آيه: 55 قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ
ترجمه:
(يوسف ) گفت : مرا بر خزانه هاي اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهباني دانا هستم .
نكته ها:
سؤال : چرا يوسف پيشنهاد اعطاي مسئوليت براي خود را مطرح كرد? يا به تعبير ديگر; چرا يوسف طلب رياست كرد.?!
پاسخ : او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براي مردم كرد و خود را براي جلوگيري از پيش آمدهاي ناگوار اقتصادي ، لايق مي دانست ، پس براي جلوگيري از ضرر، آمادگي خود را براي قبول چنين مسئوليتي اعلام كرد.
سؤال : چرا يوسف از خود تعريف و تمجيد كرد، مگر نه اين است كه قرآن مي فرمايد: خود را نستاييد
. (67) ? پاسخ : ستايش يوسف ، ذكر قابليت هاو توانايي هاي خود، براي انجام مسئوليت بود، كه مي توانست جلو آثار سوء قحطي و خشكسالي را بگيرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده .
سؤال : چرا با حكومت كافر همكاري كرد? مگر قرآن از آن نهي نكرده است .. (68) پاسخ : يوسف به حمايت از ظالم اين مسئوليت را نپذيرفت ، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالي ، به اين كار اقدام نمود. يوسف هرگز حتي يك كلمه تملّق هم نگفت . به تعبير تفسير في ظلال القرآن ، رجال سياسي ، معمولا به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار مي كنند، ولي يوسف بايد مردم را حفظ كند.
بگذريم از اينكه اگر نمي توان رژيم ظالمي را سرنگون كرد و تغيير داد بايد به مقداري كه امكان دارد، از انحراف و ظلم جلوگيري كرد و بخشي از امور را بدست گرفت و فعاليت نمود.
در تفسيرنمونه مي خوانيم : مراعات ((قانون اهم و مهم )) در عقل و شرع يك اصل است . شركت در نظام حكومتي شرك جائز نيست ولي نجات يك ملّتي از قحطي مهمتر است . به همين دليل ، به تعبير تفسير تبيان ، يوسف (ع) مسئوليت سياسي نپذيرفت ، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئوليت نظامي نپذيرفت ، تا مبادا خون به ناحقي ريخته شود. فقط مسئوليت اقتصادي آنهم براي نجات مردم را برعهده گرفت . و امام رضا (ع) فرمود: هنگامي كه ضرورت ايجاب كرد كه يوسف سرپرستي خزائن مصر را بپذيرد، خود پيشنهاد داد.. (69) علي بن يقطين نيز به سفارش امام كاظم (ع) در دستگاه خلافت بني عباس وزير بود. وجود اينگونه مردان خدا مي تواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق (ع) فرمود: ((كفّاره عمل السلطان قضاء حوائج الاخوان )) كفاره ي كار حكومتي ، بر آورده كردن نيازمندي هاي برادران ديني است .. (70) از امام رضا (ع) پرسيدند: شما چرا ولايتعهدي مأ مون را پذيرفته ايد.?!
در جواب فرمود: يوسف (ع) كه پيامبر بود در دستگاه مشرك رفت ، من كه وصي ّ پيامبرم ، در دستگاه شخصي كه اظهار مسلماني مي كند رفته ام ، بگذريم كه پذيرفتن من اجباري است ، در حالي كه يوسف (ع) با اختيار و به خاطر اهميت موضوع آن مسئوليت را پذيرفت
. (71) همينكه يوسف مقام ومنزلت پيدا كرد، تقاضاي ديدار والدين را نكرد، بلكه تقاضاي مسئوليت خزانه داري نمود، زيرا ديدار جنبه ي عاطفي داشت ولي نجات مردم از قحطي رسالت اجتماعي اوست .
امام صادق (ع) خطاب به گروهي كه اظهار زهد مي كردند و مردم را دعوت مي نمودند كه همانند آنان زندگي را بر خود سخت بگيرند... فرمود: مرا خبر دهيد شما در باره ي يوسف پيامبر چگونه فكر مي كنيد كه به پادشاه مصر گفت :.
(اجعلني علي خزائن الارض ) پس كار يوسف به آنجا رسيد كه همه ي كشور و اطراف آن تا يمن را در اختيار گرفت ... در عين حال نيافتيم كسي را كه اين كار را بر او عيب گرفته باشد.. (72) در روايتي از امام رضا (ع) آمده است : يوسف (ع) در هفت سال اوّل ، گندمها را جمع آوري و ذخيره مي كرد و در هفت سال دوّم كه قحطي شروع شد، آنها را به تدريج و با دقّت در اختيار مردم ، براي مصارف روزمره زندگي شان قرار مي داد و با دقت و امانتداري ، كشور مصر را از بدبختي نجات داد.
يوسف در هفت سال دوره ي قحطي ، هرگز با شكم سير زندگي نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند.. (73) در تفسير مجمع البيان و الميزان از نوع عملكرد يوسف (ع) اينگونه ياد مي شود: وقتي قحط سالي شروع شد; حضرت يوسف در سال اوّل ، گندم را با طلا و نقره ، در سال دوّم ، گندم را در مقابل جواهر و زيورآلات ، در سال سوم ، گندم را با چهارپايان ، در سال چهارم ، گندم را در مقابل برده ها، در سال پنجم ، گندم را با خانه ها، در سال ششم ، گندم را با مزارع و در سال هفتم ، گندم را با به برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتي سال هفتم به پايان رسيد، به پادشاه مصر گفت : همه ي مردم و سرمايه هايشان در اختيار من است ، ولي خدا را شاهد مي گيرم و تو نيز گواه باش ، كه همه ي مردم را آزاد و همه ي اموال آنان را برمي گردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وانگشتر) ترا نيز پس مي دهم . حكومت براي من وسيله ي نجات مردم بود، نه چيز ديگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن .
پادشاه با شنيدن اين سخنان ، چنان خود را در برابر عظمت معنوي يوسف كوچك و حقير يافت كه يكباره زبان به ذكر گشود و گفت : ((اشهد ان لااله الااللّه و انّك رسوله )) من هم ايمان آوردم ولي تو بايد حاكم باشي . ((فانّك لدينا مكين امين )).
در انتخاب و گزينش افراد، به معيارهاي قرآني توجه كنيم . علاوه بر (حفيظ و عليم ) معيارهاي ديگري نيز در قرآن ذكر شده است از آن جمله :.
ايمان . (افمن كان مومنا كمن كان فاسقا لايستوون ).
(74) سابقه . (والسابقون السابقون . اولئك المقربون ).
(75) هجرت . (والذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شي ء).
(76) ) توان جسمي و علمي . (و زاده بسطه في العلم و الجسم ).
(77) اصالت خانوادگي . (ماكان ابوك امرءسوءو).
(78) ) جهاد و مبارزه . (فضل اللّه المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما).
(79)
پيام ها:
1- هر جا لازم باشد، بايد داوطلب مسئوليت هاي حساس شد. (اجعلني ...)
2- به هنگام ضرورت ، بيان لياقت و شايستگي خود، منافاتي با توكل ّ و زهد و اخلاص ندارد. (اني حفيظ عليم )
3- از مجموعه دو وصفي كه پادشاه از يوسف (ع) بيان كرد; (مكين ، امين ) و دو صفتي كه خود يوسف براي خود بيان نمود; (حفيظ ، عليم ) اوصاف كارگزاران شايسته بدست مي آيد: قدرت ، امانت ، پاسداري و تخصص .
4- نبوّت از حكومت وسياست جدا نيست ، همچنان كه ديانت ، از سياست جدا نمي باشد. (اجعلني علي خزائن الارض )
5- تابعيّت منطقه اي اصل نيست . يوسف مصري نبود ولي در حكومت مصر مسئوليت گرفت . (ملّي گرايي ممنوع است )
6- در برنامه ريزي ونظارت بر مصرف بايد سهم نسل آينده حفظ و مراعات شود. (حفيظ عليم )
67-نجم ، 32 (فلا تزكّوا انفسكم )
68-هود، 113 (لا تركنوا الي الذين ظلموا)
69-تفسير نورالثقلين
70-وسايل الشيعه ، ج 12، ص 139
71-وسايل الشيعه ، ج 12، ص 146
72-تفسير نورالثقلين
73-تفسير مجمع البيان
74-سجده ، 18
75-واقعه ، 1110
76-انفال ، 72
77-بقره ، 247
78-مريم ، 28
79-نساء ، 95