خطرهاى اين انسان شناسى ناقص، يكى دوتا نيست و نتيجه اى جز فروريختن كاخ انسانيت چيز ديگرى نخواهد بود؛ زيرا توجه به يك قسمت از نيازمندى يك موجود و الغاى جنبه هاى ديگر او مثل اين است كه به احتياج غذايى يك جاندار كاملاً رسيدگى كنيم؛ ولى موضوع تنفس او را ناديده بگيريم در صورتى كه او درادامه حيات، به هر دو نيازمند است.هنگامى كه پيشرفت سريع علم در تأمين نيازمندى هاى مادى، تعادل و موازنه را برهم زد و در اجتماع انسانى، اصلى جز غريزه جنسى و يا تأمين سوخت وسوز بدن، چيز ديگرى اصيل نگرديد، وضع اجتماع انسانى همان خواهد بود كه جامعه شناس معروف عصر حاضر سوروكين گفته است:.(در زمانى كه مذهب، اصول اخلاقى و ارزش هاى ديگر اجتماعى، قدرت حكمرانى و كنترل عميق و درونى خود را بر وجدان ها و دل ها از دست مى دهند، انسان ها و سرنوشت آنها به صورت قربانيان و محكومان قدرت هاى عريان و هراس انگيز خارجى در مى آيند. در چنين شرايطى، بشر، به جانورى كه تنها سايق ها و غريزه ها و شهوت ها حاكم بر سرنوشت او و رفتار او هستند، تبديل مى شود؛ خودخواهى نامحدود فردى و گروهى، ميدان براى ظهور و خودنمايى مى يابد. تنازع رقابت انگيز و بى رحمانه براى بقا شدت مى پذيرد. جنگ، خونريزى و ساير قساوت ها و تبهكارى ها برروابط انسان ها، به طور فوق العاده و مستبدانه حكومت مى راند).(5).تمدن ماشينى با تمام تلاش هاى طاقت فرساى خود، تصور مى كند تنها در سايه پيشرفت علم مى توان بشر را به قله سعادت رسانيد و به آمال و آرزوهاى ديرينه وى پاسخ مثبت داد؛ اما ديگر توجه ندارد كه دستگاه كنترلى لازم است تا محصول علم را در مسير سعادت بشر مصرف كند و در غير اين صورت به قول رئيس جمهورى فرانسه، پمپيدو، چيزى نخواهد گذشت كه همه چيز دست به دست هم داده تا جامعه را به يك مسابقه سرگيجه آورترقى مادى، ترقى اى كه حدود آن معلوم نيست و هيچ پاسخى به آمال قلبى بشر نمى دهد، بكشاند.(6).