شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ما زيد را بر شاخ درخت خرما به دار زديم ، و نديديم كه (مهدى ) را بردار كشند شما از روى نادانى ، على را با عثمان مقايسه كرديد، و حال آنكه عثمان از على پاك تر و بهتر است .موقعى كه امام صادق شنيد اين شاعر اموى اين طور گفته سخت منقلب شد.امام در حالى كه دستهايش از شدت ناراحتى مى لرزيد، به آسمان بلند كرد و عرض كرد پروردگارا، اگر گوينده اين دو شعر دروغگو است ، كلب خود را بر وى مسلط كن ، و دعاى امام مستجاب شد، و موقعى اين شاعر بى ايمان عازم كوفه بود، در بين راه شيرى به او حمله ور شد و وى را از پاى درآورد.و موقعى اين خبر به امام صادق رسيد، امام به سجده افتاد و گفت :( الحمدللّه الذى انجز وعده ) (533) ، سپاس خدايى را كه به وعده خود وفا كرد.3 - در كتاب (امالى ) شيخ ، نقل شده كه : مردى از بلنجر (نام بلده اى است ) به كوفه آمد و موقعى بدن زيد را بالاى دار ديد با كمال بى شرمى گفت : (آيا اين فاسق را (نعوذ باللّه ) نمى بينيد كه چگونه خداوند او را كشت ) امّا طولى نكشيد كه در چشمهاى او آماسى پديد شد كه از هر دو چشم نابينا گشت .4 - در كتاب (الحدائق الوردية ) آمده كه : دو نفر از طايفه (ضبه ) به كناسه كوفه آمدند، و آن دو دست هم را گرفته بودند، وقتى در مقابل چوبه دار رسيدند، ايستادند، يكى از آنان دست خود را به چوبه دار زد و اين آيه را خواند: (اين است پاداش كسانى كه با خدا و رسول او مى جنگيد و باعث فساد در روى زمين مى شوند، كه جزاى آنان يا قتل است يا به دار آويختن و يا قطع دست و پا برخلاف هم ... (534) (دست راست و پاى چپ ).اين مرد همين كه خواست دست خود را از چوبه دار بردارد درد شديدى دست او را فرا گرفت و گويند مرض (آكله ) (خوره يا سرطان ) بود و به تمام بدن او سرايت كرد و مرد.5 - موقعى كه بدن زيد (عليه السلام ) برهنه بالاى دار بود، قسمتى از پوست شكم او به نحو مخصوصى عورتين او را پوشانده بود. (535) شايد اين پيشامد بعد از آن بود كه دشمن تارهاى عنكبوت را از موضع بدن جدا كرد.و نيز در (الحدائق الوردية ) آمده كه : شخصى دست خود را روى چوبه دار زيد گذاشت و گفت : اين است كيفر فاسق فرزند فاسق ، براى اين جسارت خداوند آنا انگشتهاى دست او را كه روى چوبه دار بود به كف دستش فرو برد.(536)6 - و نيز در كتاب مزبور نقل شده كه : شخصى به نام (عزرمه ) كه از طايفه اسدى بود، در كنار چوبه دار با چند تن از بستگان خود نشسته بود و با كمال بى شرمى و جسارت به بدن مقدس زيد سنگ ريزه پرتاب مى كرد. و هر روز اين كار را تكرار مى نمود.