اشكالى كه در زمينه ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت قابل طرح است ، اين است كه آيا اسلام ، اجازه مىدهد انسان با هركس كه خواست ، دوست شود ؟ آيا در اسلام ، انسان حق دارد با كسانى كه به انحرافات اعتقادى ، اخلاقى و عملى مبتلا هستند ، پيوند محبّت برقرار كند ؟ و اگر حق ندارد ، چگونه مىتوان ادّعا كرد كه اسلام ، دين محبّت است و جامعه آرمانىِ آن ، جامعهاى مبتنى بر محبّت است ؟
منطق عقل و فطرت در دوستى
پاسخ اين است كه منطق اسلام در دوستى و دشمنى ، مانند ساير امور ، منطق عقل و فطرت است . عقل و فطرت انسان ، زيبايى را دوست مىدارد و زشتى را دشمن . اسلام نيز در باب دوستى و دشمنى ، چيزى جز اين نمىگويد . به همان ميزان كه دوست داشتن زيبايىها براى انسان و جامعه انسانى ، سازنده و تكاملآفرين است ، علاقه به زشتىها و پليدىها ، ويرانگر و خطرناك است . از اين رو ، خدايى كه اسلام به جامعه انسانى معرّفى مىكند ، زيباست و زيبايى را دوست دارد و زشتى و پليدى را دشمن مىدارد. در منطق خداپرستان راستين كه همان منطق عقل و فطرت است ، انسان بايد دوست زيبايىها و دشمن زشتىها باشد . بىترديد ، دوستى با كسانى كه به بيمارىهاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى مبتلا هستند ، موجب سرايت بيمارى مىگردد و هيچ منطقى نمىتواند آن را تجويز كند و از اين رو ، مبتنى بودن جامعه آرمانى در اسلام بر محبّت ، بدين معنا نيست كه اسلام ، بر خلاف منطق عقل و فطرت ، اجازه مىدهد زشتىها و بيمارىهاى فرهنگى و اجتماعى ، فراگير شود؛ بلكه درست به عكس ، اسلام مىخواهد با مبارزه با اين بيمارىها جامعهاى بسازد كه چيزى جز محبّت ، بر آن حاكم نباشد ،