5 / 2
دوستى نيكى و نيكان
1297 . السنّة ابن ابى عاصم ـ به نقل از عبداللّه بن مسعود ـ : نزد پيامبر صلىاللهعليهوآلهبوديم كه سوارى آمد و مَركب خود را كنار پيامبر صلىاللهعليهوآله نشاند و گفت : اى رسولخدا ! من از فاصله هفت [شب راه] به سويت آمدهام . بدنم را خسته كردهام ، شب را به بيدارى و روز را به تشنگى گذرانده و مَركبم را خسته كردهام تا از تو درباره دو خصلت كه خواب شبانه را از من ربوده است ، بپرسم . پيامبر صلىاللهعليهوآلهبه او فرمود : «نامت چيست ؟» . گفت : زيدُ الخَيل (زيدِ اسبْيار) . فرمود: «تو زيد الخير (زيدِ نيكْيار) هستى. بپرس كه چه بسا دشوارىاى كه دربارهاش پرسش شده [و پاسخ گرفته شده ]است». گفت: از تو درباره نشانه خداوند متعال در كسى كه او را مىخواهد و نشانهاش در آن كه او را نمىخواهد ، مىپرسم . فرمود: «شب را چگونه به صبح آوردى؟». گفت : در حالى به صبح آوردم كه نيكى را و هر كه آن را انجام دهد ، دوست دارم و اگر خودم آن را انجام دهم ، يقين به پاداشش دارم و اگر آن را از دست بدهم ، احساس علاقه به آن مىكنم . پيامبر صلىاللهعليهوآلهبه او فرمود : «هان ! اين همان نشانه خداوند است در كسى كه [خدا] او را مىخواهد ، و امّا نشانهاش در آن كه او را نمىخواهد ، اين است كه اگر تو را براى كارهاى ديگرى [جز نيكى ]مىخواست ، تو را براى آنها آماده مىكرد و باكش نبود كه در كجا تباه گردى!» .