شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) - نسخه متنی

ابو فاضل رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مهدى ، سجده ديگر به جا آورد و گفت : سپاس ‍ خدايى را كه مرا از دست او هم آسوده كرد. براستى او دشمن سرسختى براى من بود و شايد اگر زنده مى ماند شخص ديگرى را به جاى عيسى به قيام بر ضد من واميداشت .

اكنون هر حاجتى دارى بگو كه به خدا سوگند ترا بى نياز خواهم كرد. و هر چه بخواهى به تو مى دهم .

صباح گويد: گفتم : به خدا من هيچ حاجتى ندارم و چيزى از تو نمى خواهم ، جز يك چيز، مهدى گفت : آن حاجت چيست ؟

گفتم : رسيدگى به وضع فرزندان عيسى و سرپرستى آنان ، به خدا سوگند اگر وضع مالى و زندگى من طورى بود كه مى توانستم آنها را اداره و سرپرستى كنم از تو براى آنها چيزى نمى خواستم و آنها را نزد تو نمى آوردم ولى آنها كودكند و اگر به آنها رسيدگى نشود از گرسنگى و بى سرپرستى خواهند مرد زيرا آنها مالى و اندوخته اى ندارند. پدرشان در تمام اين مدت كه مخفى بود آب مى كشيد و به سختى آنان را اداره مى كرد. و اكنون جز من كسى كه عهده دار مخارج آنها باشد يافت نمى شود. و اين كار هم از من ساخته نيست . و تو شايسته ترين مردم به حفظ و حراست آنها هستى و نيز سزاوارترين كسى باشى كه متعهد مخارج زندگى آنها گردى . چون آنها خويشاوندان تو و گوشت و خون تو و يتيمان خاندان تو هستند.

صباح گويد: سخنان من كه پايان يافت ، مهدى گريست تا آنجا كه اشك از گونه اش سرازير شد و آنگاه گفت :

به خدا سوگند اگر نزد من باشند مانند بچه هاى خودم از آنها مراقبت مى كنم اى مرد، خدا از ناحيه من و آنها به تو جزاى خير دهد. تو حق آنان و پدرشان را بر گردن خويش خوب ادا كردى و بار سنگينى از دوش من برداشتى و براى من سرور و خوشحالى هديه آوردى !
من گفتم : حال براى آن بچه ها امان خدا و رسول و امان تو هست ؟

و ذمه خود و پدرانت را در حفظ جان آنان و بستگانشان و ياران پدرشان به گردن مى گيرى كه آنان را تعقيب نكنى و كسى از ايشان را پى گيرى ننمايى !
مهدى گفت : امان براى خودت و براى آنان باشد و در ذمه من و پدرانم هستند.

هر گونه شرط و پيمانى در اين مطلب مى خواهى بگو، كه همه پذيرفته است .

صباح گويد: من به هر لغت و زبانى كه مى خواستم شرط و پيمان از او گرفتم .

در اين وقت مهدى رو به من كرد و گفت : اى حبيب و دوست من آخر اين كودكان خردسال چه گناهى كرده اند، به خدا سوگند اگر پدرشان جاى آنان بود و به پاى خود به نزد من مى آمد يا من به او دست مى يافتم هر چه مى خواست به او مى دادم ، تا چه رسد به اينها! خدا پاداش نكويت دهد اكنون برو و بچه ها را به نزد من بياور. و به حقى كه من بر تو دارم از تو مى خواهم كه پولى را نيز كه ما براى خودت مقرر مى كنيم بگيرى و آن را كمك زندگيت قرار دهى .

/ 344