آراى مفسران در تسبيح موجودات
برخى از مفسران كه نتوانستند به حقيقت تسبيح تمام موجودات پى برند براى فرار از اشكالى كه در تسبيح همه موجودات در ابتداى كار موجود است گفته اند مراد از (ما) در (مافى السموات) موجودات عاقل است كه دارنده شعورند؛ مانند انسان و فرشته كه خداوند را با كمال ادراك و شعور تقديس مى نمايند؛(17) در حالى كه بسيارى از مفسران اين نظريه را نپذيرفته اند و گفته اند: مقصود از (ما) اعم از عاقل و غيرعاقل، مدرك و غيرمدرك است و ظاهر آيه با نظر آنها وفق مى دهد؛ زيرا لفظ (ما) معمولاً در مطلق موجودات به كار مى رود، به عكس (من) كه بيشتر در صاحبان عقل و شعور استعمال مى شود.اين دسته براى تسبيح، معانى گوناگونى ذكر كرده اند، ولى اكثر آنها با اين كه صحيح و پا برجاست، ارتباطى به معناى تسبيح ندارد. اكنون به پاره اى از نظريات ديگر اشاره مى نماييم:.نظريه نخست: مقصود از تسبيح، همان خضوع تكوينى هر موجودى در برابر فرمان و اراده الهى است و سراسر هستى در برابر اراده و مشيت خداوند خاضع بوده و در پذيرش وجود و پيروى از قوانينى كه خداوند براى آنها تعيين نموده است مطيع و تسليمند. بر اين نظريه با آياتى كه در باره تسليم بودن تمام موجودات جهان در برابر اراده نافذ حق وارد شده است، استدلال مى شود؛ مانند:.(ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَهِىَ دُخان فَقالَ لَها وَلِلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ؛(18).سپس به آسمان ها پرداخت؛ در حالى كه به صورت گاز بود و به آن و زمين خطاب كرد كه به رغبت يا كراهت زير فرمان ما قرار گيريد. آنها گفتند: با كمال رغبت به اطاعت (از مشيت تو) گردن نهاديم).بنابراين، آياتى كه در آنها به تمام آن چه در زمين و آسمان است، نسبت سجود و خضوع داده شده است، مى تواند مؤيد نظر ياد شده باشد.(19).ولى ما تصور مى كنيم كه اين نظر صايب نيست؛ زيرا مسأله خضوع و سجود و تسليم شدن سراسر جهان هستى در برابر اراده خداوند ارتباطى به مسأله تنزيه و تقديس حق از نقص و عيب ندارد و نبايد اين دو مطلب را به هم درآميخت، اگر چه هر كدام از اينها در جاى خود درست و استوار است.نظريه دوم: بسيارى از مفسران، تسبيح موجودات جهان را چنين تفسير مى كنند: نظم و نظام شگفت انگيز هر موجودى با پيچيدگى و اتقانى كه در ساختمان آن به كار رفته است، شاهد و گواه بر قدرت بى نهايت عقل و شعور و حكمت بى پايان سازنده اوست. سازمان دقيق و اسرار پيچيده هر موجودى، همان طور كه به وجود صانع خود گواهى مى دهد، هم چنين به لسان تكوينى گواهى مى دهد كه خالق آن دانا و توانا و از هر نوع عجز و جهل مبرا و منزه است؛ مثلاً براى تنزيه حق از شرك چنين گواهى مى دهد: نظام واحدى كه هم بر يك اتم و هم بر منظومه شمسى ما حكومت مى كند گواهى مى دهد كه نظام هستى زير نظريك آفريدگار به وجود آمده است و هيچ كس جز او در پديد آوردن هستى دخالت نداشته و اثر و نظام يگانه، حاكى از وحدت مؤثر و نبودن هر نوع شرك و انباز براى اوست. از اين جهت وحدت نظام، موجب تنزيه و تقديس خدا از هرگونه شركى است.اين نظريه كه مورد اعتماد بسيارى از مفسران است، از جهاتى، قابل دقت و ملاحظه مى باشد:.1. اگر مقصود خدا از تسبيح تمام موجودات جهان، اين باشد كه در اين نظريه آمده است اين حقيقتى است كه همه آن را درك مى كنند و مى فهمند و ديگر معنا ندارد قرآن بفرمايد: (وَلِكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ؛(20) ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد) زيرا اين نوع تنزيه را هر فردى به فراخور حال خود درك كرده و مى فهمد.برخى براى اصلاح اين نظريه ناچار شدند كه جمله (لاتفقهون) را به معناى (عدم توجه) بگيرند و بگويند كه اكثر مردم به اين مطلب توجه ندارند و يا اين كه بگويند عظمت دلالت موجودات بر تنزيه خدا به قدرى عظيم است كه انسان به اندازه واقعى آن واقف نمى گردد؛ ولى ناگفته پيداست كه توجيه مزبور براى جمله فوق، خلاف ظاهر آن است و اگر منظور خدا اين بود؛ مناسب بود بفرمايد: (وأنتم عنه غافلون) يا جمله اى مانند آن.2. اگر تسبيح موجودات جهان به اين معناست كه از تدبر در ساختمان وجودى اشيا، اين نوع تنزيه تكوينى را درك مى كنيم؛ چرا قرآن در سوره نور آيه 41 مى فرمايد: آسمان ها و زمين و مرغان به دعا و تنزيه خود آشنا هستند و به عبارت ديگر، چطور آشكارا به آنها نسبت علم و دانستن داده و مى گويد: (كُلّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ؛ هركدام به راز و نياز خود آشنا هستند). در صورتى كه روى اين نظر، هيچ كدام از آنها از تسبيح و تنزيه خود اطلاعى ندارند، بلكه فقط ماهستيم كه از روى دقت و امعان نظر، لسان تكوينى و زبان حمد و ثناى آنها را درك مى كنيم.3. اگر منظور از تسبيح كاينات، اين است كه بيشتر مفسران انتخاب كرده اند اين نوع تسبيح وقت معين ندارد، بلكه حقيقتى است كه بشر هر موقع در سازمان هر موجودى دقت كند آن را درك مى نمايد؛ در صورتى كه قرآن، تسبيح كوه ها را مقيد به شبانگاه و صبحگاه فرموده چنان كه به آن تصريح مى كند و مى فرمايد: (يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِىِّ وَالإِشْراقِ).(21).روى اين ملاحظات با اين كه خود تسبيح تكوينى و اين كه هر موجودى با زبان تكوينى خود خالق خود را از هر نوع عيب و نقص تنزيه مى نمايد، مطلبى است صحيح؛ ولى نمى توان آيات مربوط به تسبيح گفتن كاينات را ناظر به اين نوع از تسبيح دانست.نظريه سوم: اين نظريه مربوط به فيلسوف گرامى اسلام مرحوم صدر المتألهين است كه در مسائل مربوط به الهيات و امور مابعد طبيعت، ديدگاه هاى بس شامخ و بلندى دارد و از محققين و مؤسسين بزرگ اصول فلسفه اسلامى است كه چشم روزگار مردى به اين وسعت ذهن و بينش بلند و درك عميق و ژرف، كمتر ديده است.(22).وى مى گويد: تمام موجودات جهان از روى علم و شعور و درك و آگاهى به حمد و ثنا و تسبيح و تنزيه خداوند بزرگ اشتغال دارند و هر موجودى در هرپايه اى از وجود كه هست و هر اندازه كه از هستى سهمى دارد، به همان اندازه به خالق و آفريدگار خود علم و آگاهى دارد و او را از اين طريق حمد و ثنا مى گويد و از نقايص و عيوب تنزيه مى كند.ملاصدرا(ره) مى گويد: علم و ادراك در تمام مراحل و مراتب وجود از واجب الوجود گرفته تا جهان نبات و جماد، تحقق دارد و هر موجودى در هر رتبه اى از وجود باشد، سهم و حظى از صفات عمومى، مانند علم و شعور و حيات و... داشته و هيچ موجودى از آن خالى نيست؛ چيزى كه هست گاهى بر اثر ضعيف بودن اين صفات، وجود آنها براى ما مكشوف نيست. موجودات جهان، هرچه از ماده و آثار آن دورى گزينند و به صورت موجودى مجرد در آيند و يا در مسير تجرد قرار گيرند اين صفات در آنها قوى تر و واضح تر مى شود و هر قدر از نظر وجود، به ماده گرايش پيدا كنند اين صفات در آنها به همان اندازه تنزل و كاهش يافته تا آن جا كه به نظر مى رسند فاقد علم و ادراك هستند؛ ولى در حقيقت چنين نيست، بلكه اصل اين صفات را به طور ضعيف واجد و دارا هستند هرچند براى ما انعكاس ندارد.وى اين مطلب را از طريق برهان فلسفى و مكاشفات نفسانى ثابت مى نمايد. او گامى فراتر نهاده مى گويد: گفته قرآن كه شما از تسبيح و تحميد موجودات آگاهى نداريد مربوط به نوع مردم است؛ زيرا اكثريت مردم حقيقت تسبيح آنها را درك نمى كنند، ولى مانعى ندارد كه برخى از بصيران و صاحبدلان، كسانى كه روح و روان آنان با حقايق موجودات ارتباطى پيدا كرده است؛ با گوش دل، تسبيح و تنزيه آن را بشنوند و از تسبيح كاينات در برابر فرمان خدا آگاه باشند. قلبى كه از وساوس و علايق مادى خالى گردد و مركز فرود انوار حق و بركات معنوى باشد، از طريق مكاشفه وجدانى، همه اين حقايق را ديده و درك مى كند.مولوى با بينش خاصّ خود اين حقيقت را دريافته و در اين باره چنين مى گويد:.
گر ترا از غيب چشمى باز شد
نطق آب و نطق خاك و نطق گل
فلسفى كو منكر (حنانه) است
جمله ذرات عالم در نهان
ما سميعيم و بصيريم و خوشيم
چون شما سوى جمادى مى رويد
فاش تسبيح جمادات آيدت
چون ندارد جان تو قنديلها
بهر بينش كرده اى تأويل ها
جمله ذرات جهان همراز شد
هست محسوس حواس اهل دل
از حواس انبيا بيگانه است(23)
با تو مى گويند روزان و شبان
با شما نامحرمان ما خامشيم
محرم جان جمادات كى شويد
وسوسه تأويل ها بر بايدت
بهر بينش كرده اى تأويل ها
بهر بينش كرده اى تأويل ها