شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
من برخاستم كه به سراغ آن دو بروم امام فرمود: بنشين ، سپس كسى را به طلب محمّد و ابراهيم فرستاد و آن دو آمدند، امام صحيفه را به آنها داد و فرمود: اين ارث پسر عموى شما يحيى است كه از پدرش زيد به او رسيده است و آن را به شما و نفر اختصاص داده است و به برادرانش (141) نداده . و من در اين باره با شما پيمانى مى بندم .آن دو برادر، گفتند: خدا تو را رحمت كند، بفرمائيد سخن شما پذيرفته است .امام فرمود: اين صحيفه را از مدينه بيرون مبريد.محمّد و ابراهيم : چرا؟امام : پسر عمو شما درباره آن ، از چيزى بيم داشت كه من درباره شما هم بيم آن را دارم .محمّد و ابراهيم : بله او موقعى از اين جريان بيم داشت كه مى دانست كشته مى شود.امام صادق : شما هم ، خاطر جمع نباشيد به خدا قسم مى دانم به زودى قيام خواهيد كرد همانطورى كه او (يحيى ) قيام كرد و كشته خواهد شد چنانكه او نيز كشته شد.در اين هنگام آن دو برادر برخاستند و اين جمله را زمزمه مى كردند: ( لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم )
يعنى نيست جنبش و نيرويى جز به يارى خداى برتر و بزرگ .محمّد و ابراهيم برخاستند و رفتند، سپس امام صادق (عليه السلام ) فرمود: متوكل ، چسان يحيى با تو گفت كه (عمويم محمّد بن على و پسرش جعفر بن محمّد مردم را به زندگى مى خوانند و ما ايشان را به مرگ دعوت مى كنيم ؟)متوكل : بله (خداوند كار تو را اصلاح كند) اين مطلب را پسر عمويت يحيى به من گفت .امام : ( يرحم اللّه يحيى )، ) خدا يحيى را بيامرزد، (142) پدرم از پدرش از جدش از على (عليه السلام ) مرا خبر داد: