اميرالمؤمنين عليه السلام راهبى را اندرز مى دهد - قرآن و معارف عقلی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و معارف عقلی - نسخه متنی

جعفر سبحانی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اميرالمؤمنين عليه السلام راهبى را اندرز مى دهد

پس از پايان جنگ جمل، على عليه السلام در بصره به ديدن يكى از يارانش به نام علاء بن زياد رفت و از خانه مجلل و وسيع او ديدن به عمل آورد و فرمود: (تو در آخرت به اين محتاج ترهستى ولى تو مى توانى با همين خانه در دنيا، خانه وسيعى در آخرت كسب كنى و در اين خانه از مهمان، پذيرايى نمايى وصله رحم كنى و حقوق مسلمانان را در اين خانه آشكارسازى).

در اين لحظه علاء عرض كرد من از برادرم عاصم شكايت دارم؛ زيرا تارك دنيا شده و جامه كهنه پوشيده و گوشه گير و منزوى شده است. همه چيز و همه كس را ترك كرده است. على عليه السلام دستور داد او را حاضر كنند. سپس به او فرمود: (اى دشمن جان خود، شيطان عقل تو را ربوده است؛ چرا به زن و فرزند خود رحم نكردى آيا تو خيال مى كنى كه خدايى كه نعمت هاى پاكيزه دنيا را براى تو حلال و روا ساخته، اگر از آنها بهره خود را بگيرى، بر تو خشم مى كند تو در نزد خدا كوچك تر از اين هستى).(7).

مردى شرفياب محضر پيامبر گرديد، قد رسا و اندام موزون او توجه پيامبر را جلب كرد، فرمود: كار تو چيست عرض كرد: بى كارم. فرمود: در نظرم فوق العاده كوچك شدى.

امير مؤمنان وارد كوفه شد ديد دسته اى در گوشه مسجد نشسته اند. از ملازمان خود پرسيد: اينها كيستند گفته شد: (رجال الحق) هستند.اگر كسى لقمه اى بدهد مى خورند والا صبر مى نمايند. فرمود: سگ هاى بازار كوفه هم همين طورند. اگر كسى استخوانى دهد مى خورند والا راه صبر و شكيبايى پيش مى گيرند. سپس دستور داد حلقه را بشكنند و دنبال كار بروند.

خلاصه، رهبانيت به هر صورتى باشد و به هر رنگى در آيد از آن جاكه كه بر خلاف فطرت و مصالح انسانى است نمى تواند سنت صحيح عقلى باشد. اكنون براى توضيح بيشتر، داستان زير را از زبان يك مورخ بزرگ مغرب زمين بشنويد:.

رهبانان كه هنگام ورود به حلقه دير نشينان متعهد مى شدند مجرد بمانند. قدرت غريزه جنسى را كه بر اثر ديدن زنان و مردان متأهل روحانى كراراً به جنبش در مى آيد دست كم گرفته بودند. روزى رئيس ديرى به اتفاق رهبان جوانى سوار بر مركب شدند و از دير بيرون رفتند. جوان كه براى نخستين بار زن ها را به چشم مى ديد، پرسيد: اينها چه چيزند رئيس دير پاسخ داد: اينها شياطينند. راهب جوان گفت: اينها زيباترين موجوداتى به نظرم آمد كه هرگز به چشم نديده ام.(8).

/ 81