فلسفه اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برگشته اند . مي آيد جلو به اينها آفرين مي گويد، ولي اينچنين آفرين مي گويد: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر ( 1 ) آفرين بر گروهي كه جهاد كوچكتر را انجام داده اند و جهاد بزرگتر باقي مانده است يا رسول الله ! جهاد بزرگتر چيست ؟ خيال كردند صحنه ديگري است نظير آن جنگ فرمود : جهاد النفس ( 2 ) . يعني اسلام من دو جهاد مي خواهد : هم در جبهه بيرون جهاد با انسانهاي طاغي و متمرد ، و هم جهاد با نفس ، يكي به تنهايي كافي نيست مولوي اينجا واقعا تابلوي خوبي ساخته است در آن شعرهايش كه مي گويد :




  • اي شهان كشتيم ما خصم برون
    ماند خصمي زان بتر در اندرون



  • ماند خصمي زان بتر در اندرون
    ماند خصمي زان بتر در اندرون



شاهدم اين شعر است كه مي گويد :






  • كشتن اين ، كار عقل و هوش نيست
    شير باطن سخره خرگوش نيست



  • شير باطن سخره خرگوش نيست
    شير باطن سخره خرگوش نيست



خيال نكنيد با فكر و عقل و فلسفه و علم بتوان دژ نفس را تسخير كرد ايمان مي خواهد از عقل و هوش كاري ساخته نيست . اين بود كه گفتم آن خطايي كه آقاي " توئين بي " مي گويد ، اختراع ماشين نيست آن خطا آزاد گذاشتن آز است آزاد گذاشتن آز از كجا پيدا شد ؟ از آنجا كه يگانه عامل در بند كننده آن را كه ايمان است از بشر گرفته عواطف ميان علي و زهرا از آن عواطف تاريخي جهان است :




  • كنا كزوج حمامة في ايكة
    متمتعين بصحة و شباب



  • متمتعين بصحة و شباب
    متمتعين بصحة و شباب



مي گويد ما مثل يك جفت كبوتر بوديم ، از يكديگر نمي توانستيم جدا بشويم ديگر روزگار است، آمد ميان ما جدايي انداخت گاهي علي شب تاريك مي رفت كنار قبرستان ، از دور مي ايستاد با زهراي محبوبش سخن مي گفت، سلام مي كرد، بعد خودش گله مي كرد و بعد گله خودش را از زبان زهرا جواب مي داد :




  • ما لي وقفت علي القبور مسلما
    قبر الحبيب و لم يرد جوابي



  • قبر الحبيب و لم يرد جوابي
    قبر الحبيب و لم يرد جوابي



چرا من ايستاده ام به قبر حبيبم سلام مي كنم و او به من جواب نمي دهد ؟ !

ا حبيب ما لك لا ترد جوابنا محبوب ، حبيب ! چرا جواب ما را نمي دهي ؟ انسيت بعدي خلة الاحباب ؟ آيا چون از پيش ما رفتي دوستي را فراموش كردي ؟ ديگر ما در دل تو جايي نداريم ؟ بعد خودش جواب مي دهد :




  • قال الحبيب و كيف لي بجوابكم
    و انا رهين جنادل و تراب



  • و انا رهين جنادل و تراب
    و انا رهين جنادل و تراب



حبيب به من پاسخ گفت : اين چه انتظاري است كه از من داري ؟ مگر نمي داني كه من در زير خروارها خاك محبوس هستم ؟ زهرا وصيت كرده بود علي جان ! مرا كه دفن كردي و روي قبرم را پوشاندي ، زود از كنار قبر من نرو ، مدتي بايست ، اين لحظه اي است كه من به تو نياز دارم علي به دست خودش زهرا را دفن مي كند ، با دست خود قبر محبوب را مي پوشاند ، خاكها را مي ريزد و زمين را هموار و صاف مي كند لباسهايش همه غبار آلود شده است . گرد و غبارها را از لباسش مي پراكند . حالا نوبت اين است كه

1. ديوان اشعار اميرالمؤمنين ، ص 15 در عبارت استاد " متنعمين بصحبة " آمده است .

2. الجنة العاصمة ، ص . 358

/ 108