" نفس " در سنت و حديث
حال مي رويم سراغ سنت و حديث مثلا مي رويم سراغ نهج البلاغه .در يك جا مي بينيم نفس و هواي نفس با شدت و كوبندگي عجيبي كوبيده مي شود ، و اين موارد زياد هم هست : المؤمن لا يمسي و لا يصبح الا و نفسه ظنون عنده ( 1 ) مؤمن خصلتش اين است : صبحي را به شام نمي برد و شبي را به صبح نمي آورد مگر اينكه نفسش مورد بد گماني او است ، هميشه با يك نوع بد گماني به نفس خود نگاه مي كند ، مثل آدمي كه همسايه خائني داشته باشد كه به او اعتماد ندارد و دائما در فكر اين است كه اين همسايه خيانتي نكند علي ( ع ) مي گويد : مؤمن بايد هميشه به نفس خودش به چشم يك خائن و كسي كه نمي شود به او اعتماد كرد و مورد بدگماني و بدبيني است نگاه كند ، كه در اين زمينه ، در ادبيات اسلامي چه عربي و چه فارسي بسيار است .سعدي مي گويد :
مرا شيخ داناي مرشد شهاب
يكي اينكه در نفس خوشبين مباش
دگر اينكه در غير بدبين مباش
دو اندرز فرمود بر روي آب
دگر اينكه در غير بدبين مباش
دگر اينكه در غير بدبين مباش
1. نهج البلاغه فيض ، خطبه 175 ، ص 566 به اين صورت : . . . ان المؤمن . . .