جمال يا زيبايي چيست ؟ يعني جمال و زيبايي را چگونه مي توانيم تعريف بكنيم ، و به اصطلاح منطقيين ، جنس و فصل زيبايي چيست ؟ زيبايي داخل در كدام مقوله است ؟ آيا داخل در مقوله كميت و جزء كميات است ؟ آيا جزء كيفيات است ؟ آيا داخل در مقوله اضافه ، و يك اضافه است ؟ آيا يك انفعال است ؟ آيا يك جوهر است ؟ و از اين حرفها ، و يا صرف نظر از اجزاء تحليلي آن ، از نظر فرمولي و عيني ، زيبايي از چه ساخته مي شود ؟ آيا مي شود فرمولي براي زيبايي به دست آورد ؟ آيا همان طور كه در شيمي براي امور مادي فرمول معين مي كنند و مثلا مي گويند آب مركبي است داراي فرمول H2o زيبايي نيز در طبيعت فرمول دارد ؟ و بالاخره زيبايي چيست ؟ اين سؤالي است كه هنوز احدي به آن جواب نداده است كه زيبايي چيست ؟ و بلكه به عقيده بعضي ، نه تنها كسي جواب آن را درك نكرده ، بلكه اين سؤال جواب ندارد ، به اعتبار اينكه در ميان حقايق عالم عالي ترين حقايق ، حقايقي است كه درباره آنها چيستي گفتن صحيح نيست .پس آيا زيبايي را مي توان تعريف كرد كه چيست ؟ نه ، نمي توان درباب فصاحت كه از مقوله زيبايي است علما مي گويند فصاحت را در حقيقت نمي شود تعريف واقعي كرد ، مما يدرك ولا يوصف است يعني درك مي شود ، توصيف نمي شود و ما داريم در دنيا خيلي چيزها كه انسان وجودش را درك مي كند ولي نمي تواند آن را تعريف بكند زيبايي از همين قبيل است افلاطون تعريفي از زيبايي كرده است تعريف او اولا در حدش معلوم نيست تعريف درستي باشد ، و ثانيا تعريف كاملي نيست گفته است : " زيبايي " هماهنگي ميان اجزاء است با كل يعني اگر يك كل داشته باشيم مانند يك ساختمان ، چنانچه همه اجزائش : در ، ديوار ، پايه ، سقف و غيره ، با يك تناسب معيني در آن به كار رفته باشد ، آن كل زيباست زيبايي يك ساختمان به اين علت است كه ميان اجزائش تناسب است حالا گيرم اين حرف درست باشد و تناسب يعني يك نسبت خاص وجود داشته باشد ، ولي آيا مي شود در زيباييها بيان كرد كه نسبت چيست ؟ آيا همان طور كه مثلا در آب مي گويند از H چقدر است و از O چقدر ، در اينجا مي شود چنين چيزي گفت ؟ نه آيا لازم است ما بتوانيم تعريف بكنيم ؟ نه ، لزومي ندارد براي اين كه به وجود حقيقتي اعتراف بكنيم ، هيچ ضرورتي ندارد كه اول بتوانيم آن را تعريف بكنيم اگر بتوانيم ، تعريف مي كنيم ، نتوانستيم ، مي گوئيم از نظر كنه و ماهيت بر ما مجهول است ولي وجود دارد زيبايي وجود دارد گواينكه بشر نمي تواند آنرا تعريف بكند حتي بشر همين نيروي برق را نمي تواند تعريف بكند اما شك ندارد كه وجود دارد .زيبايي مطلق است يا نسبي ؟
سؤال دوم كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا زيبايي مطلق است يا نسبي ؟ يعني آيا آن چيزي كه زيبا است في حد ذاته زيبا است قطع نظر از اينكه انساني زيبايي آن را درك بكند يا درك نكند ، مثل خيلي چيزها كه در عالم وجود دارد ؟ مثلا قله دماوند وجود دارد و مرتفع ترين قله ها در اين منطقه است ، خواه انساني در عالم باشد كه آنرا درك بكند يا نباشد آن في حد ذاته براي خودش وجود دارد آيا زيبايي در زيبا واقعا حقيقتي است كه وجود دارد يا يك رابطه مرموز است ميان ادراك كننده و ادراك شده ؟ شما مي بينيد انساني ، شي يا انسان ديگري ( معشوقش ) در نظرش فوق العاده زيبا است ، و حال آنكه يك انسان ديگر او را زيبا نمي بيند پس معلوم مي شود به قول اين اشخاص زيبايي حقيقت مطلقي نيست ، يعني ممكن است يك انسان در نظر انساني در نهايت زيبايي باشد ، و همان انسان در نظر انسانهاي ديگر اصلا زيبايي نداشته باشد داستان معروف مجنون همين است مجنون كه در وصف ليلاي خودش اينهمه شعر و غزل گفت ، هارون الرشيد خيال كرد ليلا لعبتي است كه نظير او در دنيا پيدا نمي شود وقتي آن ليلاي بدوي وحشي را از بيابان آوردند ديد يك زن عادي سياه سوخته اي است كه اصلا هيچ قابل توجه نيست .
به مجنون گفت روزي عيبجوئي
كه ليلا گر چه در چشم تو حوري است
چو مجنون اين سخن بشنيد آشفت
تو مو بيني و مجنون پيچش مو
اگر در كاسه چشمم نشيني
بجز از خوبي ليلي نبيني
كه پيدا كن به از ليلا نكويي
به هر عضوي ز اعضايش قصوري است
در آن آشفتگي خندان شد و گفت
تو ابر و او اشارتهاي ابرو
بجز از خوبي ليلي نبيني
بجز از خوبي ليلي نبيني
رابطه زيبايي با عشق و حركت
مطلب سوم به عنوان مقدمه براي اين بحث اين است كه جمال و زيبايي از يك طرف ، و جاذبه از طرف ديگر ، عشق و طلب از طرف ديگر ، حركت از طرف ديگر ، ستايش از طرف ديگر ، اينها حقايقي هستند كه با يكديگر توأمند ، يعني آنجا كه زيبايي وجود پيدا مي كند يك نيروي جاذبه اي هم هست . زيبا جاذبه دارد آنجا كه زيبايي وجود دارد ، عشق و طلب در يك موجود ديگر وجود دارد ، حركت و جنبش وجود دارد ، يعني خود زيبايي موجب حركت و جنبش است حتي به عقيده فلاسفه الهي تمام حركتهايي كه در اين عالم است حتي حركت جوهريه و اساسي كه تمام قافله عالم طبيعت را به صورت يك واحد جنبش و حركت در آورده است مولود عشق است :كتحريك المعشوق للعاشق و تحريك المعلل للمتعلل ( 1 ) چنين چيزي مي گويند در اين زمينه سخن بسيار است " وحشي با فقي " شعرهايي دارد راجع به " ميل " كه ميل و جاذبه در تمام ذرات عالم وجود دارد بعد مي گويد فيلسوفان اين را عشق مي نامند به هر حال هر جا كه زيبايي هست جاذبه وجود دارد ، عشق و طلب وجود دارد ، حركت و جنبش وجود دارد ، ستايش و تقديس وجود دارد زيبايي به دنبال خودش ستايش و تقديس مي آورد .زيبايي منحصر به زيبايي مربوط به غريزه جنسي نيست
حال ، آيا زيبايي منحصر است به زيبايي يك انسان ، آن هم زيباييهايي كه دو جنس مخالف انسان از يكديگر درك مي كنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتي مي گويند زيبا " يعني مثلا اندام و چهره يك زن زيبا ؟ و ديگر غير از اين در عالم ، زيبايي وجود ندارد ؟ افرادي كه از زيبايي چيز درستي درك نمي كنند اين جور خيال مي كنند نه ، در طبيعت هزاران نوع زيبايي وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حيوانات ، در آسمان ، زمين و1. [ مانند به حركت در آوردن معشوق عاشق را ، و به حركت در آوردن علت معلول را ] .