نكته شايان توجه درباره توحيد فطرى, اين كه غالباً با توحيد استدلالى مخلوط مى شود, از آن جا كه مسأله نياز معلول به علت را امر فطرى تصور كرده اند, از اين نظر گفته اند: اعتقاد به وجود صانع از ناحيه هدايت معلول به علت, توحيد فطرى است, در صورتى كه مسأله هدايت معلول به وجود علت, يك مسأله نظرى قريب به ضرورى است كه بشر در طول زندگى از حوادث گوناگونى پى به چنين قانون كلى برده است و هرگز يك امرى فطرى نيست و امور فطرى هرگز براساس تجربه و آزمايش و برهان و استدلال استوار نيست, بلكه توحيد فطرى نداى فطرت و توجه قهرى باطن هر فردى به سوى آفريدگار يكتاست.گواه ما بر فطرى بودن اعتقاد به وجود صانع, همان توجه جدى بشر در طول حيات خود به صانع جهان است. بشر در تمام ادوار زندگى, پيوسته به نقطه اى متوجه بوده و معبودى اعم از حق و باطل مى پرستيد و چنين امر ممتدى ناچار بايد ريشه فطرى داشته باشد والا تا اين حد پايدار نمى ماند.مظاهر اين فطرت, همان مواقعى است كه بشر با مشكلات رو به رو شده و تمام اسباب ظاهرى از كار بيفتد, علل و معلولات مادى نتوانند مشكل او را بگشايند, در چنين وضع, ناگهان پرده هاى غفلت و غرور كنار مى رود و به صانع و پديد آرنده جهان متوجه مى گردد و يا به عبارت ديگر, نيروى فطرت, او را به سمت نقطه اى مبهم و نامعلوم سوق داده و در انتظار كمك از آن نقطه مى گردد.بهترين تشبيه براى مجسم ساختن توحيد فطرت, همان حالت متلون كودك است. او در نخستين روزهاى تولد, مفهوم گرسنگى و تشنگى را نمى داند و از وجود شير و پستان كه درد او را درمان مى كند آگاهى ندارد, ولى مرتب با گريه هاى ممتد و جيغهاى پياپى, دنبال گمشده است كه هر وقت به آن مى رسد, فوراً آرام و قرار مى گيرد.زمانى كه انسان در كشتى نشسته و امواج آب, كشتى را بسان پركاه از اين سو به آن سو پرتاب مى كند, او در خود, پس از يأس و نوميدى, يك كشش باطنى را در مى يابد كه او را به نقطه اى سوق مى دهد كه انتظار دارد آن نقطه, گره از كار او باز كند.ممكن است اين چنين شخص به ظاهر مادى و ملحد باشد, ولى در اين حالت, او نيز بسان ديگران, يك حالت انتظار و توجه خاصى به يك نقطه مبهم و نامعلومى پيدا مى كند و شايد خود او نيز نداند متوجه كجاست و در انتظار چه كسى است, ولى كشش باطنى و توجه خود را در مى يابد.البته توجه انسان در مواقع مشكلات, مظهر اين فطرت است واü خداشناسى به صورت يك خواست باطنى, پيوسته با وجود او خميره شده است و گواه آن, همان اعتقاد راسخى است كه بشر در طى ادوار زياد به خدا داشته است.