ما با تمام خصوصيات اين نظر موافقيم، جز اين كه گوينده آن عرش و استيلا را معنايى تصويرى و كنايى گرفته است و در حقيقت بر طبق اين نظريه، نه عرشى است و نه استيلايى بر آن، آن چه هست فقط تدبير امور جهان است آن هم توأم با بينش كامل به كليه حوادثى كه در صفحه گيتى رخ مى دهد. در حقيقت خداوند براى افهام يك واقعيت مطلق، كه همان تدبير جهان هستى است، مثال عرفى ذكر كرده تا از اين راه مطالب خود را ترسيم و مجسم سازد.نقطه ضعف اين نظر همان است كه عرش را معناى ذهنى و كنايى گرفته، در صورتى كه قرآن عرش را با يك سلسله اوصافى معرفى مى كند، كه هرگز با اعتبارى و كنايى بودن آن سازگار نيست؛ زيرا اولاً، قرآن عرش را با لفظ (عظيم) توصيف كرده و مى گويد: (...وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيم).(7).ثانياً، براى عرش حاملانى اثبات نموده و گروهى در پيرامون آن خدا را تسبيح مى گويند چنان كه فرمود:.(الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ ربِّهِمْ؛(8).كسانى كه حاملان عرشند و كسانى كه در اطراف آن هستند مشغول تنزيه خدايند).ثالثاً، قرآن حاملان عرش را در روز قيامت هشت نفر معرفى نموده و مى فرمايد:.(... وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَة؛(9).هشت (فرشته) عرش پروردگارت را روز رستاخيز بالاى سر خود حمل مى كنند).روى اين نشانه هايى كه براى عرش در قرآن گفته شده است، دور از تحقيق است كه ما در تفسير عرش به معنايى تصورى و ذهنى پناه ببريم. از آن جا كه عرش مظهر قدرت خداوند است، بايد گفت مقصود از عرش سراسر جهان هستى - اعم ازمادى و مجرد - است(10) كه نتيجه استيلاى بر آن، موجب تدبير و تنظيم جهان وجود و علم به آن چه در عالم هستى مى گذرد، مى باشد و (ثم استوى على العرش) يعنى بر سراسر هستى، كه ملك خداوند و سرير قدرت اوست، استيلا يافت و قدرت وى بر تمام عوالم محيط گشت. و اگر عرش درمقابل آسمان ها دربرخى از آيات آمده است، بايد گفت از باب عطف عام برخاص است، چنان كه مى فرمايد: (من رب السموات ورب العرش العظيم).احتمال دارد كه منظور از عرش، عوالم ماوراء الطبيعه باشد؛ يعنى آن جهان وسيعى كه از قيد و بند ماده و شرايط زمان و مكان دور است و آسمان ها و زمين ها زير سايه آن عوالم قرار گرفته و از آن جا الهام مى گيرند. در اين صورت، آن جهان مجرد بزرگ و وسيعى است، كه تدابير جهان ماده و پيدايش هرگونه نظام در اين عالم طبيعت، از آن جا سرچشمه گرفته و آن جهان و وجود بسيار وسيع و كاملى است كه استيلاى بر آن، باعث علم به تفصيل حوادثى است كه در اين جهان رخ مى دهد.گويا آن، وجودى اجمالى و خلاصه اى از اين تفاصيل است؛ به گواه اين كه در آيه مورد بحث پس از جمله (ثم استوى) اطلاع برحوادث جزئى از قبيل باريدن باران و روييدن گياه به ميان آمده است. بنابراين نظر، عرش مقام مجرد از ماده است كه تدبير امور جهان آفرينش از آن جا سرچشمه مى گيرد و هم مقامى از علم الهى است كه استيلاى بر آن موجب مى شود آن چه در جهان آفرينش رخ مى دهد، روشن شود؛ زيرا چنان كه گفته شد، در بسيارى از آيات پس از ذكر (استيلاى بر عرش) موضوع (تدبير امور خلقت) و علم به (حوادث جهانى آفرينش) به ميان آمده است و در آيه مورد بحث پس از طرح استيلا، جمله (يعلم مايلج فى الأرض ومايخرج منها...) كه حاكى از علم محيط خداوند به حوادث جهان خلقت است، آمده است.خلاصه، عرش نقطه اى از وجود است كه رشته تدبير امور جهان خلقت به آن جا منتهى مى گردد و آينه اى است كه جزئيات تمام آن چه در عالم آفرينش رخ مى دهد در آن جا منعكس مى باشد و فرشتگان اطراف عرش آنهايى هستند كه در جهان خلقت، وظايف و تصرفاتى دارند و مأمور اجراى دستورهايى هستند كه از اين مقام صادر مى گردد و درحقيقت اين مقام به سان موضوعاتى مانند لوح محفوظ، براى انسانى كه در حجاب ماده است، روشن نيست.