فلسفه اخلاق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
با عبارت شرقا و غربا فلا تجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا .ايمان . در گذشته بشر خيلي بحرانها داشت كه منشأش جهل و ناداني و فقدان علم بود ولي امروز بحمدالله اين بال بشر خيلي رشد كرده اين يك بالش كه بال علم است خوب رشد كرده ولي آن بال ديگرش كه بال ايمان است همين جور مانده ( و مرغ با يك بال نمي تواند پرواز بكند ) همان طور كه ايمان نيز در برخي محيطها رشد مي كند [ و ثمر مي دهد ] ولي در محيط جهل و تعصب براي بشر جز بدبختي چيز ديگري نمي آورد قرآن تكيه اش روي هر دوي اينهاست : بال علم و بال ايمان ، و با اين دو بال است كه مشكلات بشر آنچنان كه بايد حل مي شود قرآن گاهي از علم جدا سخن مي گويد و از ايمان جدا ، مثل : و قال الذين اوتوا العلم ( 1 ) گاهي هم علم و ايمان را با يكديگر توأم مي كند : و قال الذين اوتوا العلم و الايمان ( 2 ) آنها كه هم از موهبت دانش و روشنايي و قدرتي كه دانش مي دهد [ بر خوردارند و هم از موهبت ايمان ] حدودي كه دانش به انسان روشنايي مي دهد آن است كه فضاي طبيعت را براي انسان روشن مي كند ، قدرت انسان را بر طبيعت افزايش و بسط مي دهد و طبيعت را در اختيار انسان قرار مي دهد ولي ايمان دژي را فتح مي كند كه آن دژ در قلمرو علم نيست و علم قادر به فتح آن دژ نيست آن دژ درون خود انسان است ، نفس انسان است در احاديث شيعه و سني حديثي است معتبر از پيغمبر اكرم ، و پيغمبر چه حرفها را بجا مي گويد ! موقعيت را تشخيص مي دهد كجا حرف حق خودش را بزند مي خواهد مسئله مجاهده با نفس را مطرح كند ، مي گذارد يك روزي كه عده اي از اصحابش با غرور و افتخار از يك جنگ