شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حسن بن صالح گفت : نه ، به خدا سوگند نبايد دشمن خدا به مرگ دوست خدا و فرزند پيامبر او مژده دهى و ديده اش را روشن كنى و او را شاد گردانى آن وقت اضافه كرد و گفت : ( فواللّه لليلة يبيتها خائفا منه احب الى من جهاد سنة و عبادتها) به خدا سوگند يك شب را كه مهدى تا به صبح از ترس او به سر برد نزد من محبوب تر است از يك سال جهاد و عبادت خدا.اين جريان گذشت و حسبن بن صالح پس از دو ماه (887) از اين جهان رفت .صباح گويد: پس از مرگ حسن بن صالح من دو فرزند عيسى : احمد و زيد را برداشته و به بغداد بردم و در جاى امنى گذاردم آنگاه يك دست جامه كهنه پوشيدم و به در قصر مهدى رفتم و به دربانان گفتم به ربيع (حاجب ) بگوييد من آمده ام تا خليفه را نصيحتى كنم و نيز مژده اى به او دهم كه مسرور گردد.دربانان به او خبر دادند و او اجازه داد من وارد قصر شوم ، چون مرا به نزد ربيع بردند رو به من كرد و گفت : نصيحتت چيست ؟؟گفتم : فقط به خليفه خواهم گفت .