نقطه تمايز
مادى مى گويد پس از تجزيه اجسام و ذرات و اجزاى مختلف موجودات گيتى، به اين نتيجه مى رسيم كه جهان كنونى معلول انفجار بزرگى است كه به اين صورت درآمده است و جهان پس از انفجار، به صورت ذرات بى شمار متحرك و سرگردان در فضاى بيكران بوده، سپس پس از يك سلسله حركات و فعل و انفعالات جهان به صورت كنونى، كه از آن جمله منظومه شمسى ماست، در آمده است.الهى مى گويد درست است كه ريشه موجودات، ذرات بى شمار جهان ماده است ولى حركات نامنظم و هرگونه انفجارات خود سر، بدون مداخله نيروى عظيمى كه عقل و شعورى زائد الوصف داشته باشد، نمى تواند جهان منظم و مرتبى را، كه از درو ديوار آن نظم و ترتيب و مداخله عقلى نامتناهى هويداست، به وجود آورد. اين نظريه، كه جهان كنونى و نظم شگفت انگيز و حيرت آور معلول انفجار ماده اولى است، به سان اين است كه بگوييم معدن فلزى خود به خود انفجار يافت، و بر اثر چنين انفجار، ماشين و حروف منظم و مرتب به وجود آمد، بلكه بالاتر نه تنها ماشين و حروف فلزى پيدا شد، حتى بر اثر اين انفجار، حروف فوق به صورت مرتب و منظم چيده گرديد و يك كتاب صد جلدى و يا شاهنامه فردوسى و لغت نامه دهخدا، بدون اين كه كارگرى حروف آن را بچيند و ماشين چى، ماشين آن را به كار اندازد، خود به خود چاپ شد. انفجار يك معدن، قطعات فلز را به اطراف پراكنده مى سازد اما تشكيلات منظم به او نمى دهد.مادى مى گويد كره زمين و ساير سيارات ديگر كه بر محور خورشيد مى گردند همگى روزى به صورت واحد متصلى بودند و اين مركز با تمام پيوندهاى خود به صورت كره آتشين در حال اشتعال بوده، سپس سيارات به شكل قطعاتى از مركز جدا و با مرور زمان گاز و شعله آنها روبه كاهش گذارده و هركدام به صورت سياره اى در آمده و حتى برخى اقمارى نيز پيدا كرده اند.الهى مى گويد مطالب فوق، كه فشرده فرضيه لاپلاس است مورد پذيرش ماست و هيچ بعيد نيست كه چنين باشد، ولى تا دست مقتدرى كه دانش و بينش و علم و شعور قدرت و توانايى او در سطح بالاترى است، در ميان نباشد و با تدبير و قدرت مخصوص خود سياره ها را از هم جدا نسازد و آنها را در كش و قوس دو نيروى جذب و دفع قرار ندهد و دو نيروى مزبور را آن چنان تنظيم نكند كه سياره را از جذب مركز و يا سقوط در يك دره لايتناهى حفظ نمايد، هرگز ممكن نيست بر اثرتصادف كور و كر، چنين نظام شگفت انگيزى در جهان آفرينش رخ دهد.منطق كسانى كه مى گويند اين نظم در منظومه شمسى معلول تصادف و جدايى خود سرِ قطعات مركز منظومه شمسى است و تصادف، خهق اين نظام با حشمت و عظمت است، به سان اين است كه بگوييم پالايشگاه عريض و طويل آبادان و يا كارخانه ذوب آهن اصفهان، معلول زمين لرزه اى است كه در قسمت هايى از زمين به وجود آمده باشد كه داراى منابع فلزى بودند و با تكان و زمين لرزه هاى پياپى و بى شمار، قطعات آهن و ميله و ستون ها و مخازن نفت و تمام ابزار و آلات و پيچ و مهره و انواع ماشين ها و آزمايشگاه ها خود به خود از ماده خام معدن پديد آمدند و كارخانه هاى عظيمى را تشكيل دادند اگر اين فرضيه باور كردنى است، اولى نيز مورد قبول است!.مادى مى گويد اين تنوع و اختلاف كه در جهان گياه و حيوان است امر جديد و نو ظهورى است و گرنه ريشه تمام جانداران به يك حيوان،و گياهان به يك گياه بازگشت مى كند، آن گاه بر اثرتغييرات جزئى به صورت نوع ديگرى در آمده و آن نوع نيز تغيير خصوصيت داده و بر اثر عوامل خاصى اشتقاقات پى در پى پديد آمده، انواع بى شمار و بى حد در گياهان و جانداران صورت پذيرفته است وگرنه روز نخست بيشتر از يك نوع جاندار و يك نوع گياه در جهان نبود.الهى مى گويد آن چه در بالا در باره اشتقاق و تكامل انواع بيان نموديد فرضيه اى علمى و صد در صد مسأله اى طبيعى است كه از طرف دانشمندان طبيعى طرح شده است و شواهد و دلايلى براى آن آورده اند و الهى و مادى در برابر اين فرضيه و هم چنين فرضيه پيش (فرضيه لاپلاس) يك سانند و هيچ كدام حق ندارند. آنها را از آن خود بدانند، و ديگرى را از گرايش به آنها بى بهره سازند تا چه رسد به اين كه پايه گذاران اين دو فرضيه، از پيروان مكتب الهى بودند. از اين نظر، ديگر صحيح نيست شما اين فرضيه ها را از خودما بگيريد و چنان وانمود كنيد كه ما با فرضيه ها و يا حقايق علمى مخالفيم.ولى چيزى كه هست در صورت ثبوت، بايد اين قسم اشتقاق و تنوع، اين تبديل و تكامل، زير نظر يك آفريدگار و تدبير عظيم او صورت پذيرد؛ زيرا اشتقاق و تبدل انواع در طول قرون مبيّن نظم و ترتيب خاصى است كه در مشتق و مشتق منه بوده و اين انواع با يك زنجير علّى و معلولى به هم پيوسته اند و اين پيوستگى آن چنان منظم و نتيجه بخش بوده كه موجود پست و كم لياقت را به موجود كامل تر مبدل ساخته و هر موجود مقدم، وجود متأخر را ايجاب نموده است و در اين صورت، به قول مرحوم فروغى، فرضيه تبدل و تكامل انواع (فرضيه داروين) نه تنها با اصول خداپرستى مخالف نيست بلكه ثابت مى كند كه جريان امور جهان، روى نظام مقرر و مضبوط است و اين بهترين دليل است كه نظام هستى هرج و مرج نيست و به قول معروف، دنيا صاحبى دارد.(6).سخن كوتاه اين كه مادى و الهى از نظر جهان بينى و اصول فلسفى در برابر همه فرضيه هاى علمى يك سان و برابرند و هيچ كدام حق ندارند خود را به اين فرضيه هاى علمى بچسباند و ثبوت و قطعى گرديدن هر يك از اين فرضيه، نه تنها با اصول خداپرستى مخالف نخواهد بود، بلكه از آن جا كه حاكى از نظم در پهنه آفرينش است، گواه بر عقل و شعور بزرگى در تحولات جهان نيز خواهد بود.(1). شورى (42) آيه 49.(2). زخرف (43) آيه 85.(3). آن جا كه مى فرمايد: (وَهُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتّى إِذا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ؛ اوست كه بادها را پيشاپيش رحمت خود مى فرستد، هنگامى كه باد بار سنگينى را متحمل گرديد آن را به سرزمين هاى مرده روانه مى سازيم و به وسيله آن باران مى فرستيم و انواع ميوه ها را پرورش مى دهيم) - اعراف (7) آيه 57.(وَأَرْسَلْنا الرِّياحَ لَوَاقِحَ؛ بادها را تلقيح كننده آفريديم) - حجر (15) آيه 22.(4). ر. ك:ژرژپوليستر، اصول مقدماتى فلسفه و كتاب عرفان؛ تقى ارانى، عرفان و اصول مادى.(5). مانند كتاب هاى شفا و نجات و اشارات كه همگى داراى بخش هاى مختلفى از علوم طبيعى و الهى هستند.(6). سير حكمت در اروپا، ج3، ص100.