ارزش نظري و ارزش عملي يك نظريه - فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش نظري و ارزش عملي يك نظريه

ابتدا مقدمه كوتاهي عرض مي كنم و آن اين است كه ارزش هر
عقيده اي دو گونه است : يكي ارزش نظري و ديگر ارزش عملي ارزش نظري يك عقيده يعني ميزان انطباق آن عقيده با حقيقت و واقعيت ارزش نظري يك نظريه فلسفي يا اجتماعي يا جهاني و غيره ، يعني آيا اين نظريه با واقعيت انطباق دارد يا ندارد ؟ راه [ دريافت ] اينكه يك نظريه با واقعيت انطباق دارد يا ندارد در مواردي تجربه و آزمايش و مشاهده است و در مواردي استدلالهاي عقلاني .

مثلا بطلميوس گفته بود كه زمين مركز عالم است و افلاك بر يكديگر محيطند و گرد زمين مي چرخند بعد دانشمندان آمدند اين نظريه را عوض كردند " ارزش نظري فكر بطلميوس " يعني آيا واقعا زمين مركز است و همه افلاك و ستارگان به دور آن مي چرخند يا نه ؟ [ آيا ارزش نظري از آن فكر بطلميوس است ] يا خير ، ارزش نظري مال فكر " كپرنيك " است كه زمين مركز عالم نيست ، خورشيد مركز است آن هم نه مركز عالم ، مركز منظومه شمسي ما ؟ " ارزش عملي " معنايش اين است كه حالا كار نداريم كداميك از اينها مطابق با حقيقت و واقعيت است ، در عمل كداميك از اينها براي بشر مفيدتر است ؟ آيا آن عقيده براي بشر نافعتر و مفيدتر است يا اين عقيده ، و يا از اين جهت فرقي ندارند ؟ از آن جمله مثلا اعتقادات ديني است اولين اصل ديني وجود خداوند و يكتايي اوست اين ، دو ارزش دارد ، يكي " ارزش نظري " يعني اينكه واقعا و حقيقتا هم مطلب از همين قرار است ، يعني دليل ، برهان و استدلال هم همين مطلب را تأييد مي كند و حقيقت همين است ، و ديگر " ارزش عملي " يعني اين عقيده چه آثاري در زندگي بشر مي گذارد ؟ آيا چنين عقيده اي به سود بشر است يا خير ؟ آن علم " كلام " عهده دار اين مطلب است علم كلام خصوصا كلام قديم به ارزش عملي كاري ندارد ، فقط دنبال ارزش نظري است ، دنبال راهها و استدلالهايي است مثلا بر يگانگي خدا ، نبوت ، عدل ، امامت و معاد ادله اي ذكر مي كند بر اينكه اينها حقيقت است ولي ارزش عملي اين است كه حالا اعم از اينكه ما حقيقت بودن را به دست آورده ايم يا به دست نياورده ايم ، برويم دنبال اين جهت كه اين فكر و عقيده ، اين ايمان به انسان چه مي دهد ؟ يعني در زندگي انسان چه اثري مي گذارد ؟ مطلب دوم اين است كه آيا باقي ماندن يك فكر و عقيده تابع ارزش نظري آن است يا ارزش عملي و يا هر دو ؟ اگر يك عقيده بخواهد در ميان بشر باقي بماند آيا تابع اين است كه هر دو ارزش را داشته باشد ، يا يكي از اين دو ارزش را هم داشته باشد كافي است براي باقي ماندن ، و يا هيچكدام را هم نداشته باشد مي تواند باقي بماند و باقي ماندن دائر مدار هيچكدام از ارزش نظري و ارزش عملي نيست ، يعني ممكن است يك فكري ، يك عقيده اي حقيقت نباشد ، به سود بشر نباشد ، مع ذلك براي هميشه هم باقي بماند . جواب اين سؤال را بعد مي دهم .

حقيقت بودن مساوي با مفيد بودن است

ديگر اينكه آيا مي شود ميان اينها تفكيك كرد ؟ يعني آيا مي شود يك عقيده و ايماني حقيقت باشد ولي به زيان بشر باشد ، و عقيده و ايمان ديگري پوچ باشد ولي به سود بشر ؟ نه ( خيلي به اجمال مي گويم تا به بحثهاي خودم برسم ) نظر قرآن اين است كه حقيقت بودن يا ارزش نظري با خير بودن يعني ارزش عملي مساوي است هر چه حقيقت باشد ، هر عقيده و ايماني كه بر حقيقت استوار باشد ، به زيان بشر نيست چنين نيست كه يك عقيده و ايمان ، درست است ، حقيقت است ، واقعيت هم آنطور است ولي بهتر اين است كه انسان به آن اعتقاد نداشته باشد بلكه به خلافش كه پوچ است اعتقاد داشته باشد ، و خير بشر در خلاف اوست عكس قضيه : يك عقيده اي ، يك ايماني بي پايه و پوچ است ولي در عين اينكه پوچ است براي بشر خوب است و اگر به آن اعتقاد داشته باشد اين اعتقاد به سود او است نه ، اينطور نيست ممكن است يك سخن پوچي ، يك حرف باطلي ، در يك مدت موقت به سود برخي افراد نه همه بشر باشد ، اما اين همان است كه قرآن اسمش را باطل مي گذارد و مي گويد به سود انسان نيست ، دوام هم پيدا نمي كند وقتي كه فهميديم حق يعني حقيقت و واقعي بودن با خير يعني مفيد بودن مساوي است ، جواب سؤال دوم هم روشن مي شود و كسي نمي تواند بگويد اگر چيزي واقعي بود ولي زيانمند چطور ؟ يا اگر چيزي سودمند بود و غير واقعي چطور ؟ نه ، ما دو شق بيشتر نداريم : يا يك عقيده و ايمان حقيقت است و خير هم هست ، يا پوچ است و براي بشريت زيانمند پس سؤال به اين صورت بايد طرح بشود : آيا پوچ و زيانمند با حقيقت و خير از نظر شانس باقي ماندن يكسانند ، يا در جهان همان طور كه در يك اندام اگر به عللي عضو زائدي پيدا بشود دستگاه منظم خلقت تدريجا آن را حذف مي كند ، در عقايد و ايمان هم ممكن است هزارها عقيده پوچ و باطل در ميان بشر پيدا بشود و يك مدت موقت هم باقي باشد ولي دستگاه خلقت تدريجا آنها را حذف مي كند و از بين مي برد اين همان جنگ حق و باطل است كه قرآن مي گويد باطل يك جولاني دارد ولي بعد از مدت موقتي از بين مي رود و حق يعني حقيقت به دليل اينكه مساوي با سودمندي ( 1 ) و خير است براي هميشه باقي است .

آيه اي كه خواندم مفادش همين است فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض ( 2 ) . اين آيه از معجزات بين قرآن است يعني از نظر محتوا آنچنان در اوجي عالي است كه امكان ندارد يك بشر آن هم درس نخوانده با فكر خودش بتواند اينگونه سخن بگويد مثال براي حق و باطل ذكر مي كند از آب باران مثال مي آورد كه مي ريزد به كوهها و دره ها و بعد سيل تشكيل مي شود جريان سيل كف به وجود مي آورد بعد كف روي سيل را مي پوشاند و يك آدم ظاهر بين ، آب را كه حقيقت است مغلوب كف كه پوك و پوچ و باطل است مي پندارد ولي قرآن مي گويد : نه ، كف مي رود و آب مي ماند مثل آب مثل حق است و مثل كف مثل باطل حق به اين دليل باقي مي ماند كه نافع است يعني قرآن در اينجا حق را مساوي با نافع دانسته و تفكيك نكرده اين ، مطلبي بود كه خواستم مقدمة عرض بكنم در مسئله " بحرانهاي معنوي عصر حاضر " و بحث درباره آن احتياج به وقت بيشتري دارد .

1. سود به معني اعم نه فقط سود مادي .

2. سوره رعد ، آيه . 17

/ 108