قرآن مجيد گروهى را با صفت (صديق) توصيف نموده است؛ مانند.1. (وَ اذْكُرْ فِى الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً؛(1).در اين كتاب (قرآن) از ابراهيم يادى بنما كه او شخصى راستگو و پيامبر بود).2. (وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً؛(2).در قرآن از (ادريس) يادى كن كه راستگو و پيامبر بود).مردم مصريوسف را (صديق) مى گفتند، چنان كه مى فرمايد: (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ).(3).ازنظر لغت (صديق) صيغه مبالغه است و مقصود از آن كسى است كه در قول و عمل، گفتار و كردار راستگو باشد.صدق در عمل اين است كه عمل او با گفته اش مطابق باشد و يك چنين مطابقت، كشف از صدق گفتار او نموده و ثابت مى نمايد كه او به آن چه مى گويد معتقد است.صدق در گفتار، يعنى گفتار او مطابق واقع باشد و لازمه چنين حالت روحى اين است كه صديق هيچ گاه از هواى نفس پيروى ننموده و چيزى را جز حق و حقيقت انجام نمى دهد.(4).به طور مسلم وجود چنين حالت روانى و يا ملكه نفسانى در افراد عادى، به تدريج پيدا شده، تا آن جا كه گفتار و كردار او به غير حق متمايل نگردد. امام باقر عليه السلام به ربيع فرمود: كسى كه يك عمر راست بگويد خدا او را (صديق) مى نامد.از آن جا كه قرآن يوسف(5) را صديق معرفى كرده است مى توان گفت كه (صديقين) علاوه براين كه در گفتار و كردارخود راستگو هستند، در ديدگاه ها و حدسيات و اجتهادات علمى و فكرى خود صايب مى باشند، اگر ساقى زمامدار مصر، يوسف را صديق خواند و به او گفت:.(يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِى سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْع عِجَاف؛(6).اى يوسف راستگو، در باره هفت گاو چاقى كه هفت گاو لاغر آنها را مى خوردند، مرا راهنمايى كن (و تعبير خواب را براى ما بگو».براى اين است كه قبلاً يوسف خواب سؤال كننده را - كه مدت ها هم بند يوسف بود به طرز صحيح تعبير كرده بود. توضيح اين كه سائل يكى از دو نفر هم زندانى يوسف بود كه هر دو در زندان خواب ديده و از يوسف خواستار تعبير خواب خود بودند. يكى از آنها خواب ديده بود كه نانى به سر مى برد و مرغان هوا از آن مى خورند و ديگرى خواب ديده بود كه انگور مى فشارد كه شراب بسازد. يوسف خواب شخص نخستين را تعبير كرد كه به دار آويخته مى شود و مرغان مغز او را مى خورند و خواب دومى را تعبير نمود كه ساقى زمامدار مصر مى گردد و همان طوركه يوسف تعبير كرد يكى به دار آويخته شد و ديگرى ساقى ملك گرديد.چنين نظر صايب و تفسير صحيحى باعث شد هنگامى كه ساقى ملك خواست، تعبير ماجراى خواب ملك را از وى بپرسد او را صديق بنامد و بگويد: (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ).(7).ازاين جا مى توان حدس زد كه مقام صديقى تنها راستگويى در قول و عمل نيست، بلكه بايد با حدس صايب و فكر واقع بين توأم باشد كه در نظريات و حدسيات خود نيز صايب و صادق گردد.